دی ۰۲، ۱۳۸۶

دو هزار و هشت سلام بر مسيح‏

در آغاز سال جديد ميلادى، درود صميمانه‏ام را بر عيسى‏ مسيح، نثار مى‏كنم. پيامبرى بزرگ كه لحظه‏اى در رسالت فراگير خود، سستى ننمود و با همه توان، از آرمان خداپرستى دفاع كرد و ميراثى مقدّس و جاودانه را در تاريخ بشريّت بر جاى نهاد. چنانچه مى‏دانيد شاخه سوّم اصول دين اسلام، نبوّت است و آن به معناى احترام به دستاورد انبياء و انتخاب از قصص ايشان و آموختن كلمات آنها و بكارگيرى اندرز جانشينان خداوند مى‏باشد؛ تمامى خدمت‏گزاران گلستان رسالت، الگوهاى ما در پيمايش زندگى بوده و آن‏طورى كه حق‏تعالى‏ در كتابش مى‏گويد: لا نُفَرِّقُ بَيْنَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِه، تفاوت عمده‏اى در دستور كار وارثان عرش ديده نشده و در مقام و منزلت، مشترك مى‏باشند و امّا در داستان فرزند مريم، گزينه‏هاى عرفانى بلندى، مشاهده مى‏شود كه هر يك، چون دانشگاهى در تربيت ملّت‏هاى بيدار، كافى خواهد بود. براستى، مسيحيّت، تولّد چه كسى را در آغاز سال خود، جشن مى‏گيرد!؟ يك پيامبر، يك مُصلح، يك معلّم، يك طبيب، يك منجى؟ يا انسانى جهان‏شمول كه فرامحيطى بودن را به نسل‏ها و فصل‏ها آموخت و آنچه كه قرآن در باب مولود عيسوى به ما مى‏گويد، تجلّى قواى لاهوت است در بستر ناسوت! با يك معجزه، معادلات رايج در قواعد بنى‏آدم را دگرگون نموده وبه عجائب خلقت، دامن زده و واسطگى پدر را در آفرينش فرزند، تحت‏الشّعاع قرار داده و دوشيزه‏اى، همسر نديده را به عالى‏ترين رتبه مادرى، ارتقاء داده و گرچه قبلاً در پيدايش آدمِ نخستين، پرده‏اى از اسرار گيتى را كنار زده، امّا اين‏بار در باب منتخبى ديگر، موجودى را عيان ساخته كه هم تولّدش، بى‏نظير است و هم زندگيش، مستثناء از هم‏نوعان بوده و بر دستان او، براهينى ظاهر شده كه حقّانيت توحيد را برملأ ساخته و حجّتى در مقابله با شيطان‏پرستان مى‏باشد. آرى، آخرين كتاب عتيق، پيرامون آموزگار حواريّون مى‏گويد: هرگز او را نكشته‏اند و آيا ظهور قدرت ايزدى را مى‏توان بر دار كشيد؟ آيا خدمات اصلاحگر جبروت، به پايان رسيده بود كه به دست ابليسيان، مصلوب شود؟ هرگز! بلكه خدايش وى را به ملكوت بُرد تا در انتهاى زمان به يارى ختم سفيران ازلى، بفرستد و مدينه فاضله موعود را در اوراق نهائى روزگار، منقوش سازد و اكنون، همه موحّدان جهان، در برابر سند زنده الهى، قرار دارند و نداى ربّانى عيسى‏بن‏مريم را با تمامى سلّول‏هاى مغزى خويش، احساس مى‏كنند كه مى‏گويد: اى مردم! خوى حيوانى را ترك كنيد و هويّت فراموش شده خود را دريابيد كه پروردگارتان، شما را آقاى اهل زمين آفريد، پس اين لياقت را از دست ندهيد و به جرگه سپاهيان سياهى، وارد نشويد، هيهات كه كليسا و اصحابش بتواند قداست و كرامت اين نابغه دهر و اعجوبه عصر را تعريف كند! كدامين نقّاش مى‏تواند با تصوّرات و دست‏هاى خود، تصويرى گويا و شفّاف از حقيقت وجودى روح خدا را به نمايش بگذارد هرچند كه اين هنرمند، مانى، ميكل‏آنژ يا پيكاسو باشد، پس بيائيد و از نزديك به پيام‏هاى جاوادانه اين نبىّ منصوب رحمانى، نظاره نمائيد تا چگونه زيستن را بياموزيد و بهشت بَرين را از دست ندهيد و حال، آلبوم خاطرات و اعمال بنده شايسته ربوبى - حضرت مسيح - را معاينه مى‏نمائيم تا پادزهرى در برابر تهاجمات نفسانى و شهوانى گردد.
1 - از زمينى مى‏گذشت، جمعى را گردآمده يافت كه بر خرِ مرده‏اى، اجتماع نموده بودند و لاشه گنديده‏اش را مسخره مى‏كردند! پيش آمد و نهيب زد كه اى منصفان! حاشا به مروّتتان، آيا دندان‏هاى سفيدش را نمى‏بينيد كه هنوز هم بر ستم صاحبش مى‏خندد؟ اندام ضعيفش را ملاحظه نمى‏كنيد كه در طول عمرش، چه بارهاى سنگينى را كشيده و با اندكى علف، خدمات گرانى را عرضه داشته و در برابر زورگوئى‏هاى مالكش، زبان را بسته و تن به استبداد آدميزاد داد!
2 - بر شهرى گذشت، جوانكى را يافت كه در جستجوى طلا بود! او را به مصاحبت فرا خواند، مسيرى را باهم پيمودند و آنگاه از زير پايش، فلزات ناياب را بيرون آورد و به او هديه داد، امّا جوان مذكور، گوهر بهترى را يافته بود و حاضر به ترك او نبود، اين دُر، چيزى جز عيسى نبود كه چشمانش را به دنياى جديدى باز كرده بود و به بى‏اعتبارى دنيا، آگاهش نموده بود.
3 - از كنار رودخانه‏اى مى‏گذشت كه خشت‏هاى طلا در ساحلش ريخته بود، ياران گفتند برداريم و به نيازمندان بدهيم، آن ستوده ماوراء گفت: دست نزنيد كه شوم است! هركس به آن نگريست به سِحرش دراُفتاد و آن بى‏خرد كه لمسش نمود به تعب رفت و هركس در آغوشش گرفت به فتنه نشست و آنكه به منزل بُرد خانه به بلا سپرد و هر دل كه به محبّتش اسير گرديد ويرانه غم‏ها شد.
4 - ايّام را به سفر، سپرى كرد زيرا كه خود را مسافر ديار عدم مى‏دانست و استقرار در يك مكان را خلاف شيوه مسافران مى‏پنداشت و شهر به شهر در پى نجات مفلوكان و دميدن روح به اموات متحرّك بود و شعارش در دشت و صحرا، اين‏گونه طنين داشت: اى صاحبان خرد، مگر براى چند صباح آفريده شده‏ايد كه به اين ميهمان‏سرا، چسبيده‏ايد! برخيزيد و براى سفرهاى طولانى و بى‏وقفه، توشه برداريد كه راه درازى را در پيش داريد و اكنون، نه وقت خوشگذرانى و تعيّش است.
5 - با ورود به هر منطقه مسكونى، سراغ بيماران و نااميدان را مى‏گرفت و گرفتاران مطرود سرنوشت را به ملاطفت مى‏بُرد، خرابه‏ها را زير پا مى‏گذاشت تا جذاميان بخت‏برگشته را معالجه كند و آنگاه به ايشان مى‏گفت، رسول خدا به اِذن پروردگارش، جانِ تازه در كالبدت دميد و اينك تو آزاد شده معبودت هستى، پس به غير او روى نگردان و به جز مالك مشارق و مغارب، مدح ديگرى را نگوى.
6 - به ساحران مى‏گفت، روى كدامين قدرت خود، عرض اندام مى‏كنيد! اگر راست مى‏گوئيد بيائيد مردگان را زنده كنيد، ولى هرگز نمى‏توانيد چنين كارى نمائيد، امّا من به نام قانونگذار بى‏همتا، اهل برزخ را به سراى ديروزشان باز مى‏گردانم تا عظمتِ پادشاه بى‏رقيب عالَم را به رُخ رقباى توخالى و پر ادّعاى او، بكشانم.
7 - براى آنكه به نيروى مادّى تمدّن بشرى، فريفته نشويد و اصالت فرهنگ ماوراء را از ياد نبريد به مسابقه با سازه‏هاى ظاهرى شما مى‏آيم و با مُشتى گِل، پرنده خوش‏آواز و تيزپروازى مى‏سازم تا مايه شگفتى تاريخ‏نويسان شود و همه جا نقل كنند كه فرستاده خدا، امر محال را ممكن مى‏سازد و گوى سبقت را از ناباوران وحى، مى‏گيرد و با زبان حال به تحميد و تكريم ربوبى مى‏پردازد.
8 - او در آخرين دقايق قبل از عروج گفت: به مبدأ خويش باز مى‏گردم و بار ديگر در انتهاى روز، برخواهم گشت، امّا اين بار با صاحب شما خواهم آمد، او نگهبان آب و خاك است و عدالت را بر كاخ‏هاى ظالمان، مستقر مى‏سازد، جهان با او زيبا مى‏شود و درختان به نام او شكوفه مى‏دهند، مرغان هوا بال‏هاى خويش را بر او مى‏گسترانند و فرشتگان در اطرافش، حضور مى‏يابند، او دوست و همگام منست، روحُ القُدُس از او برايم گفته و مرا تشنه او كرده و من نيز، از او براى شما مى‏گويم كه او حافظ نعمت‏هاى قديم مى‏باشد، من در كنار او براحتى حرف مى‏زنم و آدميان را دعوت به راستى مى‏نمايم.
9 - مولود دو هزاره قبل، شما را به مسالمت و ملايمت، مى‏خواند و از جنگ و خونريزى، برحذر مى‏دارد، او مى‏گويد همه شما از يك پدر و مادر به دنيا آمده‏ايد، پس اى برادران، خواهران! چرا بر پل دوستى و تفاهم نمى‏آئيد تا دوران سخت ميانى را براحتى طى نمائيد، همگان شاهد باشيد كه مُخبر غيب، مظهر حاكميّت سرمدى، با صداى بلند مى‏گويد: هر كس به گونه راست شما سيلى زد قسمت چپ صورت را براى ضربه ديدن عرضه كنيد و اين نه به معناى تسليم در برابر زور است و نه به مفهوم ذلّت و خوارى، بلكه مبيّن ايثار و از خودگذشتگى مى‏باشد كه پرچم خداجوئى و حق‏پرستى است و اينكه حاكم بلامنازعه گيتى، ديّان امروز و قاضى فرداست و هر چيزى را تحت پيگرد دارد و هيچ ذرّه‏اى از سمع و نظر او مخفى نمى‏ماند، بنابراين مسئول قصاص زشتى‏ها، ربّ‏العالمين خواهد بود و پاسخ هر بدى را به موقع خواهد داد.
10- او در كتابش فرمود: بعد از گذشت مقاطعى از زمان، برادرم با آئين جديد مى‏آيد، كلام او از عالى‏ترين منبع فوقانى بوده و راهش، تضمين‏دهنده به اصول اخلاقى و اعتقادى خواهد بود، او نام‏هاى مختلف در بالا و پائين دارد.
دشمنان مسيح، اربابان زر و زور و تزوير بودند و همگى با ضميمه كردن علماء دربارى، به مبارزه با او پرداختند و حكم به ارتداد او نمودند و اظهار داشتند كه تعليمات وى، بر خلاف تورات است، امّا پسر مريم، فرياد مى‏زد كه اين تورات، به تحريف رفته و از مجموع گفته‏هاى موسى‏بن‏عمران، دور شده، پيامبر بزرگوارى مثل موسى كجا و چنين كردار ناصحيح روحانيان يهودى كجا! هرگز موسائيان با قارونيان، دمساز و هم‏آواز نخواهند گشت و حور با ديو، همخانه نمى‏گردد، امّا چون قيام روح‏اللّه، بساط بدعت‏مآب دين‏فروشان جحودى را برهم مى‏ريخت، در برابرش صف‏آرائى كردند و او را مورد تعرّض قرار مى‏دادند.
در خاتمه به نرگس خاتون - مام گرانقدر امام عصر - تهنيت مى‏گويم كه متّصل به خاندان عيسوى بوده و از خالق بخشنده، عفو باقى‏مانده از غيبت را مسألت مى‏نمايم تا هر چه زودتر، چشمان بى‏فروغ منتظران، به موكب مقتدر بازمانده ختمى مرتبت و يار ناجى مسيحيّت، روشن گردد و تيرگى و تباهى از معيشت عالميان، رخت بربندد و اعتدال در شعاع خورشيد، منتشر شود.
منبع : كتاب باراني در كوير سوخته
اثر : آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي
بام آزادي

هیچ نظری موجود نیست: