اسفند ۰۷، ۱۳۸۶

آغاز دوباره ي پروژه ي تخريب آيت الله بروجردي در جرايد دولتي

روزنامه جام جم ارگان رسمي رژيم مذهبي ديكتاتوري ايران در شماره ي 2229 روز دوشنبه 6 اسفند 1386 برابر با 25 فوريه 2008 با چاپ مطلبي در ويژه نامه اي تحت عنوان « كژراهه » به بررسي فعاليتهاي آيت الله بروجردي پرداخت و در اين راستا به وارونه جلوه دادن مبارزات آيت الله بروجردي بر عليه رژيم ملايان و تخريب وجهه ي ديني و مردمي ايشان اقدام نمود .
در نوشتار ذيل به اختصار به بررسي مطالب منتشره و اتهامات وارده به ايشان و پاسخگوئي به شبهات تحميل شده خواهيم پرداخت تا از وارونه نويسي تاريخ ممانعت بعمل آيد و بيش از پيش به پرده برداري از چهره ي واقعي اين رژيم ديكتاتوري مبادرت ورزيد :

بهمن ۲۹، ۱۳۸۶

رساله آزادي



پايگاه اطلاع‌رساني آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي تحت نظر دفاتر ايشان در اروپا
رساله آزادي

نوشتاري پيرامون آزادي
(در دو بخش تقرير شده است در سال 1381 و 1382 كه در وزارت ارشاد اجازه چاپ پيدا نكرد):

الف) آزادي از ديدگاه قرآن. (متن كامل آن در ذيل آمده است)
ب) بحثهاي روائي در مقوله‌ي آزادي. (متن آن، هنوز بطور كامل به دست ما نرسيده است)


مقدمه‌ي آزادي از ديدگاه قرآن
1) فراخوان جهاني براي برپایي اجتماعات توحيدي - آل عمران64
2) آزادي در مساجد - بقره 114
3) آزادي مكان براي عبادت - عنكبوت 56
4) نفي استراق سمع،خبرچيني، جاسوسي و تعقيب، در اسلام - نساء 80 ،اسراء 54
5) تفتيش عقيده و سركوب، خط قرمزي در اسلام، احترام به آزادي قلم و بيان و فكر-عنكبوت 18، شوري 48، نور 54
6) سندي در نفي حكومت فقها - نور 54
7) با پيامبرتان آشنا شويد - توبه 128
8) موسي بن عمران، پرچمدار آزادي - يونس 80
9) مناجات كليم الله، افشاگر ماهيت خودمحوري فراعنه در تمام اعصار - يونس 88
10) مريم، سمبل جايگاه ممتاز زن - آل عمران 35
11) عيسي مسيح، آبرومند تاريخ و مدافع آزادي ضعفا - آل عمران 45
12) ابراهيم شناسي ، استدلال و منطق جايگزين زور و تحميل - انعام 76 و 77 و 78
13) قابل توجه مدعيان پرچمداري رسالت پيامبران- هود 55
14) اتمام حجّت با تندروهاي مذهبي و گروه‌هاي فشار - انعام 108
15) استبداد ديني بدعت است ؛ سركوب و تخطئه‌ي مخالف، نامشروع است- انعام 108
16) حفظ حريم مجرمين واجب است - انعام 123
17) سازمان ملل و نهادهاي حقوق بشري بايد حافظ زندانيان در ممالك ناقض حقوق اسرا باشند - انفال 67
18) ديدگاه نويني در زناشوئي- بقره 223
19) حق طلاق براي زن محترم است
20) مجوز آسماني جهت برگزاري رفراندومي فراگير و همه جانبه - نساء 170
21) همه براي تبليغ آزادند - يونس 38
22) افشاي مدعيان دروغين آخرت - بقره 94
23) حدودي براي آزادي - آل عمران 92
24) قابل توجه حكام - آل عمران 123
25) حفظ آزادي و امنيت در بيت الله الحرام- انفال 34
26) ناشناخته ماندن آزاديهاي الهي باعث سوء استفاده مستبدين ديني است - هود 15
27) خداوند دشمنان خود را محدود نكرده است- ابراهيم 22
28) شيطان و سوء استفاده از آزادي - حجر 37 و ص 80
29) حق انتخاب براي همگان محترم است - اسراء 11
30) بار هركس بر دوش خودش - اسراء 13
31) شاهكارهاي نمونه - مؤمنون 14
32) توجه به تشكلات جمهوريخواه و اسلام‌گرا - انعام 164 و اسراء 15 و فاطر 18 و زمر 7
33) ريسمانها براي به چاه افتادن - اسراء 64
34) جايگاه آزادي بيان در رسالت انبياء - طه 25
35) آزادي عقيده و بيان، حق خداداده همه انسانها - طه 44
36) همزيستي مسالمت‌آميز با دشمنان و مخالفين ديني و اعتقادي ؛ قابل توجه قانونگذاران استخدامي - حجر 3
37) اقليتهاي مذهبي و ديني در امنيت صد درصد - عنكبوت 46
38) زيبائي در پنج قارّه - روم 22
39) قابل توجه فرماندهان پادگانهاي نظامي - روم 23
40) پذيرش توحيد، اكتسابي است نه اجباري - زمر 15
41) فقرزدائي از قيامت، با تكيه بر آزاديهاي دنيائي - فاطر 15
42) هشدار به ملوك و بيدارباش به رعيت - غافر 29
43) برگزاري انتخابات آزاد - شوري 20
44) غنائم پايدار- فتح 20
45) اراده‏ها را به سمتي بكشانيد كه حضرت حق حواله كرده است - بقره 185
46) آزادي براي انتخاب بين لذائذ بي‌پايان آخرت و شهوات زودگذر دنيا -فصّلت 31
47) نهايت آزادي در بهشت برين است -واقعه 21
48) بزرگراهي براي سبقت - حديد 21
49) سنت آزاد كردن بردگان و بنديان- نساء 92
50) آزاديهاي ناپسند - مجادله 10
51) مماشات، نشانه‌ي بارز پيامبران - ممتحنه 4
52) تكريم عقايد مخالف، نشانه‌ي آزادگي است - نهج الفصاحه
53) آزادي امروز را پل نجات فردا كنيد - تحريم 6
54) مهار طغيان و خشم طبيعت، موهبت الهيست - حاقّه 11
55) زياده طلبي، ويروس روح و باعث خجالت آزاديست- معارج 19
56) علم و آگاهي،چراغ راه آزادي - علق 5
57) شكر نعمت آزادي، در پيوند خوردن با خوبيهاست و كفران اين موهبت، در سوء استفاده از موقعيت آن است - عاديات 6
58) شكرگزار رهائي از چنگال گرسنگي و ناامني باشيد - قريش 4
59) خداوند حافظ آزادي انسان در برابر شيطان است - نصر 2
60) اتّفاقات ناممكن از آثار آزادي- روم 19 و يونس 31 و انعام 95
61) داستان نوح، عبرتگاه آزادي
62) جاسوسي ممنوع - حجرات 12
63) آزادي در حريم خصوصي ، امر و نهي غير مجاز- نور 27 و 28
64) موازين دادگاه‌هاي اسلامي - حجرات 12 و فتح 12
65) تساوي در ثروتهاي طبيعي - جاثيه 13
66) آزادي انتقاد و ابراز نظر - آل عمران 159
67) فرازي در اشاعه مادّي - بقره 58
68) روابط عمومي در اسلام – بقره 255
69) جنگ و درگيري، مزاحم ‏آزاديست - انفال 46
سخن پاياني
مقدمه:
اگر در بحث‏هاي لغوي و ادبي و علمي، آزادي، همان اختيار باشد، معنائي وسيع و مفهومي عميق دارد كه پشتوانه‏اي همه‏جانبه خواهد داشت و جاي هيچ‏گونه درنگ نمي‏باشد كه ريشه در اصل خلقت آدمي دارد و بارهاي قرآني و روائي تمام‏عياري داشته و اگر كلمه آزادي را مترادف با مختار بودن بدانيم، ناگزير از پذيرش يك‏سري حقوق مسلّمي هستيم كه پروردگار عالميان به بشر عطا كرده و كسي حق محدود كردن آن را براي ديگري ندارد.
اختيار داشتن در قانون هستي، از جمله اضداد جبرست كه جبر، ميداني از فشارها و تحميل قدرت است، در موضوع جبر، اراده انسان كاملاً سلب شده و همواره در حكم يك اسير قرار دارد كه طبق برنامه‏اي حركت داشته و حتي حقّ خروج از چارچوبهاي ايذائي را هم ندارد. در مكتب مُجبّره، بني‏آدم همسان با ساير حيوانات از اشتراكات آب و نان و خواب برخوردار بوده و عقلانيّت او مهار شده و مجاز به تكامل نبوده و حدودش را تكاليف منعقده از ناحيه مركزيّت كنترل، ديكته نموده و روح و جسمش در يك فضاي مشخّص و بسته، باقي مانده و حقّ تعقّل و تفكّر ندارد و امواج فكري او به درهاي قفل شده طبيعت مي‏خورد و پس مي‏زند.
به تمرين آموخته‏ها بپردازيم و بگوئيم كه قانون جاهلي چيست و چه هدفي را دنبال مي‏كند؟ نخست بايد دانست كه بين جهل و وحش، قرابتي وجود دارد كه توحّش را فرازي از جاهليّت مي‏دانند كه جاهل، بي‏اراده به سمت وحشي‏گري پيش مي‏رود، چون چارچوبهاي روشني در زندگي ندارد تا از ظلمت‏هاي محيط بگريزد، و نقش خلاّق اديان الهي در تنوير افكار پيروان خويش همين است كه لوايح سازنده و آزادي‌بخش را به مسافرين غريب ديار خاك مي‏دهند تا چراغي در پيش پايشان باشد و از جهل عمومي كه باعث استحكام قواي ديكتاتوري مي‏شود دورشان نمايد، يعني عدم آشنائي رعايا به مرحمت ازلي در موضوع آزادي، موجب تقويت نيروهاي استبدادي شده و كار به استثمار ‏كشيده مي‌شود و فرصت‏طلبان و استعمارگران، ستونهاي وحشت را در امواج مسموم جنگ رواني فرو كرده و با سلاح سرد به قبضه‌ي مقدّرات اجتماع مي‏پردازند و خود را صاحب‌اختيار جان و مال و ناموس و فكر رعيت و مالك قطعي آب و خاك و ذخاير و ثروتهاي مملكت دانسته و در نهايت، نسل و حرث را به ابطال مي‏برند و هستي جامعه را به باد مي‌دهند.
-------------------------------------------------------------------
اين مُصحف مجهولُ‏القدر را به مرجعى اهدا مى‏كنم كه رفض دنيا را با لقمه‏نانهايش در قلبم جريان داد، و چگونه مرور زمان مى‏تواند ياد آن مجتهد غيور فاطمى را از ذهنم بزدايد و حال آنكه هر نفَسم گواهى به اشتراكات صادقه مى‏دهد. فلذا با نگارش اين جملات، راه علوى آن فقيه مجاهد را تنزيه نموده و از بركات انوارش، در تداوم مسير، مساعدت مى‏گيرم.
پروردگارا، نيكو مى‏دانى كه وابستگى نفسانى حقير با آن پدر عزيز، اتّصالات توارثى نبوده و نقش والاى تربيتى او خشت اوّل را در انگيزه‏هاى عقيدتى بنده نهاده و هرگاه كه در فتنه‏ها مى‏اُفتم، نگاه مظلومانه آن يار غريبان، قواى جديدى بر من عارض مى‏كند و لبخندهاى توانبخش او، سوخت نوينى را بر سينه سوخته‏ام جارى مى‏نمايد و الحق كه جاى او خاليست تا از فرزند محرومش دلجوئى كند، زيرا كه هرگاه اثرى از خدمات و زحمات بنده را مى‏ديد، با يك دنيا تواضع و فروتنى به تمجيد اين بيچاره مى‏پرداخت و مى‏فرمود: بزودى خستگى از تنت بيرون مى‏شود!
زمستان 1381
(1)
تَعالَوْا اِلَى كَلَمَةٍ سَواء بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ ، اي يكتاپرستان عالم، بيائيد به زير پرچمي فرامرزي و فرامذهبي جمع شويد و شعار توحيد را سر دهيد، اي باورمندان به الله، حصار تعصبات را بشكنيد و نفوس بشري را براي وحدانيت صِرف، حركت دهيد. فراخوان عمومي فوق مجوز برپائي اجتماعات ديني و ميتينگهاي توحيدي در ابعاد كوچك و بزرگ است كه در آن، از همه‌ اقليتهاي ديني و باورمندان توحيد بتوانند شركت كنند. پيام چنين گردهمائي‌هائي تنش‌زدائي و رفع درگيري با يكديگر بوده و شكست اهريمن را نويد خواهد داد، بنابراين هرگونه ايجاد محدوديت براي چنين اجتماعاتی، غير شرعي و غير قانوني مي‌باشد.
(2)
وجه ديگر از مظاهر حصر آزادي، اين مقوله‌ي فرقاني است: وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ اَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعي في خَرابِها، يكي از مصاديق بارز تجاوز به حقوق جامعه، غصب مساجد است براي مقاصد سياسي و حزبي و حكومتي و يا تعدّي به آزادي عبادي مردم با تحميل نمودن تبليغ و دعا براي اين و آن و اين كه خانه‏هاي خدا را پايگاه‏هاي خصوصي خود كنند و پاتوق گروه‌هاي خاص نمايند، و به اين ترتيب مانع اجراي دستورات آسماني به شكل اصيل آن شوند و با اين بدعتگذاري جايگاه واقعي و اعتبار مساجد را تخريب كنند و در نهايت، به خدا و خَلق او ظلم نمايند.
(3)
يكي ديگر از مسائل كارشناسي در گفتمان آزادي، موضوع آزادخواني در عبادات است كه طبق اين جواز، پرستش، محصور در مكان خاصي نبوده و در هرجا و محلّي مي‏توانيم با آفريدگار عزيزمان راز دل گوئيم. بنابر اين آيه، همه جا معبد و مسجد است، خطاب سمائي را ارزيابي نمائيد: يا عِبادِي الَّذينَ امَنوُا اِنَّ اَرْضي واسِعَةٌ فَاِيّاي فَاعْبُدُونِ، وقتي كه انحصار را از اماكن در عبادات بگيرم، دست بسياري از سودجويان كوتاه شده و خلوص بيشتري نصيب عابد مي‏شود و آن هنگام كه بداند خداخواني به هر منطقه‏اي سزاست، فاصله‏ها كم شده و رنگ و لعاب زهد، پررنگ‏تر گشته و ضمير نهاني، فعّال‏تر عمل مي‏نمايد، و اگر سفارشات نبوي را ضميمه كنيم كه فرمود در آخرالزمان، مساجد، محل اعتلاي نفسانيات علماي امت من خواهد شد، گوهر ذاتي اين كلام ربوبي را درخشانتر خواهيم يافت، و براي رفع شبهات احتمالي، عرض مي‌كنم كه هر جايگاه عبادي تا زماني كه آلوده به مظاهر دنيائي نشود و تا وقتي كه محل درآمد مالي يا اعتباري براي اشخاص حقيقي و حقوقي نگردد، قداست خواهد داشت و بايد توجه داشت كه اماكن مقدس، محل مانورهاي تبليغاتي و سياسي نيست و منبع كسب آراء حزبي و تشكيلاتي نمي‌باشد.
(4)
اي پيامبر، تو نگهبان و وكيل مردم نيستي! وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا، وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً، يعني اجازه نداري لحظه به لحظه مخالفين را تحت كنترل گيري كه چه مي‌گويند، چه مي‌كنند، كجا مي‌روند، با چه كساني ارتباط دارند و چه نقشه‌اي در سر دارند كه اين ناقض آزاديست. از اهم اهرمهاي كنترلي كه در همه اعصار به تناسب امكانات موجود تحت بهره‌برداري مستبدين بوده، استراق سمع، خبرچيني، جاسوسي و تعقيب است و غالبا در حكومتهاي معاصر نيز ديده مي‌شود كه تمام حركات و سكنات را زير نظر مي‌گيرند و امنيت و آسايش شهروندان را به مخاطره مي‌برند. خداوند صراحتا اعلام كرده كه نمي‌خواهد نمايندگانش مزاحم مخالفين باشند و اجازه نداده كه با ردگيري گفتار و كردار كساني كه رويگردان شده‌اند، آرامش آنها از بين برود.
(5)
در آيات متعددي خداوند پيامبر را محدود كرده، مي‌فرمايد: وَإِن تُكَذِّبُوا: اگر تو را تكذيب كردند، فَإِنْ أَعْرَضُوا: اگر اعراض كردند، فَإِن تَوَلَّوا: اگر تن به اطاعت خدا و رسول ندادند و رويگردان شدند، در اينصورت، و مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ، بر تو تكليفي نيست مگر ابلاغ خير و شر، خوب و بد، بهشت و جهنم و در يك كلام، پيامبر در برابر مخالفين و معارضين و غيرباورمندان، وظيفه‌اي ندارد جز اتمام حجت. اگر به آياتي كه حوزه‌ي عمل پيامبر را در پرانتز "ابلاغ" محدود مي‌كند بنگريم، ملاحظه مي‌كنيم كه خداوند حق تكذيب و معارضه‌ي قلمي و كلامي و عقيدتي و بالاتر از آن حتی حق رويگرداني علني كه نوعي تظاهرات تبليغيِ جبهه مخالفين است را برايشان محترم دانسته! البته شايد اين ابهام پيش آيد كه آيات قرآن در ابعاد مختلف به تفسير و تعبير مي‌رود و اين نوع برداشت، مورد ايراد قرار گيرد، ولي براي آنكه ترديدي در اين فقرات‌ از آزادي اعطا شده از طرف خداوند پيش نيايد، متذكر مي‌شوم كه سنت رسول الله نيز دقيقا مؤيد اين نوع برداشت بوده، يعني پيامبر هيچگاه عقايد مخالفين و معترضين و ناسازشگران را تفتيش نمي‌كرد و به سركوب آنها مبادرت نمي‌كرد، چرا كه وظيفه‌‌ي خود را فقط پيام‌رساني مي‌دانست. با وجود اينكه سركوب و تفتيش در حكومتها امري عاديست، ولي اسلام مظلوم با آنكه چنين مجوزهائي را صادر نكرده ولي بخاطر استبداد حكام جعلي آن، همواره متهم بوده است!
(6)
أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ ، اين آيه كه فقرات مشابه آن در سوره‌هاي ديگري نيز آمده، دليل قاطعيست بر حق انتخاب مردم. عجب! در اين ابلاغيه‌ي سماوي، فرمان به اطاعت بي‌چون و چرا داده است، ولي تفسير به آزادي مطلق دارد؟! چگونه مي‌شود؟! باري، خداوند مهربان تك تك نفوس امت و تمام آحاد ملت را مخاطب قرار داده، ولي به شخص يا گروهي امر نكرده كه برويد و جامعه را به اطاعت من درآوريد! اگر مظاهر استبدادي و حكومتي مد نظر باني وحي بود، قاعدتا شخصيت يا گروه خاصي را مخاطب قرار مي‌داد كه، به نيابت از من حكومت كنيد و مردم را به اطاعت بي‌چون و چراي من درآوريد! در ادامه، مي‌فرمايد: فان تَوَلَّوا ، يعني حق پس زدن و نپذيرفتن را محترم شمرده، و گرچه سرنوشت معارضه با خدا و انبياء، بسي تلخ و تاسف بار است و عذاب ابدي در آخرت را تداعي مي‌كند ولي آيه فوق، اين حقيقت را به وضوح بيان مي‌كند كه حق انتخاب، براي توده‌هاي مردم محفوظ است و به زبان امروزي، رفراندوم، حق ملت است بر هر حكومتي كه اندك احترامي براي خدا و رسول قائل است. پس بيائيد همه باهم مطالبه‌ي آزادي كنيم!
البته مشابه اين آيه در قرآن تكرار شده است و در بعضي موارد، با عبارت يا ايها الذين آمنوا، فقط مؤمنين را مخاطب قرار داده نه كل جامعه را، در اينصورت نه تنها تفسير فوق را نفي نمي‌نمايد، بلكه عرصه استدلال را بر كساني كه با استناد به چنين آياتي حكومت فقها بر يك ملتي با اديان و مذاهب مختلف را توجيه مي‌كنند، تنگ‌تر مي‌كند.
تذكر:
خداوندا، خود شاهد بوده‌اي كه جواني و نشاطم را در راه تبليغ تو صرف كردم و لحظه‌اي در دعوت نفوس حيران و سرگردان به سوي تمدن واليان منصوص تو كوتاهي نكردم كه تحمل انواع آزارها و فشار و تهديدها و محدوديتها و دو نوبت زندان (1374 و 1379) برهان انكارناپذير آن است. خدا جان، تو گواه باش كه تفسير و تعبيرم از آيات آزادي، ‌صرفا به خاطر آگاهي دادن عموم به حقوق مسلّم خويش و همچنين افشاي ماهيت پوشالي استبداد ديني بوده كه به نام پيامبر مظلوم كه او را رحمة للعالمين خواندي، سوء استفاده ‌كرده‌اند.
(7)
اگر شناسنامه پيامبرتان را بنگريد، هر آينه او را آشناترين دوست خود خواهيد يافت و دلسوزترين تعريف را در اين آيه، ملاحظه خواهيد نمود: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ، اين سفير رحمت كه از ناحيه ربوبي به نزدتان آمده و با گذشت هزار و چهارصد سال، هنوز هم صداي مهرورزش، گرمي خاصّ خود را دارد و هرگز دچار مرور زمان نمي‏گردد، آينه تمام‏نماي بني‏آدم اعضاء يكديگرند، بوده و دردآشناترين انسان‏شناسي است كه معالجاتش در معايناتش متبلور بوده و از بردگي همنوعانش به شدّت رنج برده و با تمام وجود، خواستار آزادسازي بشر از همه قيود نفساني و بندهاي اهريمني است و آزاديتان را از هر زنجير خفّت‏باري آرزومندست.
(9) و (8)
من در اينجا برايتان يك تكه تاريخي را مي‏آورم كه مزيد بر معلوماتتان در ثناي آزادي شود. اگر به شما بگويند كه روزي پيامبري خواهان برگزاري ميتينگ منكران خدا شده، باور مي‏كنيد!؟ پس با نويسنده، به قصص انبياء مراجعه نمائيد: فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ لَهُمْ مُوسي اَلْقُوا، موساي كليم كه پر تيراژترين وقايع كهن را در كتاب مقدّس ما، به صحنه آورده، تقاضاي هنرنمائي از دشمنان خداوند كرده و بجاي جنگ و نزاع، با استواري بي‏نظيري مي‏گويد: بفرمائيد و با شعبده‏بازي و تردستي و چشم‏بندي، جامعه را مسحور نموده و فريب دهيد! در تفكرات موسائي، آزادي براي قاتليني كه قصد جان او را كرده‌اند وجود دارد، زيرا كه تدبيرگران سِحر، عمّال فرعوني بودند كه نيت كشتن آن رسول بزرگوار را داشتند و حالا اگر مي‏خواهيد به قضيّه‏اي مهمتر از اين برسيد، به چند آيه بعد از آن خيره شويد تا به راز و رمز كلمه آزادي واقف شويد. نبي منتخب در مناجاتش با حضرت كردگار قدير مي‏گويد:اِنَّكَ اتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَاَهُ زينَةً وَ اَمْوالاً فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا، عزيزا، چگونه به يك سركش متمرّد امكانات و اختياراتي مي‏دهي تا بر عليه تو سوء استفاده كند و غبار ترديد بر دلها بپاشد و در الوهيّت، شائبه ايجاد نمايد و باعث ضعف دين تو شود! يعني، مسلك‏هاي دروغين، در هيچ كجاي گيتي نمي‏رُويند مگر با اذن خدا و حمايت‏هاي مبدأ وجود! و اين رويدادهائي كه با عقل آدمي جور در نمي‏آيد گوياي فزوني مقامات آزادي است كه سر مقاله‌ي كتاب اختيارست. راستي كه خدايتان چه بزرگ است وقتي كه شعارتان اللّه اكبر است و به ادراكتان قد نمي‏دهد مگر با اشراف بر اينگونه حقايق ناشكفته، و يقينا علّةالعلل ناسپاسي بندگان و همچنين قلع و قمع مخالفين و منتقدين در ممالك استبدادي در ناشناخته ماندن امتيازاتيست كه پروردگار به مخلوق برترش داده كه با گلايه مي‏گويد: وَ ما قَدَرُ اللّهَ حَقَّ قَدْرِه، و ما مجبوريم كه از نو كتاب ارسالي از ناحيه سرمدي را مطالعه كنيم كه اقيانوسي از معالم خداشناسي مي‏باشد.
(11) و (10)
به ورق زرّيني از تاريخ بنگريد كه آرزوي يك پيامبر چيست؟ مادر مريم كه دچار نازائي شده، نذر مي‏كند كه چنانچه خدايش به او فرزندي دهد، او را آزاديخواه بزرگ كند و در صف سربازان آزاديبخش قرار دهد، به عبارت فرقاني آن توجّه كنيد: نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّراً، ولي بعد از زايمان، مشاهده نمود كه طفل، دخترست و به زعم معاصرين نمي‏تواند جايگاه شايسته‌اي داشته باشد و حافظ شجره حرّيّت باشد، امّا منبع غيبي فرمان داد تا در كسوت زنان، الگوئي براي اعتلاي كلمه آزادي تجلّي كند، پس دعايش كرد كه: بارالها، او و خلَف نابغه‏اش را از آفات و بليّات دهر مصون دار، سامع دعوات نيز اين حاجت را اجابت فرمود و عيسائي به آن خاندان اعطا كرد كه آزادانديشي را بنياد نهاد، شعار هر روزش، آزادي انسان از هر قيد و بند خاكي و مادّي بود و مدالي را كه حق‏تعالي بر سينه اين رسول آزاديخواه خود نصب كرده، گوياي همين عناوين است: وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْاخِرَةِ، وجهه او در شكستن حصارهاي جاهلي حكّام زورگو بوده كه شهر به شهر و ديار به ديار نداي ربوبي را سر مي‏داد كه: اي بيماران جفا و افسردگان تاريكي، بپاخيزيد و موانع ديد و شنود را برگيريد و از تعظيم طاغيان و تسليم همنوعان، سر برتابيد و فرمانرواي كائنات را سجده كنيد.
(12)
آزاد انديشي، يك افتخار فراعقلي بوده كه ريشه در آئين ابراهيمي دارد و به طوري كه در معاشرت او با مشركين معاصرش مشهودست، هم‏آوازي با مخالفين را دنبال كرده تا جمود فكري را تخطئه نموده و راه را براي مباحثات آزاد و نقّادي دلخواه باز گذاشته و تنوّع آراء را وسيله‏اي در ارائه نظرات كارشناسي توحيدي قلمداد مي‏نمايد، اين پيام‏آور همزيستي مسالمت‏آميز، گاهي به جمع ستاره‏پرستان مي‏رود و آنها را مورد تفقّد قرار مي‏دهد و با جمله: رَا كَوْكَباً قالَ هذا رَبّي، به پرچمشان اداي احترام مي‏نمايد و زماني به هيئت ماه‏پرستان رفته و با اداء اين تعارفات، ذهن ايشان را به حقايق، معطوف داشته و با چنين گفتاري: رَاَ الْقَمرَ بازِغاً قالَ هذا رَبّي، برهان قاطع را به گروهشان عرضه مي‏دارد، و اين فعّال‏ترين رسول سماوي، بالاخره به مجمع آفتاب‏پرستان آمده و يك هوراي ظاهري هم برايشان كشيده و مي‏گويد: رَاَ الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا اَكْبَرُ، و كلّي از خواصّ خورشيدي بيان نموده، و سپس در غروب دلگير، وجه امتياز يكتاپرستي را عنوان نموده و با اين وقت‏شناسي و فرصت‏يابي و حق‏گوئي، محلول هدايت را به عقل‏هاي كمرنگشان تزريق مي‏نمايد.
(13)
يكي از هواداران آزادي، جناب هود است كه در احتجاج با منكران رسالت خود اينگونه خويش را به مهلكه انداخته و مي‏گويد: فَكيدوُني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ، همه بر سرم بريزيد و آنچه كه در توان داريد برايم نيرنگ كنيد و در مسيرم، چاه بكنيد! آيا پرچمداران انتشار تعاليم فرستادگان الهي، پايبند به اين آموزه‌ هستند و چنين حق خدا داده‌اي را براي منكران خويش قائلند! گرچه دعوت فوق، بسي تلخ و ناگوار بوده، امّا ميوه‌ي آزادي، بازگشت به خويشتن است و آب شدن يخهاي پَستي و رذالت، چرا كه صداي وجدان، از هر بلندگوئي رساتر و دائمي‏تر بوده، به طوري كه هنگام خفتن، رؤياهاي عبرت‏آميزِ نشأت گرفته از نفْس ملامت‏گر، درون را از هر آلايش اهريمنانه‏اي لايروبي مي‏نمايد.
(14)
آزادي مخالفين در تشكيلات فردي و عمومي، خود جنبه ديگري از مديريّت زيباي حق‏تعالي بوده كه بهاي معنوي آزادي را نمايان مي‏سازد و دستورالعمل روشني را رهنمود مي‏كند و مي‏فرمايد: وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ، فحّاشي با معارضين، به دليل مخالفت آنها با فرهنگ مذهبي، كار زشتي بوده و عوارض شومي را در بر دارد. هياهوي اضداد، موجب كسادي شريعت نشده، بلكه انتقاد، رقابت‏خيز بوده و جنبش فطري را شفاف مي‏سازد. بنابراين نبايد با اتهام زني و شايعه پراكني و جوسازي و ترور شخصيت كه از جلوه‌هاي مسلّم ناسزاگوئي است مخالفين را مورد بي‌حرمتي قرار داد و اعتبار و شان ايشان را ضايع كرد.
(15)
در انتهاي آيه فوق، سخن نغز و بي‏مثالي را عيان كرده كه آب پاكي را روي دست تمامي دلسوزان مرام مقدّس ريخته و خيال معماران دستگاه‏هاي عقيدتي را از هر نوع استبداد و هرگونه اوهام ناجوري راحت مي‏كند: زَيَّنّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ، به مفهوم كمك به مخالف براي داشتن فريادهاي مستقل است و اين ايده را غربي‏ها برگزيدند و متاسفانه با استناد به ظلم و سركوب به دست مدعيان زعامت اسلام و دولتمردان ديني، برعليه اسلام مظلوم مانور دادند و دروازه‏هاي طلائي را به رُخ دلزدگان از چنين سرزمينهائي كشاندند، ولي آفتاب منطق، هرگز پشت ابر تهاجمات فرهنگي نمي‏ماند و سرمديّت اين دين ناشناخته با ارائه چنين خدماتي رو مي‏شود. آري، زير سايه اين بيان عظيم، نه تنها نمي‌توان به اعدام و سركوب و اسارت مخالفين اعتقادي پرداخت، بلكه بايد از بيت‏المال مسلمين، مخارج حركت و عرض اندام مخالفين عقيدتي و حتي منكرين خدا نيز پرداخته شود!
(16)
از اين قسمت مهمتر را در چند شماره بعد از آن مي‏خوانيد كه بُهت تلاوت كننده را بر مي‏انگيزد: جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ اَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها، ما پايگاه توطئه داديم به ناپاكان! تا با اختيارات مفوّضه پروردگار پاكان، به خودنمائي بپردازند و بازار كثيفشان را گرم كنند! كجا مي‏توانند مدّعيان مهد آزادي، اينگونه دعاوي انحصاري داشته باشند. در پايان اين فراز پرورشي، خداي قاهر مي‏گويد كه چه باك از اين همه آزادي، كه الفبايشان نارس و نامورد است و مشاعر لازمه را براي بهره‏برداري بلند مدّت ندارند و در چند آيه بعد از آن، نوبت به شيطان مي‏رسد كه آزادي همه‏جانبه و رنگارنگي را از خداوند جليل گرفته و با اهرمهاي خداداده، به نبرد نابرابر و غير عادلانه با موحّدين و مؤمنين پرداخته و صفوف متديّنين را مورد هدف خويش قرار مي‏دهد. واقعا اگر قانون وضع شده از طرف خداوند در برخورد با ناپاكان چنين باشد، پس چگونه در حكومتهاي ديني نسبت به مخالفين، برخوردهاي خشن و استراتژيهاي بازدارنده‌ي توام با خفقان و هراس اتخاذ مي‌شود، اگر بر فرض محال، معترضين و منتقدين را مجرم بدانیم، هرگز باني شرع مقدس، راضي به سركوب ايشان نبوده، چه رسد به اينكه ايشان جرمي هم مرتكب نشده باشند و فقط پاي ابراز نظري در ميان باشد!
(17)
بند ديگري كه در اين فصل حياتي آمده، در باب زندانيان است كه به حكام اجازه نمي‏دهد تا زندگي آنان را به خطر بيندازند و حقّ حيات را از آنها بگيرند. به نوع مخاطبت وحي در اين مسأله بنگريد: ما كانَ لِنَبِي اَنْ يَكُوُنَ لَهُ اَسْري حَتّي يُثْخِنَ فِي الْاَرْض، هيچ پيامبري، مجاز به سوء استفاده از قدرت در باب اُسرا نمي‏باشد كه بخواهد بنام خدا، آنها را نابود سازد و مانع تنفّسشان گردد، اگر مصداق آيه را براي اسراي جنگي كه با سياق اين كلام قرآني صدق مي‌كند در نظر گيريم، به موضوعات سنگيني مي‌رسيم كه اگر چنين امتيازاتي براي اسراي جنگي باشد كه قبل از اسارت قصد جان رقيب را داشته‌اند و امروز مغلوبين نبرد هستند، پس جاي ترديد نمي‌ماند كه حقوق زندانيان عقيدتي و سياسي، بسي محترمتر و گرانمايه‌تر خواهد بود و بايد سازمانهائي در سطح بين‌المللي تاسيس شود كه بطور تخصصي و دائمي بر اوضاع اسرا در تمام كشورها نظارت كنند.
(18)
اكنون به باب ديگري از آزاديهاي فطري بنگريد كه در بخش مسائل جنسي بوده و باني شهر قانون، آنرا اينگونه تحليل مي‏نمايد: نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَاْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّي شِئْتُمْ، طرفهايتان در ميدان معاشقه، سرزمين باز و حاصلخيزي بوده كه مي‏تواند در تأمين هر نوع سليقه‏اي كارآئي داشته باشد و شما را به لذائذ جوشان و خروشاني برساند و كام را به تكامل برساند و جائي براي رقابت غير مجاز و تعدي به نواميس ديگران باقي نگذارد و مانع فساد و فحشاء در سطح جامعه شود.
(19)
يكي ديگر از شاخه‏هاي آزادي، فرمان طلاق است كه خداوند براي رهائي زنان از يوغ توليت مردان، وضع داشته كه چنانچه ناسازگاري، روابطشان را تيره كرد و مناسبت‏هاي دوستانه را تهديد نمود، زن را از ولايت همسر، فك نموده و او را مختار به تشكيل يك زندگي جديد بنمايد و اينطور نيست كه تاوان يك بله روز اوّل، سوختن دائمي و ساختن زوركي باشد و از اين جهت، پروردگار منّان هيچگونه فشاري را بر طبقه زنان اراده ننموده و آزادي را براي گريز از فتنه‏ها و بلاها معيّن نموده و تبعات مناسب آنرا نيز مشخص كرده تا اين موجود باارزش وسيله‏اي براي تخليه عقده‏ها و ناكامي‏هاي مردان نشود و بتواند ادامه زندگي را به ميل و اراده‌ي خود طي نمايد.
(20)
در ورق ديگري از كتاب قطور آزادي آمده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ فَآمِنُواْ خَيْرًا لَّكُمْ وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا، اين سندي است در اثبات حق انتخاب براي تك تك انسانها در همه گزينشهاي پيش رو. آري، اشخاص يا گروه‌هاي خاصي را مامور نكرده كه مردم را به زور عابد و مؤمن كنند، بلكه به روشني همگان را دعوت نموده تا به ميل خود راه خويش را انتخاب نمايند. حتي اختيار كفر و رويگرداني را نيز به عموم مردم داده است.
تذكر:
گرچه نگارش چنين سطوري برايم سخت و ثقيل است و شايد بهانه‌اي به تندروها و متعصّبين بدهد تا مرا متهم به بي‌احترامي به خدا و قرآن و رسول كنند ولي تفهيم كردن چنين حقايقي به جامعه، از اهمّ واجبات است، چراكه درندگان اعتقادي در طول تاريخ اسلام، همواره به علت بي‌خبري و جهل گرويدگان، ايشان را غافلگير كرده و حكومت‌‌ نفسانيّات خود را به عنوان منويّات آسماني، بر جامعه تحميل كرده‌اند.
(21)
اكنون، خطوط ديگري از چشمه‏سار كالج متافيزيك را تست مي‏نمائيم و تركيبات تحليلي آزادي را پي مي‏گيريم. ما ادّعا مي‏كنيم كه صانع كبير خلقت، رسمي‏ترين رئيس اين دنياست كه به حكمفرمائي لايق‏تر و مُحق‏ترست و افعالش بايد بي‏ترديد مورد تقلید حكومتي اُمراء چندروزه بالاخص دولتمردان مدعي دينداري قرار گيرد، زيرا كه آن پادشاه ابد، هر چند صباحي، امارت مرز و بومي را به امانت در اختيار كسي قرار مي‏دهد و بزودي از وي سلب رهبري مي‏كند و استنادمان به آيه: تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ، است كه هر لحظه، حكم صعود و سقوطي را امضا مي‏نمايد، و حالا من از شما سؤال مي‏نمايم كه در كدام سيستم دموكراسي، يك چنين جاذبه‏اي را مشاهده مي‏نمائيد كه پيشواي قدرتمندي، خواهان گشوده شدن جبهه‏اي بر عليه خود باشد؟ مي‏گوئيد باورش مشكل است، پس با من بخوانيد سرود آزادي را: وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ، بار عامّ ملكوتي را بشنويد كه با همه جبروتي كه در دانش فضاشناسي از او سراغ داريد، ديكتاتوري را از موجودات، منع كرده و آزادي گرايشهای منافي با پادشاهي خود را ابلاغ مي‏دارد و مي‏گويد: به هرجا كه مي‏خواهيد برويد و هرگونه تفكّري كه مي‏خواهيد قبض نمائيد و به هر برگزيده‏اي كه دلتان مي‏خواهد رأي دهيد، امّا فراموش نكنيد كه ايستگاه نهائي شما، منزل اِرجعي بوده و پايان‏نامه‌ي هر حياتي، به تخت فرمانروائي او ختم مي‏گردد. پس مراقب باشيد از اين آزاديهاي موهبتي او، سوء استفاده نكنيد و دل و ديده را در انحصار عوامل تصنّعي قرار ندهيد كه شرمنده اين‏همه مرحمت خواهيد شد.
(22)
كتاب وحي، در يك فراز تربيتي از مفهموم آزادي، با محكوم كردن بوقهاي تبليغاتي مدعيان دروغين آخرت، روش ايشان را مردود دانسته و مي‏گويد: اِنْ كانَتْ لَكُمُ الدّارُ الْاخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ، يعني شما كه خود را مقرّبين حق معرّفي مي‏كنيد و كليددار بهشت مي‏خوانيد، پس بيائيد و آزادانه خود را به مرگ عرضه كنيد و جرعه‏نوش باده فنا شويد! ولي چنين نخواهيد كرد و تنها ژست آخرت‏طلبي را مي‏گيريد تا عرصه را بر ديگران تنگ كنيد و كامتان را از خودپرستي اشباع نمائيد و نداهاي حق‌طلبانه‌ را به بهانه‌ي موقعيت خاص مورد ادعايتان خاموش كنيد.
(23)
اگر از شما بپرسند كه چه چيزي را در اين دنيا بيشتر از همه دوست داريد؟ بدون ترديد خواهيد گفت: دور بودن از غل و زنجير، چرا كه با آزادي، ساير نعمت‏ها مزه مي‏دهد و دلپذير مي‏گردد، حتّي در ميان حيوانات هم، قفس غم‏انگيز بوده و ملامت بارست، پس به طور حتم پرنده‏اي كه آزادانه فضا را مي‏پيمايد خوشحال‏ترست از حيواني كه در پشت ميله‏ها به بهترين وجه مورد پذيرائي قرار مي‏گيرد.حالا به اين تِز بنگريد و نسخه جامعه‏شناسي بگيريد: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ، به تقدير و تفقّد الهي نمي‏رسيد تا آنكه آنچه را كه بسيار دوست داريد و برايش جان مي‏كنيد را نثار ديگران نمائيد، و اينجا يك چراغ راهنماي تربيتي وجداني است كه بر سر تقاطع حقوق و عقوق متقابل نصب گرديده، كه سكّوي آزادي تو، در معبر عمومي بنا نشود و براي بقيّه مردم ايجاد دردسر نشود و خلايق را آزار ندهد.
(24)
آزادي را ابعاد مختلفي باشد كه تمامي فرازهاي حياتي را در بر مي‏گيرد و در اين آيه، روي يكي ديگر از مصاديق آن اشعار دارد: وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ، در آغاز طلوع دين حنيف، گرويدگان حق اندك بودند و بالطّبع، مورد توطئه‏هاي ايذائي اباطله قرار مي‏گرفتند و به شكنجه‏گاه‏ها مي‏رفتند. پس خداوند حكيم، با قشون ظفرمندش ايشان را از حلقه‏هاي كُشنده آزاد نمود. در معادلات جامعه‏شناسي، بسياري از زمامداران به يك اشتباه فاحش دچار مي‏شوند و آن ناديده گرفتن حقوق اغماض‏ناپذير شهروندان است و اين يك اصل تاريخي بوده كه حاكم امروز، محكوم ديروز بوده و همچنين است داستان فردا، پس تو كه در روزگار پيشين، گرفتار قدرتهاي عصر بوده‏اي، چرا اينگونه در ميدان هوس، اسب خودخواهي را مي‏تازي و حال آنكه به خوبي مي‏داني كه چنين مَركبي، همواره سواره‏هاي بسياري را بر زمين زده و به موزه‏خانه‏ها سپرده است! براي گسترش ادراك محقّقين محترم، به كالبدشكافي كلام ربوبي در اين بخش مي‏پردازم، فراموش نكنيد اُفت و خيزهاي گذشته را، و به قصرهاي خيالي مفتون نشويد كه چرخ فلك، از اين بازيچه‏ها بسيار دارد و كمر قدرت را، با محدوديّت‏هاي مصوّبه‌ي خود به زيردستانتان، نبنديد كه اين قصّه‌ي ظاهرا شيرين، پاياني شكست‏آلود دارد و كاخهاي موجود در دنيا، نمايانگر تسلّط جاه‏طلبان بر رعايا و سلب آزاديهاي فطري آنها بوده كه بعد از چندي، دوباره كودتا و انقلابي شده و كتك‏خورده‌هاي ديروز، شلاّق به دست وارد كاخ ديكتاتور مي‌شوند.
(25)
يكي ديگر از نمودهاي هتك آزادي، اشكال‏تراشي در تشرّف به حج است كه در اين مرحله به آن اشاره شده: وَ ما لَهُمْ اَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، خداي با اين‏همه لطف و مرحمت، از تعدّي به حقوق حاجيان غضبناك شده و هر نوع، مزاحمتي را از ناحيه هركس و هرجا به ميهمانان خود، محكوم كرده و افشاي ماهيّت ايشان نموده كه آنها، نه دوست خدايند و نه خليفه رسول‏اللّه و نه كليددار و نه قانونمند! چرا كه اين بيت اَمن، براي تمامي جانداران جهان مأمن بوده و مي‏توانند آزادانه به حركت و تردّد ادامه دهند و ذاكر ميزبان معظّم باشند. از اين فرصت استفاده مي‌كنم و نظر حجاجي كه با شركت در بدعتهاي رايج و سردادن شعارهاي زنده‌باد و مرده‌باد، موجبات اغتشاش و درگيري در آن مكان مقدس را فراهم مي‌كنند را به كلام فوق جلب مي‌كنم.
(26)
خُب يك تمرين ديگري را از نوشتار آزادي برايتان باز مي‏كنم، خوب مي‏دانيد كه اساس وعده‏هاي خدايتان مربوط به روزگار ديگريست و كلّيات مستندّات پيام‏آوران لاهوت، به سراي آتي باز مي‏گردد، پس ذوب شدن در دنيا، مانع سرمايه‏گذاريهاي بلندمدّت مي‏شود و لذا خيلي اوقات دنيا بصورت رقيب آخرت درآمده و همين امر، سبب پيدايش فراعنه در طول تاريخ شده و جنايات هولناكي را در پي داشته است. با اين وصف، تقديرنگار عزيز، با كمال خويشتن‏داري مي‏گويد: مَنْ كانَ يُريدُ الْحَيوةَ الدُّنْيا وَ زينَتُها نُوَفِّ اِلَيْهِمْ اَعْمالَهُمْ فيها ،هركس به پاداشهاي عظيم ما در روزگار بعدي عقيده ندارد و به آن اعتماد نمي‏كند ما در همين جا به خواسته‏هاي مادّي او ترتيب اثر داده و زحماتش را به بار مي‏رسانيم و آزادي انتخاب را ارج مي‏نهيم و راه غير منطقي وي را رد نمي‏كنيم! حالا به همراه تمامي قربانيان زورگوئي‌هاي ديني در تقويم سلف و جاري مي‌پرسيم كه چگونه خداوند اين حقوق را براي بشر مغتنم مي‌داند ولي آنكه خود را جانشين خدا مي‌داند و حافظ منافع پيامبران معرفي مي‌نمايد، همه‌ي منويات آسماني را زير پا مي‌گذارد و در دفاع از عملكرد خود، چنين خدائي را بهانه مي‌كنند.
(27)
پرده ديگري را در خصيصه آزادي، از برابر ديدگانتان كنار مي‏زنم و نظرتان را به اعترافات شيطان در روز جزا جلب مي‏نمايم، او در هنگام حسابرسي نهائي مي‏گويد: اِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَاخْلَفْتُكُمْ ، اقرار جالبي است در برابر ديدگان تمامي خلايق اوّلين و آخرين، كه با چنين كلماتي، عمق ظرافت و لطافت حكومت حق‏تعالي در دنيا و معاد ظاهر مي‏شود، ابليس لعين مي‏گويد:اي آدميزاد، پروردگار متعال، به من چنان اختياري داد كه با كمال آزادي بتوانم راه غلط و ناسالم خود را در شرق و غرب عالَم بگسترانم و از تمام ابزار موجود، براي اهداف مخرّبم بهره گيرم، ولي من از اين همه زيادتي آزادي، جز خسارت و ضرر، چيزي را به ارث نبردم و طرفدارانم را در زيانكاري، جاودانه نمودم.پس نتيجه اخلاقي كه از اين آيه مي‏گيريم، آنست كه پادشاه مطلق جهان، به دشمن‏ترين فرد خود، در اين وسعت بي‌نظیر آزادي عمل داده و اين مكرمت را از او سلب ننموده است، وا اسفا كه مبلغان دروغين چنين خدائي، نه تنها به ديگران چنين اختياري را نمي‌دهند، بلكه بسيارند انسانهاي باشرفي كه تحت عنوان جعلي محاربه با خدا، قرباني محاكمشان گشته‌اند.
(28)
اين مطلب بسيار حائز اهميت است كه پر حجم‏ترين بهره‏وري از آزادي، مربوط به شيطان رجيم است كه فرصت او به دَهها هزار سال مي‏رسد و طبق بيمه‏نامه‏اي كه دريافت كرده و تحت عنوانِ: فَاِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ، ضمانت هميشگي برايش صادر شده، امّا او بيشترين تيرها را به فرشته رهائي‏بخش آزادي زده و اكنون پيكر نحيف و نازنين آزادي، از شدّت جراحات وارده توسّط اين ديو سياه و بد هيبت و دستياران انسي‌اش، بر كويرستان احتضار افتاده و اگر آخرين موعود آسماني (كه وعده‌اش در تمامي اديان با كيفيت حقيقي و ذاتي مختلف آمده ولي در شخصيت حقوقي و ماموريت ايشان، همگي متحدالقول هستند) به امداد آزادي نرسد و با ظهور خود به ترميم زخم‏هاي كالبد آن نپردازد، هرآينه خوف آن مي‏رود كه اهل زمين، از آن عطاي يزداني براي هميشه محروم گردند.
(29)
ملاحظه كنيد كه در وادي تصميم‏گيري، چقدر به انسانها آزادي داده شده كه مورد انتخابشان هرچه باشد، مي‏توانند به كرسي بنشانند. براي درك بهتر اين خبر به متن آيه مورد استدلال بنگريد: يَدْعُ الْاِنْسانُ بِالشَّرِ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ، فرزند آدم و حوّا مختارست كه در كلاس زندگي، از بديها و زشتي‏ها بياموزد و در آنها بياويزد و همانگونه كه خير و خوبي، حقّ حيات و تبليغ دارند، شرّ و پليدي نيز، اجازه حضور در صحنه عمومي داشته و مي‏توانند براي كالاهاي نامرغوب و نادرست و ناصحيح خود، بازاريابي نمايند! و آيا فهم چنين فرمولي، ممزوج در معرفت رحماني نبوده كه بايد مسجودمان را از نو بشناسيم و از ظنّ گستاخانه‌اي كه به خاطر عملكرد واليان دروغينش به او اتهام زده‌ايم، توبه نمائيم، كه در سلطنتش ذرّه‏اي استبداد و زورگوئي ديده نشده و همه‌ي قوانين صادره از منبع سدرةُالمنتهي، بر پايه بنده‏نوازي بوده، امّا در انتهاي آيه مورد نظر، حليم كل، تقرير مي‏فرمايد كه در اين دوراهي‏ها، با صبر به قضاوت بنشينيد تا در آتيه و عقبات آن به ورشكستگي نرسيد.
(31)و (30)
يكي ديگر از فرضيه‏هاي مدوّن آزادي كه در اين قسمت به مناظره مي‏آيد در راستاي بخت و اقبال قرار دارد كه قلم و دفتر عمر را به خودتان داديم تا هر نوع حركتي را كه مصلحت مي‏دانيد، ترسيم نمائيد: وَ كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِه، مگر نمي‏گوئي چارديواري، اختياري! پس بيا و آمار و ارقام آرزوهايت را هم خودت تنظيم نما، و اينجاست كه صفوف فرشتگان، هلهله‏كنان مي‏گويند: فَتَبارَكَ اللّهُ اَحْسَنُ الْخالِقين، واقعاً كه هرچه تقديس و تعظيم است، شايسته توست اي كارگزاري كه هرگز از قدرت بي‏مثالت در برشهاي زميني بهره نگرفتي و ميهمانان سفره خاك را در آغوش آزادي قرار دادي، هرچند كه اكثراً به ابطال چنين موهبتي پرداختند و خود را ضايع كردند و حرمت آن هماي خوشبختي را بردند و يا تحت نام و نشان تو اين فرصت را از همنوعان خود گرفتند.
(32)
حال به گزينه ديگري از كهكشان آزادي مي‏پردازيم و گفتاري كه ابعاد قضائي و اجتماعي دارد را به مخاطبه مي‏سپاريم، حضرت باري‏تعالي در اين دادخواست مي‏فرمايد: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْري، هيچ‏كس نبايد آزادي كسي را به خاطر عملكرد ديگري سلب كند و همچنين هرگز نشايد كه شخصي تاوان و بدل غير گردد، يعني گناهكار را مبادله با خانواده و فاميل و دوست و شريكش نمي‏كنند و اين دستورالعمل، بايد در تمامي محاكم مدّعي عدل و دين عملي گردد. شايد مهمترين فراز فراموش شده در اين قانون اسلامي، هشداري باشد به حكام كه نبايد ملت را سنگر خود قرار دهند و نبايد نظرات شخصي خود را تحت عنوان جمهوريت عرضه كنند و اهتزاز شعارهاي شخصي و حزبي و گروهي تحت عنوان خواسته‌هاي ملت، بسي زشت و ناجوانمرديست، اين فرومايگي قدرتهاست كه اقدامي كنند، ولي تاوانش را جامعه‌اي بپردازد و چه بسا اين خسارتها به نسلهاي بعدي نيز كشيده شود كه اين، نهايت خيانت در امانت خواهد بود.
(33)
ما اگر بخواهيم فصلي را در باب شيطان‏شناسي مفتوح كنيم، هرآينه از گستردگي آن از ديگر تحقيقات خود جا مي‏مانيم، ولي به قدر تنوّع، مراتب ناخوانده‏اي را به كتابت مي‏بريم. قبلاً گفتيم كه بيشترين بهره را از آزاديهاي كسب شده، ابليس به‏دست آورده و متأسّفانه بر عليه صراط حميد و مرضات ربّاني، بهره گرفته كه يكي از تجلّيات آن، همين آيه است: وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ اَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ وَعْدِهُمْ، الحقّ و الانصاف كه هيچ تذكره‏نويسي چنين خبر داغي را بر روي آنتن‏هاي خبري نفرستاده كه يك امپراطور مقتدري، چنان دروازه‏اي را از آزادي براي مخالفينش گشوده باشد و اينگونه سرمايه براي مقابله با خودش در اختيار وي قرار داده تا به هر نوعي كه مي‏خواهد، نظام فطري و طبيعي و ضروري گيتي را تهديد نمايد و برنامه‏ريزي اعجاب‏انگيز حكيم بي‏بديل در امر ابليس منفور، آن حواله‏ايست كه به اين اَشكال، تنفيذ شده است. معاينه كنيد و به ديگران بگوئيد تا حوزه استحفاظي دشمن شماره يك خويش را دريابند و حواس خود را جمع نمايند كه پل مياني (دنيا) بسيار خطير و لغزشبارست. به اين غول بي‏شاخ و دُم و جنّ نامرئي، دامها داده تا به صيد مسافر چشم و گوش بسته بپردازد و در اين راستا، آهنگ‏هاي موزون، طنين‏هاي فراگير، پژواكهاي رنگارنگ، مالهاي انباشته، نفرات حلقه به گوش و قشون خبردار را به خدمت گير و تا مي‏تواني خودنمائي كن و ژست فريبكارانه بگير.
(35)و (34)
آنگاه كه موساي كليم به پيامبري منصوب گرديد، در زمره ابزار كار خود، آزادي بيان را مطالبه نموده و عرضه داشت: وَاحْلُلْ عُقْدَةً مٍنْ لِساني، متقاضي رهائي زبانش از هر نوع گره و قفلي شد تا بتواند به دور از هر حصر و فشاري، فريادش را طنين دهد و اذهان جامعه را به دعاوي ماوراء طبيعت معطوف دارد. آزادي كلام، سمبل نطّاقيّت انسان است، و سپس جزو اساسنامه مأموريت اين فرستاده، نوع برخورد با طاغوت را عيان نموده و مي‏فرمايد: فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً، جالب است كه در داستان برگزيدگان حق، اينگونه سفارشات ناب، به عمل مي‏آيد و پروردگار برتر و سرآمد، مي‏گويد: مراقب حرمت آزادي آن سركش متمرّد (فرعون) باشيد و به گونه‏اي با وي برخورد نكنيد كه حريم اعصاب و احساسش دريده شود و حرفش ناتمام بماند! در اين نسخه اخلاقي، ناگفته پيداست كه عصبانيّت، موجب هتك آزادي مخاطب شده و او قادر نخواهد بود در فضاي راحتي تنفّس نمايد و حرف خود را بزند. نكته مهمتر آنكه، آزادي بيان را چنان ستايش كرده كه حتي نوع برخورد لفظي با صاحب‌نظران و انديشمندان (از هرگونه‌ي خير يا شر) را ممنوع كرده و اين نكته بايد در حكومتهاي سركوبگر ديني سرلوحه شود كه آزادي بيان و فرصت ابراز نظر مخالفين، حق خداداده است حتي اگر دشمن خدا باشند! و بعد ديگر اين فرمان قاطع ايزدي، زشتي تحميل سكوت و خاموشي بر مخالفين و رقبا (با استفاده از ابزار ايذائي و ايجاد ترس و يا ايجاد بايكوت خبري) بوده كه بطور اخص، رسانه‌هاي جمعي سانسورگر را هدف قرار مي‌دهد و اثبات خيانت ايشان را مي‌كند. اگر فرصتي در غواصي بيشتر در اقيانوس بيكران اين آيه داشته باشيم مرواريدهاي حقوقي و مدني درخشاني را صيد مي‌كنيم كه سرمايه‌هاي بي‌پاياني براي رهائي قربانيان قلم و بيان تقديم مي‌نمايد، آري، يكي از معيارهاي تاييد رهبران ديني از ديدگاه قرآن، فراهم كردن آزادي عقيده و بيان براي همگان است.
(36)
همزيستي مسالمت‏آميز با كفار و مخالفين اعتقادي، آهنگ بليغ كتاب وحي بوده كه طبق آن، معاندين تمدن الهي به دلخواه خود از زندگي كام برده و به ميل خويش راه و رسم حيات را تعقيب مي‏نمايند، لايحه‌ي چنين كاري در اين فقره از پيام ماوراء آمده: ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا، به سليقه خود، سفره‏آرائي كنند و با مُد روز، گردش نمايند و كسي حق ندارد ايشان را محدود كند، آري، اينها از بركات آزادي الهي بوده، گرچه بزودي خواهند فهميد كه عيش دنيا توخالي بوده و اسراي لذائذ مادي در ريسك زندگي، بازنده بوده‏اند. لازم مي‌دانم به عنوان كسي كه مسئوليتي در شفاف‌سازي سنتهاي الهي بر دوش خود احساس مي‌كند، عرض نمايم كه بر طبق بيانيه‌ فوق، نمي‌توان معيارهاي ديني و عقيدتي را در گزينشهاي استخدامي منظور ساخت و فرصت كسب آب و نان حلال را با ايجاد فيلترهاي عقيدتي از كارگران و كارمندان گرفت، چنين قوانيني، لكه‌هاي سياهي بر آئين‌نامه‌هاي استخدامي و گزينشي خواهند بود.
(37)
تيتر ديگري از قاموس آزادي، در تحمّل اقلّيّت‏هاي مذهبي و ديني است كه يقينا در خميرمايه‌ي مدعيان برتري ديني، چنين مماشاتي سخت و سنگين باشد. امّا مربّي بشريت مي‏گويد: وَ لا تُجادِلُوا اَهْلَ الْكِتابِ اِلاّ بِالَّتي هِي اَحْسَنُ، هرگز آزادي را از كساني كه هم‏كيشتان نمي‏باشند دريغ نداريد و چنان بر اعصابتان مسلّط باشيد كه صداي ناقوس كليسا، سلّولهاي عصبي را تحريك نكند و با اهل آن، گلاويز نشويد. مجادله كه محلّ اشارت آيه منظوره است، آزادي عقيده را محترم كرده و راه نزاع را بند آورده و اسباب و بهانه‌ي درگيري را دور كرده و موجبات اعراض انديشه‏ها را فراهم آورده و امنيت ناگرويدگان را تضمين داده و تنها راه باقيمانده را، در مماشات و مسالمت دانسته ولي مناظره‌ي مؤدبانه و دور از خشونت آن هم با رضايت طرفين را مجوز داده،‌ بنابراين هرگونه تحميل عقيده را در اسلام مردود دانسته و اعمال محدوديت و ممنوعيت بر پيروان ديگر اديان را غيرقانوني خوانده است.
(38)
اينك در مراتب جامعه‏شناسي به درس ديگري از آموزش الفباي آزادي مي‏نشينيم. زبان مشترك و بين‏المللي گرچه كارها را آسان مي‏كند و مرزهاي جغرافيائي را مقبول‏تر مي‏نمايد، امّا اختيار را در اين قسمت، محدود كرده و عقده‏هائي را تحميل مي‏كند و خالق سرآمدي كه ميلياردها نفوس را به يك هيكلِ واحد آفريده، در بخش زبانها، اجازه تنّوع داده و مي‏فرمايد: وَ مِنْ اياتِه خَلْقُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافُ اَلْسِنَتِكُمْ وَ اَلْوانِكُمْ، ما كه فضاي كشف نشده و زمين پر راز را به راحتي آفريده‏ايم و در آنها موجودات مبهم را قرار داديم، به بشريّت فرصت تكلّم‏هاي دلخواه و پوست‏هاي رنگارنگ را داديم تا مديريّت هستي به معرفت فراتري روَد و از اين قاعده، عظمت غير قابل وصف فرماندهي آفرينش، به شكوفائي آيد و طبق اين بيان مقدّس، هيچ‏گونه امتيازي در رنگها و زبانها و مليتها نبوده و كلّاً در ميزان تقرّب به خداي زمين و آسمان، همه چيز ارزش مي‏يابد.
(39)
در آيه بعدي، آزادي خواب را بر مي‏شمارد كه آن نيز در انحصار تاريكي شب نبوده بلكه هرگاه كه اراده به خفتن نموديد، مي‏توانيد از اين نعمت پربار الهي بهره‏مند شويد. به متن كلام يزداني بنگريد: وَ مِنْ اياتِه مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ، اگر مي‏خواهيد به محروميتهاي تحميلي چنين فقره‌اي بهتر واقف شويد، بايد به قوانين جاري در پادگانها بنگريد كه ساعت خواب، در شب منحصر شده و روزها از اين برنامه مفيد ضدّ خستگي، بي‏بهره مي‏باشند. ولي معمار حيات لطيف، آنرا از انحصار خارج كرده و در پايان آيه مي‏گويد: آيا اينگونه خدمات رفاهي را از غير او سراغ داريد؟
(40)
و امّا در طبقات معرفت‏اللّه، به رده‏اي مي‏رسيم كه آزمون مراتب گذشته بوده و مي‏بايد اندوخته‏هاي عقيدتي را تست كرد تا هر ناخالصي از دامن عبوديّت زدوده شود و لذا به خلاف سيره امر به معروف و نهي از منكر، ابلاغيّه‏اي صادر مي‏شود كه شنوندگان را در دوراهي انتخاب قرار داده و آزادي گرايش های فكري را بيان داشته و مي‏فرمايد: فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِه، يعني سلب توليت حقّه از ذمّه شما شده و به هر جا كه مي‏خواهيد برويد و هر كه را دوست داريد عَلَم كنيد تا نگوئيد: بردگان خدا بوده‏ايم و اسيران قضا در تبعيّت از توحيد شده‏ايم، آزاديد كه براي خود، اِلهه بتراشيد و حتي قارچ‏گونه، صَنَم بسازيد!
(41)
امّا از ياد نبريد كه اين جولانگه عمر، بي‏بازگشت است و صفحات تقويم، بي‏اراده به سمت آينده ورق مي‏خورد و اگر از آزادي مشاعرتان، به نحو شايسته استفاده نكنيد، هر آينه به تاجري می مانيد كه همه دارائيش را باخته و دست گدائي بر خلايق بلند كرده و كسي را بر وي ترحّمي نمي‏آيد، چرا كه در قيامت، تكدّي بي‏معناست، زيرا كه همه اهل حشر، مصداق اين حقيقتند كه: اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَي اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِي، در آن جايگاه، عرياناً و عطشاناً منتشريد و هيهات كه ناظري بتواند بر ديگري دستگيري كند.
(42)
از اجزاء ديگر آزادي، تسخير حكومت و تصاحب رهبري است و اين لحن محاجّه جناب موسي بن عمران است: لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرينَ فِي الْاَرِضِ، قدرتمدار جاودانه، اين آزادي را به شما داده كه به دلخواه خود، مردم را قبضه كنيد و تخت حكمراني را به نواحي مختلف بچسبانيد و حتّي اداي حاكم اصلي را درآورده و به تقليد از او، اَ نَا رَبُّكُمُ الْاَعلي بگوئيد! و حتّي براي كشتن خداي خدايان، سفينه ساخته، به آسمان پرواز نمائيد، كه اوّلي: مصداقش فرعون است و دوّمي: مثالش نمرود مي‏باشد، ولي از ياد نبريد كه تمامي خداهاي ساخته‌ي دست بشر، دو روز بيشتر دوام و قرار ندارند، امّا آن پروردگاري كه نمي‏ميرد و نمي‏رود و از يادها فراموش نمي‏شود، حضرت ربّ الارباب است. فراموش نكنيم در عصر اطلاعات و انقلاب علمي، سطح آگاهي و ميزان عقول بشري بالاتر از آن است كه كسي با داعيه‌ي خدائي، تشكيل امپراطوري دهد، فلذا شياطين ديني، نفسانيات خود را با زرق و برق جديدي، به ويترين توجهات روز برده، و با طرح نمايندگي خدا و وكالت انبياء، تخت ولايت‌امري را آذين مي‌كنند. سرفصل ديگري كه با كنكاش در اين آيه مفتوح مي‌گردد، آن است كه رسيدن به مقام حكمراني، دليل بر قرابت با خداوند نيست و حكومت، شاهين اقباليست كه ممكن است بر بام آرزوي هر كسي بنشيند، و موقعيت توليت بر جامعه، دليل بر مشروعيت آن نيست.
(43)
در اين قطعه از بحث آزادي، شما بني‏آدم را باغبان معرّفي كرده و دنيا را باغي خوانده كه در آن، با ابزار موجود مي‏توان ميوه‏هاي رنگارنگ با مزه‏هاي خوش و تأثيرگذاريهاي ممتد، به دست آورد كه در نهايت، توشه نهائي مهيّا شده و عواقب امورتان، با چنين وسايلي ختم به خير مي‏شود. امّا بسياري از زارعين ساده‏لوح و كُندانديش، زراعت اماني را به بطالت گذرانده و محصولش را صرف بيهوده‏گرائي مي‏نمايند، ولي با اين وجود، باز هم آزادي رأي را از آنها منع نكرده و مي‏فرمايد: مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِه مِنْها، ما به افكارتان حرمت مي‏دهيم، هرچند به خطا باشد، و كشاورزي كه مي‏داند بايد انبارها را براي زمستاني طولاني پُر نمايد، امّا آگاهانه به ريخت و پاشهاي بي‏مورد مي‏پردازد و ذخيره‏اي براي فرداي سخت و خشك خويش نمي‏گذارد، باز هم وي را در تعقيبات دنيويش ياري مي‏دهيم و كمك مي‏نمائيم. اين يافته‌ي قرآني بافته‌هاي زورگوياني كه خود را مامور خدا در رساندن اجباري مردم به بهشت معرفي مي‌كنند، بي‌اعتبار كرده و اصولا چنين ماموريتي را دروغي بزرگ مي‌داند و هرگونه رسالتي را با اين ادعا رد مي‌كند و ايشان را دنيامداراني بيش نمي‌داند كه آخرت‌گرائي را ابزار استيلاجوئي كرده‌اند و در نهايت، حق راي و انتخابات عمومي را از ديگران سلب مي‌كنند. از آنجا كه نمي‌دانم مخاطبين اين نوشتار در برابر سوء تفاهمات احتمالي، دسترسي به حقير داشته باشند يا خير تا سئوال كنند، لذا توضيح تكميلي را بيان مي‌كنم كه معيار در اثبات آخرت‌گرائي اصيل، تبليغ و كار فرهنگيست، نه اجبار و زور و تحميل، بنابراين كسي كه خارج از چارچوب انبياء عمل مي‌كند، يا جاهل است و يا سوداگر ماهريست كه قدرت‌طلبي خود را با اهرم ديانت كنترل مي‌كند، و شناخت دقيقتر چنين معياري را در ممالك اسلامي مي‌توان در ميزان علاقه‌ي مسئولين آنها در برگزاري رفراندومي آزاد در همه‌ي زمانها، جستجو كرد.
(44)
حضرت دادار، وعده‏هائي را به انسانها داده كه تماماً لباس عمل پوشيده و گرچه در طي هزاران سال، اين عناوين راسخ، مورد تجاوز برخي سودجويان انحصارطلب قرار گرفته، امّا در بايگاني اسناد لاهوتي، ثبت گرديده و جائي براي اعتراض به مديريّت عالَم نمي‏باشد. از جمله مداركي كه در اين خصوص، در كتاب عتيق، موجود مي‏باشد، همين است: وَعَدَكُمُ اللّهُ مَغانِمَ كَثيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِه وَ كَفَّ اَيْدِي النّاسِ عَنْكُمْ، براي ايجاد مدينه‌ي فاضله، يك رشته قواعدي وضع گرديده كه هر نوع اعوجاجي را بزدايد و مدنيّت مطهّري را بر پا دارد كه از جمله‌ي آنها، آزادي شهروندان اين كشور پاكيزه مي‏باشد كه خدايتان در رهاسازي اهالي آن، سختي گیری كرده و به جِدّ و جَهد، سفارشات لازمه را نموده و آنچه كه در تداوم اين آيه كريمه آمده، نمودار حقيقت نعمت‏هاي واصله است كه مي‏فرمايد: تمام اِعمال قدرت قانون، در دور نمودن دست‏هاي زور و فشار از شما مي‏باشد، چرا كه زندگي در زير چكمه‏هاي ديكتاتوري، گونه‌ي جاسازي شده‏اي از مظاهر حيوانيّت بوده كه هر دو را در يك قفس قرار مي‏دهد و شلاّق آزار را بر جسم هر دو جنس مي‏لغزاند و فغان را از هر دو صنف محكوم در مي‏آورد، امّا پروردگارتان، ممتاز گردانيد سازه‌ي زيباي خود را و اقدامات جسورانه و خودكامه را از اين نهاد تعظيم شده، مرتفع نمود.
(45)
چنانچه آزاد را رها شده از قيود بخوانيم و از برهانِ: يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ، نشأت بگيريم، هرآينه خداي را خالق راحتي دانسته‏ايم و او را پشتيبان استراحت اشرف مخلوق يافته‏ايم. بي‏شك، قرارهاي ايزدي در كتاب عتيق، حامي آدميزاد در فراز و نشيب زندگي مي‏باشد.
(46)
كيفيّت آزادي در بهشت، بسي توسعه‏يافته‏تر از دنياست كه قرآن فرقان، با اين شرح، وضعيت آنرا تعريف مي‏كند: وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي اَنْفُسُكُمْ، آري، اگر در اين ديار، ممنوعات و محدوديّت‏هاي شرعي كه به آن عمل مي‌شود، خواسته‏ها را به تنگنا مي‏بَرَد و عيش را ناقص مي‏كند، به جاي آن، در سراي باقي، هيچگونه پرانتزي عشرت آدمي را كم نكرده و نوش را نمي‏كاهد و مي‏توانيد آرزوها را آزادانه به عينيّت رسانيد و كامتان را هميشگي نمائيد، انتخاب با شماست.
(47)
يكي ديگر از اقسام آزادي، مقرّره‏اي است در بهشت كه يك مخلّد در لذايذ، مي‏تواند با تخيّلات ويژه خود، پرندگاني را شكار كند و بالفور طبخ گرداند و ميل كند، درست مثل يك طرح كامپيوتري كه هيچ‏گونه شباهتي با دنياي بيروني ندارد، ولي به تصوير مي‏آيد و ديده مي‏شود و حركت مي‏كند و به ميل شما جابجا مي‏شود. در كانون عيش مطلق نيز كه وعده سفيران الهي بوده، به همين طريق مي‏توان به اختراع مرغكان خيالي پرداخته و آنها را به سيخ فرمان سپرده و با طعم و مزه و رنگ و شكل مورد انتخابتان ميل فرمائيد. شما بگوئيد كه چنين فيلم تخيّلي را كدامين تكنسين مجرّب مي‏تواند بسازد كه خدايتان به واقعيّتِ ملموس و محسوس مي‏كشاند، حكايت مي‏كند كه: وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمّا يشْتَهُون، و ساكنان ديار خوشبختي را مختار كرده كه مطابق با ذوق خويش، هر جسمي را خلق كنند و غذاي دلچسب خود قرار دهند!
(48)
يكي ديگر از جريانات آزادي، مجاز بودن سبقت در اتوبان عبادات و آزاد بودن سرعت در مسير تكامل معنوي است و در اين مرحله، هيچگونه محدوديّتي وجود ندارد و هركس از هر منطقه و با هر وسيله‏اي مي‏تواند ديگران را پشت سر گذارد و از منابع آب شيرين استفاده كند، و فراموش نكنيد كه در اين مسابقه، بزرگان از عرفاء و صلحاء و اصفياء قرار دارند كه داراي سوابق سنگيني در تقرّب الهي مي‏باشند و آفريدگار عادل، تبعيض را كنار زده و مي‏گويد: سابِقُوا اِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبَّكُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ، سفينه‏هاي روح و جسم را آماده كنيد و با فضاپيماي نَفْس لوّامه، بر ديگران پيشي گيريد كه دروازه‏هاي بهشت بر رويتان گشوده شده و مالكيّت باغات هميشه سرسبز و دور از خزان، در انتظارتان مي‏باشد و در اين امر، دعوت حق بدرقه راهتان خواهد بود.
(49)
شاخص ديگري در تحكيم شجره آزادي، مجازاتهاي شرعي بوده كه تحت عنوان كفّاره و مظلمه و صدقه، به رها كردن بنديان، فرمان مي‏دهد و در امور بسياري، از حجّ و روزه و ديگر واجبات ديني، به فكّ رقبه دستور داده‏اند كه به اين بهانه، بنديانِ محكوم به غلامي را از قيد و بندهاي ظالمانه راحت نمايند، لذا پيامبرِ مدافع حقوق بشر، با لواي: فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ، به جنگ نابرابريها آمد و در هر فرصتي، به باز كردن زنجير از دست و پاي بيچارگان مفلوك، مبادرت ‏نمود.
(50)
يكي ديگر از اعمالي كه آزادي اطرافيان را نقض مي‏كند، درِگوشي حرف‏زدن است كه مقدّس‏ترين فرد هستي، آنرا در الواح مباركش طرد كرده و مي‏فرمايد: اِنَّمَا النَّجْوي مِنَ الشَّيْطانِ، در حضور ديگران، آهسته صحبت كردن از فتنه‏جوئي بوده كه سبب سلب آسايش حاضرين شده و آنها را به سوء ظنّ متقابل مي‏كشاند و بدبيني‏ها را دامن مي‏زند و اوّل كسي كه اين آتش را به جان بشريّت ريخت، ابليس لعين بود كه فريبكارانه به حوّا نزديك شده و خبر داغ دروغي را برايش نجوا نمود كه از اين درخت منع شده بخور تا مثل آدم، قيافه‏ات باهيبت شود و به رياست محيط زيست برگزيده شوي و از توليت او خلاص گردي! پس شما كه با بقيه در يك اتاق نشسته‏ايد، هرگز سؤال‏برانگيز حرف نزنيد و كنجكاوي بغل‏دستي را فراهم نكنيد كه متّهم به پيروي از اهريمن خواهيد شد و كدورتهاي ناخواسته‏اي را به‏وجود مي‏آورد.
(51)
يكي از آموزگاران قديمي بشر كه الفباي آزادي را در كلاس اختيار، آموخت و الگوي آزاديخواهي شد، ابراهيم بود كه خدايش وي را چنين ستود: قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في اِبْراهيمَ، او در تمامي مظاهر خوبي، جاي پائي دارد كه مي‏تواند منجي شما در نظامات اجتماعي شود، او در منزل عمويش آذر، رشد كرد و عموي بت‏ساز را تحمّل نمود و نانش را مي‏خورد و بالاتر از اين، برايش بازاريابي مي‏كرد و بت‏هايش را به كوي و برزن برده و مي‏فروخت! آيا چنين حركتي از چنان رسولي، متوقّع مي‏گشت؟
(52)
زماني كه ابراهيم يك زندگي مستقل را اداره مي‏كرد، غروب به غروب، به سر جادّه مي‏آمد تا گرسنه‏اي را پيدا كند و بدون توجّه به آداب و رسوم او، درب خانه را برايش مي‏گشود و به او خوش‏آمد مي‏گفت و بارها مشركان و ملحدان را با اصرار و التماس، به ميهماني مي‏بُرد و با تمام وجود، به حرمت آنها مي‏پرداخت و روي اين براهين، فرزندش خاتم، شعارِ: اَكْرَمَ الضَّيف و لَوْ كانَ كافِراً را طنين مي‏داد كه اي صاحبان سقف و اي مالكان فرش و اي نان‏آوران، واردينِ بر خود را گرامي بداريد و پناهندگان به خويش را هداياي ايزدي بدانيد و از مكرمت و مرحمتتان دريغ نداريد كه اين روزها به سرعت باد برود و خاطرات و خدمات، باقي بماند
(53)
ديگر از عنايات خداوندي بر آحاد بشر، آزادي گريز از جهنّم است كه آدمي بتواند با برائت‏هاي دنيوي، علاج واقعه، قبل از وقوع كرده و پلهاي منتهي به دوزخ را در سرنوشت خود مسدود نمايد و لذا دعوتنامه‌ي عام را چنين اِشعار داشته: قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً، اي اهل دنيا، هي نگوئيد هر چه بر پيشاني ما نوشته، همان مي‏شود. زبانه‏هاي آتش را كه در تابستان داغ، با پوست بدنتان احساس مي‏كنيد، سايه‏اي از تهديدهاي جهنّمي است. پس آنرا جدّي بگيريد و رعايت حلال و حرام را بنمائيد و از آزادي از دوزخ، به نحو احسن بهره جوئيد و خود را هيزم عذاب ابدي ننمائيد و از موهبات جنّات عدن، محروم نگردانيد.
(54)
يكي ديگر از واحدهاي تخصّصي در مبحث آزادي، آزادكردن بشر از آزاديهاي طبيعي بوده و داشتن تأمين زندگي از تهاجمات بديهي جهان، كه در آيه‌ي مورد نظر به تحليل آمده: اِنّا لَمّا طَغَا الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ، آنگاه كه آبها را قدرت هجوم داديم تا به هرجا كه خواستند سر زنند و هر چه را كه خواهند زير نفوذ خويش قرار دهند، به شما نيز قدرت سواري گرفتن از آب را داديم تا با قايق به راحتي از آفات آن در امان بمانيد و جواز خدايتان باعث شده كه بشر، هزاران تُن وزن را بصورت شهري روان بر روي اقيانوسها قرار دهد و جابجا كند و مسير آبي را همچون خاكي و هوائي، در خدمت سياحت و تجارت خويش بياورد و بجاي آن‏همه ترس و لرز، دريائي از ثروت و شادابي را به همراه بياورد.
(55)
رديابي آزادي در ضمائر بشر حائز اهمّيت بوده و نشانه‌ي بهاي والاي آن مي‏باشد كه كردگار فناپذيرمان از آن اينگونه سخن مي‏گويد: اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، ما كه انسان را از هيچ آفريديم، در خميرمايه‌ي آن، حرص را قرار داديم تا بدون مرز، اراده كند و بي‏كران، تقاضا نمايد، ما هرگز دست و پايش را در مرحله‏اي نمي‏بنديم تا او را به ورطه‌ي ناچاري كشانيم، بلكه عقلي داده‏ايم فرامحيط تا قلّه‏هاي خواهش را آزادانه فتح كند، ولي قبلاً متذكّر شده‏ايم كه آرزوها را پاياني نباشد و قصص امّت‏هاي سابق، مبيّن آن بوده كه حاجت‏هاي دامنه‏دار، مثل خانه عنكبوت است كه تارهايش سست و بي‏بنيه مي‏باشد و با كوچكترين نسيمي، دفتر ايّام برهم مي‏خورد و سنگ لحد، حواسّ آدم را سر جايش مي‏آورد كه دو روز عمر، ارزش اين‏همه حرص و طمع را نداشت و آمال دور و دراز، چون سرابي، بهاران حيات را به كام خويش فرو برده و جز افسوس، چيزي را به بار نياورد.
(56)
نمود ديگري از چهره آزادي، آزادسازي انسان از قيود جهالت و ناداني بوده كه چنانچه اين فضيلت صورت نمي‏گرفت، هرآينه شرافت نسل آدم به تحقّق نمي‏رسيد و اجتماع متمايزي از ساير موجودات نداشت، و لذا: عَلَّمَ الْاِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ را بخششي بايد دانست، ملكوتي كه چراغ هميشه روشني را پيش پاي بشر گذاشته تا انتخابات آزادي در تمامي دوراهي‏هاي زندگي داشته باشد و هرگز به اسارت هواي نفوس ناپاك درنيايد. وقتي كه پيشنهادي به شما داده مي‏شود، از آلبوم تجربيات خود استفاده مي‏كنيد كه آنها را از منابع علمي معقول و منقول به دست آورده‏ايد و در نتيجه به عصائي تكيه مي‏كنيد كه حامل فرآورده‏هاي مفيد و مقيّدي است كه طبق اجازه صانع عظيمُ الشَّأن، صورت پذيرفته، پس هر قدر كه آگاهي و فرهنگ قومي فراتر رود، ميزان آزادي آنها گسترش مي‏يابد، تا جائي كه: ملّت دانشمند و محقّق، كمتر در حصارها و فشارهاي مستبدين و استعمارگران قرار مي‌گيرد.
(57)
يكي از ستونهاي بناي آزادي را در اين آيه مي‏نگريم: اِنَّ الْاِنْسانَ لِرَبِّه لَكَنُودٌ، آنقدر به اين نو رسيده‌ي به دنيا (انسان) اختيار داديم كه به سليقه‌ي خود، محور زندگي را تنظيم كند و نمك‏خورده و نمكدان بشكند و به ولي‏نعمت خويش دهن‏كجي نمايد و همه‌ي خرابي‏ها را از او ببيند و شكايت بهترين دوست و يار را به بيگانگان بكند. در حالي كه چند برابر خلقت بشر، فرشته آفريده‏ايم كه جز حمد و ثناي ربوبي، كاري نكنند و با وجود امكانات وسيع درون‏خلقي، دست از پا خطا ننمايند و جز كبريائي ما دعاگوي كسي نگردند و با اين وصف، انسان، خودش مي‏داند كه با چه جسارتي كفر مي‏گويد و اگر غير ايزدي طرفش بود، هر لحظه به كفران تافته، چوب از فلك تقدير مي‏خورد و مجالي در خودنمائي‏ها نداشت، ولي به روضه‌ي وجدانمان گوش دهيم كه با اشعّه‌ي آفتاب در صبح ندامت مي‏خرامد كه: حيف از تو كه ارباب وفا را نشناسي، ما يار تو باشيم، تو ما را نشناسي.
(58)
از مندرجات ديگر تقويم آزادي، آزاد كردن انسان از غول گرسنگي و ناامني است كه در بيان ذيل، مشهود مي‏باشد: اَلَّذي اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ، تجديد بيعت كنيد با پروردگارتان كه در رعيّت‏داري او، چتري در حفظ از نداري به شما داده شد و زرهي در اعتلاي امنيّت، اعطاء گرديد كه قدر اينها را وقت محروميّت از آنها مي‏فهميد و نيازهاي فوق‏الذّكر را درندگاني فرض نمائيد كه بي‏رحمانه، تماميّت زندگيتان را مورد تهاجم قرار مي‏دهند و معيشت منهاي سيري و عافيت، برابر با جان كندن‏هاي لحظه‏اي است.
(60)و (59)
برگ ديگري از شاخسار آزادي، راحتي در قبول دين حنيف است، با وجودي كه شيطان، پايگاه انرژي‏زائي براي خود در كالبد آدمي دارد، امّا قواي امداد غيبي، چشم و گوشها را باز مي‏كند و وَ رَاَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ اَفْواجاً، را تشعشع مي‏دهد و با همه اختياراتي كه ابليس مطرود دارد، باز هم تنفّس هواي مطبوع معنوي و عرفاني، قابل دسترس بوده و ناگهان در يك تمدّن پوشالي، برقي بر مغزي مي‏زند و آزادانه يُخْرِجُ الْحَي مِنَ الْمَيِّتِ، اتّفاق مي‏افتد، همسر فرعون، آسيه مي‏شود و فرزند يزيد، معاويه‏اي مي‌شود كه خود را آزادانه از سلطنت اُمَوي خلع كرده و به رياضت‏هاي ماورائي مي‏پردازد و فرزند متوكّل عبّاسي، پدر را به جُرم جنايات بي‏شمار، از پا در مي‏آورد و مصاديق فراواني در استفاده آزاد از فرصتهاي استثنائي در جاي جاي كتب تاريخ، قابل ملاحظه است.
(61)
يكي از پيامبراني كه از آزادي بيش از حدّ معاصرين خود رنج برد ولي صبر كرد، نوح بود كه صدها سال، فرياد خداپرستي را سر داد و در برابر لجاجت مخالفين خدا صبر نمود و از پروردگارش طلب نصرت مي‏كرد تا زمين از لوث وجود منكران حكومت جبروت پاك شود، امّا با حِلم الهي روبرو مي‏گشت و با همه‌ي آزاري كه به نماينده عرش مي‏رسيد، باز هم آزادي را از اهل باطل نمي‏گرفت و همچنان مهلت خودكامگي مي‏داد و به گونه‏اي كه تاريخ انبياء مي‏نويسد: طي قرون متمادی، چهل بار تقاضاي عذاب رد شد و باز هم مجال تنعّم به آنها داده شد، و حتي در روز نزول عذاب هم دعوت عام داد و همگان را براي سوار شدن بر كشتي نجات فرا خواند. در اين رويدادها، عبرتي است براي هر بيننده و شنونده كه حكمت حاكميّت حكيم لايزال را دريابد كه هر حاكمي را ياراي تقليد از او نباشد و امور او منحصر به ذات اقدس نامتناهي بوده و بايد از اين‏همه خويشتن‏داري در امور عمومي، آموزش گرفت و زكات قدرت را با صبر و گذشت، پرداخت نمود.
(62)
براي آنكه تفهيم شود كه صحيفه الهي مندرجات ارتجاعي نيست، به مانور ديگري از ابعاد اسطوره‌ي آزادي بپردازيم كه در" و لا تجسسوا"تجلي يافته است، اين قانون ممنوعه، چراغ قرمزي در مسير انسان‌نماهائي كه به حيطه‌ي خصوصي افراد وارد مي‌شوند، نصب مي‌كند. از عوارض غير اخلاقي تجسس، جاسوسي است، اگر دستگاهي آلوده به جستجوگريهاي نامجاز پيرامون امور خصوصي اشخاص حقيقي و حقوقي شد مجبور است كه شغل جاسوسي را هم فراهم نمايد تا به اطلاعات مورد نظر دست يابد، و ناچارا به استخدام عوامل مزدوري كه دوره‌هاي تخصصي آدم‌فروشي را گذرانده‌اند، بپردازد و زمينه‌ي خيانت و طعمه‌يابي براي شكنجه‌گران را فراهم آورد.
(63)
يكي ديگر از مفاد حقوق فردي كه در كتاب قانون الهي آمده، آزادي در حريم شخصي است، لا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا، فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ، بدون اجازه وارد محدوده‌ي خصوصي كسي نشويد كه اين كار زشتي است. به جرات مي‌توانم بگويم كساني كه به عنوان امر به معروف و نهي از منكر، به حريم خصوصي شهروندان تعرض مي‌كنند، متجاوزين بر حريم آزادي هستند و ما در سنت اهل بيت، نمونه‌اي نداريم كه معصومي براي امر به معروف و نهي از منكر، دستور حمله به خانه‌ي كسي را صادر كرده باشد يا براي يافتن سرنخهاي گناه و يا كشف مدارك معصيت چنين كرده باشد و اين اقدامات، بدعتهاي ناموزونيست كه برگ‌ريزان اعتقادات مذهبي را در پائيز دينداري به ظهور مي‌رساند و متاسفانه تعدي به حريم خصوصي مردم به دست كساني كه خود را غيرتمندان ديني معرفي مي‌كنند، نتيجه‌اي جز خاموش كردن مضاعف علائق معنوي در نفوس مؤمنين و مؤمنات نخواهد داشت و دستاويزهاي ظاهرا موجهي براي كوبيدن دين و مذهب به بدخواهان مي‌دهد.
(64)
مدال ديگري كه خالق پيكره‌ي آزادي بر گردن آن مي‌آويزد، آزادي مظنون، از تعقيب و گريز است، اجْتَنِبُوا كَثِيرًا منَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ، وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْمًا بُورا، اي حكام، اي قضات، اي مردم عادي، از سوء ظن بپرهيزيد كه عواقب وخيمي در پي دارد. قاطعيت خداوند در بيان شفاف فوق، اهميت موضوع را مي‌رساند كه بايد در دادگاه‌هاي اسلامي،‌ آزادي و تبرئه‌ي متهم، اولويت داده شود نه آنكه با بدبيني، صد اتهام را به او بزنند و آنقدر تحت فشار جسمي و روحي قرارش دهند تا براي خلاصي از مهلكه، مجبور شود به اعتراف بخشي از اتهامات روي آورد، نقطه‌ي آغازين بسياري از جنايات بر عليه بشريت و حصر آزادي انسان، سوء ظن است.
(65)
سَخَّرَ لَكُم مّا فِي السّمَاواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعًا، ترسيم جامعي از آزادي به وسعت آسمان و زمين دارد، آري، ثروتهاي طبيعي و معادن زميني مشاع بين همگان است و هيچ حكومتي حق ندارد آنرا به انحصار عده‌اي خاص درآورد و يا منافع حاصل از آنرا صرف اهداف شخصي و خصوصي نمايد.
(66)
وظيفه‌ي‌ كارگزاران آسمانيست كه راي و نظر شهروندان را منظور سازند، وَشاوِرهُمْ فِي الاَمْرِ، اين سنديست بر محكوميت بني‌اميه و بني‌عباس‌هاي تاريخ اسلام، وقتي فرستادگان رسمي خداوند كه پيام از جبرئيل مي‌گيرند و دست در دست ميكائيل دارند، مامور به ارج نهادن به راي و خواست مردم باشند، جانشينان پيامبر با چه مجوزي، چنين حقي را از رعيت دريغ كرده‌اند و در طول تاريخ، كلام خود را به عنوان فرمان خداوند ديكته كرده‌اند، در حالي كه خداوند حق ديكتاتوري را براي پيامبرش قائل نبوده است. آري، آزادي راي و حق انتخاب، براي آحاد مردم محترم است، و عدم وجود آن در ممالك اسلامي نتيجه تداخل دين و سياست است.
(67)
بنابر نظريّه علم منطق كه مي‏گويد: اَلْاِنْسانُ حِيوانُ النّاطِق، به لحاظ مشتركات وسيع فيمابين جانداران، شبهه‏اي بر ماهيّت آدمي وارد گرديد كه آزادي وي را سلب مي‏كرد. پس بنيانگذار گيتي، ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ را به اين خلقت مبارك اعطا فرمود و افتخار بلندپروازي را به دست‏پرورده جميل خويش عطا كرد. به شكلي كه در سوره بقره، شارع مهربان مي‏گويد: فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ، تمامي محدوديّت‏ها را از سفره آدمي برداشته و دست او را در انتخاب آزاد خوراكيها باز گذارده، مگر آن معدود اقلامي كه حامل ميكروبها و ناپاكي‏هاست و مي‏توان گفت كه اين قسم آزادي، يكي از مهمترين ملاطفت‏ها به انسانهاست كه تنوّع را به تغذيه‏اش داده و مرزهاي كسب انرژي را برايش باز گذاشته است.
(68)
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ، منشوري در روابط عمومي اسلام است كه نبايد با اجبار و تحميل، تعاليم ديني را بر ديگران تحميل نمود. اين نسخه قرآني را بايد در تربيت فرزندان مد نظر قرار داد و در جامعه نيز قانونگذاران، چنين معياري را فراموش نكنند كه در غير اينصورت باعث دلزدگي از معنويت خواهد شد.
(69)
موضوع ديگري كه در بحث تحديد آزاديها مي‏آيد، دعوا و درگيري بوده كه عليم به اسرار، اينگونه به آن اشاره دارد: لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ، منازعه فيمابين را كنار گذاريد كه آقائي شما مي‏رود و اسير عواقب بعدي آن خواهيد شد. واژه سستي در اين قسمت را مي‏توان به بازيچه قرار گرفتن آدمي تفسير نمود كه به سقوط اختيارات منجر مي‏گردد و آنچه كه بعنوان نسيم، به ميان آمده، همان طراوت آزادگي مي‏باشد كه مشاجرات را عامل محروميّت آن مي‏داند.
-----------------------------
سخن پاياني
اكنون كه اين نوشتار به ياد ماندني را به پايان مي‏برم، نزديك به يك سال است كه از زندان اوين آزاد شده‌ام، ولي هنوز در زندان قضا و قدر اسيرم و افسار سرنوشتم در دست زورگوياني است كه آرامش خويش را در استقرار امثال من در ويرانه‌ها و خرابه‌هاي ناامني و تحديد مي‌بينند، جرمم نگارش سطوري بود كه ناموزون با اِشعار بعضي از انحصارطلبان ديني درآمد، گناهم غبارزدائي از اوراق تاريخ بود، اتهامم بيان بدون سانسور و تشريح بدون تحريف حقايقي بود كه زنگار‌زدائي از آئين حنيف مي‌كرد‌ و دلزدگان از معنويت را دلجوئي مي‌نمود، حصرم بخاطر خلافكاري نبود، بلكه علايق عمومي در گرايش به نظراتم مرا به پشت ميله‌ها برد و تكثير گسترده و توزيع عمومي نوشته‌هايم دليل اثبات اين ادعاست.
از خلّاق مشارق و مغارب به خاطر نابود كردن فرصت‏هايم عذر مي‏خواهم و بر تعدّد آزاديهاي او، سپاس مي‏نهم و براي دوام نعمت‏هايش، دعا مي‏كنم و از بي‏لياقتي‏هايم در نفهميدن كرامات او، شرمنده‏ام.با تمام اعضاء و جوارحم كه ضربات شلاق و شكنجه‌هاي بسياري را در بايگاني خود ثبت دارد او را براي تداوم ولايتش بر روح و جسمم صدا مي‏زنم و همچنين قسمش مي‌دهم به حرمت قسم‌نامه‌ي اختصاصي‌اش: ن و القلم و ما يسطرون، كه اجازه ندهد بيش از اين، قلم تقديرات بندگانش به دست واليان آزادي‌ستيز، بر صحيفه‌ي سرنوشت رعيت، فرسوده گردد. در خاتمه، از تمامي كساني كه با صرف هزينه‌هاي مختلف در انتشار اوراق مقدس مرا ياري مي‌كنند، تشكر مي‌نمايم و از اينكه به علت فشارها و تنگناهاي شديد از سوي دشمنان آزادي،‌ نمي‌توانم بحث آزادي از ديدگاه قرآن را در كيفيت و كميتي كه شايسته است تشريح كنم و صرفا به بخشهاي كوتاهي بسنده كردم شرمسارم و خود را مديون خدا و خلق مي‌بينم.
سيد حسين كاظميني بروجردي ؛‌ سال 1381 شمسي
صفحه اصلي بازگشت به بالاي صفحه

مناظره‌اي غير رسمي با آیت الله بروجردی



پايگاه اطلاع‌رساني آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي تحت نظر دفاتر ايشان در اروپا
مناظره‌اي غير رسمي با آیت الله بروجردی
روز 13 خرداد 1386، يك هفته قبل از برگزاري دادگاه محاكمات آيت الله بروجردي و ده‌ها تن ديگر از يارانش، گفتگو و مناظره‌اي غير رسمي با حضور حجت الاسلام احمدي (نماينده حكومت)، حجت الاسلام حسيني (قاضي اول پرونده)، حجت الاسلام جعفر قدياني (دادستان)، جمعي از نمايندگان مراجع تقليد (از جمله نماينده مكارم شيرازي و نوري همداني و ...) و همچنين تعدادي از دست‌اندركاران دادگاه ويژه روحانيت و تني چند از متهمين رديف بالاي اين پرونده، در مكان آن دادگاه واقع در خيابان زعفرانيه تهران برگزار شد. هدف اين بود كه بتوانند او را تخطئه كنند و اگر آقاي بروجردي از عقايد خود دست بردارد با او مدارا كرده و براي سروسامان دادن به اوضاع، اين پرونده را با اعلان عفو رهبر انقلاب در يك فرصت مناسب، مختومه اعلام كنند. ولي آنچه اتفاق افتاد به شرح زير است:

قاضي حسيني: آقاي بروجردي، دليل شما براي جوسازي بر عليه ولايت (مطلقه) فقيه چه بوده؟ آيا مخالف ولايت مطلقه فقيه هستيد؟ بطور شفاف بيان كنيد.
بروجردي: من نظري ندارم!
دادستان قدياني: ولي ما فايل صوتي و فيلم از شما داريم كه ولايت مطلقه فقيه را بدعت در دين ناميده‌ايد. آيا نيازي هست تا مدارك را به شما نشان دهيم؟
بروجردي: من نظري ندارم! ولي شما استدلال كنيد كه ولايت (مطلقه) فقيه، حق است!
قاضي حسيني: كتب متعددي در اين زمينه از سوي علماي بزرگ نوشته شده است و مقالات بسيار زيادي از سوي علما و محققين تحرير شده است، آيا مطالعه كرده‌ايد؟
بروجردي: بله، آثار مختلفي در تاييد ولايت (مطلقه) فقيه آمده است، ولي آثار متعددي نيز در رد آن منتشر شده است! آقاي (آيت الله العظمي روح الله) خميني و علماي بزرگ ديگري مثل آقاي (آيت الله العظمي) منتظري و ...، ولايت فقيه را در شكل مطلق و يا غير مطلق آن در دوره‌هاي مختلف ترويج داده‌اند، ولي بزرگان ديگري نيز بوده‌اند مثل آيت الله العظمي شريعتمداري و خوئي و طباطبائي بروجردي و طباطبائي قمي و همچنين پدر خودم كه البته شما او را قبول نداريد و ...، همگي آنها مخالف نظرات بنيانگذار انقلاب بوده‌اند و بعضي از ايشان بطور علني و يا مشكوك به قتل رسيده‌اند و ...
دادستان قدياني: كلام آقاي بروجردي را قطع نموده و بي‌احترامي كرده و گفت: مراقب حرفهائي كه مي‌زنيد باشيد، بعضي حرفها جرم شما را خواهد افزود!
سپس ادامه داد: در تفاسير بعضي از آيات قرآن و همچنين احاديث مستند، ولايت (مطلقه) فقيه آمده است. مثلا در تفسير آيه: اطيعوا الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم....، و همچنين آيه: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا...، و يا در حديث امام زمان (من كان من الفُقَهاءِ، صائِناً لِنَفْسِه، حافِظاً لِدينِه، مُخالِفاً لِهَواه، مُطيعاً لِاَمْرِ مَولاه فَلِلْعَوامِ اَنْ يُقَلِّدوُه فَانَّهُم حُجَّتى عَلَيكُم) بطور وضوح بيان شده و جاي هيچ ترديدي باقي نمي‌ماند، اگر اين حديث را قبول نداريد، چرا در جلسات خود بارها اين حديث را با ذكر سند بيان كرده‌ايد و اگر قبول داريد پس چه توضيحي داريد!؟
بروجردي: در تفسير آيات فوق از معصومين كه ملاك ما هستند حديثي ذكر نشده است كه ولايت (مطلقه) فقها را تاييد كند و حتي در مورد آيه اطيعوالله و اطيعوا الرسول ... ، ظرافتهاي بسياري وجود دارد، مثل اينكه: كلمه اطيعوا (اطاعت كنيد) را فقط براي خدا و رسول بكار برده و ....، ولي مهمترين دليل من در مخالفت با حكومت ولايت فقيه آن است كه اگر برفرض در اين آيات و روايتي كه شما به آن استناد مي‌كنيد، ولايت فقها به شكل حكومتي آن مورد نظر باشد، مخاطب در اين فقرات منوّر، مردم هستند نه فقها، يعني به مردم باورمند، ابلاغ شده است كه از فقها اطاعت و تقليد كنيد، ولي به فقها امر نكرده (تحميل نكرده) كه برويد بر مردم حكومت كنيد! (دقت كنيد) اختيار انتخاب به مردم واگذار شده است. اگر تفسير آياتي كه شما مي‌فرمائيد آنطوريست كه بيان مي‌كنيد، پس خود پيامبر و ائمه اولويت داشتند. ولي مي‌بينيم كه پيامبر در عمل طوري رفتار نكرد كه تاريخ‌نويسان از او به عنوان والي جبري جان و مال و ناموس و فكر امت ياد كنند و با آنكه وصل به منبع غيب بود، ولي از مشورت با آگاهان در هر زمينه‌اي ابائي نداشت و خود را بيشتر از يك بنده و مبلغ خداوند نناميد و ....،
بزرگواران، مشكل دقيقا همين جاست، كه اسناد قرآني و روائي كه به آن تكيه كرده‌ايد به فقها اجازه نمي‌دهد خود را حاكم جامعه بدانند مگر اينكه مردم آنها را انتخاب كنند، اگر ملاك شما مردمي هستند كه 29 سال قبل به قانون اساسي مبتني بر ولايت (مطلقه) فقيه راي دادند و ولايت فقيه حكومتي را انتخاب كردند، پس اكنون نيز رفراندومي برپا كنيد تا نسل جديد هم موقعيت مورد نظر خود را انتخاب كند و در آنصورت شما تبرئه خواهيد شد و آيات و روايات مورد استناد شما مورد وثوق جهاني قرار خواهد گرفت.
دادستان: رو به شيخ احمدي كرده و گفت:‌ من كه گفتم ايشان (آقاي بروجردي) اصلاح شدني نيست!
شيخ احمدي: نه، اجازه دهيد!
بروجردي: اگر فرض كنيم كه فرمايش شما صحيح باشد و ولايت فقها حق باشد و مورد سفارش خدا و رسول هم بوده باشد، پس چرا اجازه نداديد مردمي كه مي‌خواستند پيرو و مقلد آقاي شريعتمداري و يا طباطبائي قمي باشند آزاد باشند؟ چرا با آنها برخوردي كرديد كه اكنون از مرور آن شرم داريد؟
قاضي حسيني: اينطور نيست، مراجع بايد شرايطي را داشته باشند كه در حديث فوق آمده است.
بروجردي: چند مرجعي كه نام بردم همگي آن شرايط را دارا هستند و تاريخ نشان داده كه بيشتر از ديگر علما در آن چارچوب بوده‌اند، اگر شما قبول نداريد، تكليف كساني كه مثل من فكر مي‌كنند چيست؟! كساني كه اعتقاد دارند مراجع مذكور با حديث فوق انطباق دارند.
آقاي قاضي، در حديث فوق كه بارها روي آن تكيه كرديد، مخاطب، مردم هستند، يعني امام معصوم به مردم فرموده است كه در زمان غيبت من، به آن فقهاي جامع الشرايط رجوع كنيد، در اين حديث به فقها نفرموده كه شما صاحب اختيار جان و مال و ناموس و فكر و راي مردم هستيد! (دقت كنيد).
آقاي قاضي، اگر فرض كنيم كه منظور امام معصوم همان باشد كه شما مي‌فرمائيد، باز هم مي‌پرسم كه تكليف چه خواهد بود، اگر كساني فقهاي مخالف آقاي خميني را ولي مطلق و مرجع تام الاختيار خود انتخاب كنند! آيا آنها را مرتد مي‌دانيد؟! آيا كافرند؟! آيا مشركند؟! در حالي كه انتخاب آنها، با برداشت شما از ولايت (مطلقه) فقيه در حديث فوق، همسو بوده و تنها جرمشان آن است كه اعاظمي چون شريعتمداري و خوئي و طباطبائي قمي را، اعلم دانسته‌اند!
آقاي قدياني، خدا به پيامبران نفرمود كه شما صاحب اختيار مطلق مردم هستيد، بلكه به آنها فرمود مردم را هدايت كنيد و پيام‌رسان من باشيد، و به مردم نيز فرمود كه به توليت سفيران من تن دهيد تا رستگار شويد.
آقاي احمدي، آيا در جمع علماي معتقد به حكومت ولايت فقيه كه نمايندگان محترم بعضي از آنها در اين جلسه حضور دارند، كسي هست كه پاسخ دهد چرا اين همه آيه براي بهشت و جهنم و تشريح خير و شر آمده است! چرا اينقدر به پيامبران فرموده كه مردم را مژده دهيد به بهشت و بترسانيد از عذاب، در حالي كه اگر مي‌خواست، پيامبران را مجريان قوانين خود مي‌كرد نه مبلغان آن.
آقاي قاضي، ولايت كه در اين حديث به كار رفته، معاني مختلفي در واژگان عرب دارد، كه اگر به فقراتي در قرآن و حديث كه كلمه "ولي" به كار رفته رجوع كنيم به معاني مختلفي مي‌رسيم از جمله: دوست، همراه، مشاور، مرجع، قيّم، وكيل، سرپرست، صاحب‌اختيار و...، آقاي قاضي، شما از كجا با اطمينان مي‌گوئيد معناي "ولي" در حديث فوق، صاحب اختيار مطلق بودن فقهاست، اگر ملاكتان نظر بعض از علماست، گفتم كه علماي بزرگ ديگري كه مورد وثوق ملت بوده‌اند چنين نظري را ندارند، مردم بايد كدام فتوا را بپذيرند؟!
حتي اگر جايگاه ولايت فقيه آنطور كه شما مي‌گوئيد باشد، طبق رواياتي كه حكومت ديني در زمان غير معصوم را نفي مي‌كند، اثبات مي‌شود كه اجتماع ولايت فقيه با حكومت ("ولايت فقيه حكومتي") بدعت است.
شما مرا متهم مي‌كنيد كه آياتي مانند: اطيعوا الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم، را درك نمي‌كنم و يا آنها را نفي مي‌كنم، ولي برخورد شما با فقراتي مثل: فَان اعرضوا، فَاِن تولوا، فان تكَذبوا، چيست؟!
بزرگواران، ولايت مطلقه براي خداست و اطلاق آن به ديگري شرك خواهد بود.
شيخ احمدي: نه، اينطور نيست چرا كه مي‌تواند در طول ولايت مطلقه خداوند باشد، اگر در عرض آن بود شرك بود.
بروجردي: فرمايش شما وقتي مي‌تواند درست باشد كه يك معصوم، خود را ولي مطلق بخواند و بگويد ولايتش در طول ولايت خداست، ولي چگونه مي‌شود از غير معصوم كه جايزالخطاست (يعني نمي‌تواند عادل محض باشد) چنين ادعائي را پذيرفت و ولايت او را در طول ولايت خدا قرار داد!
قاضي: با صداي بلند و پرخاشگري گفت: يعني شما مي‌گوئيد كه اسلام نبايد حكومت كند و علما نبايد در سياست دخالت كنند، پس اين همه قوانين اسلامي كه در باب حكومت و مجازات و حدود آمده براي چه بوده است؟
بروجردي: آقاي حسيني (قاضي)، آقاي قدياني (دادستان)، آقاي احمدي، نمايندگان محترم مراجع تقليد، برادران من، مجموعه احكام و تعاليم ديني مانند داروخانه است كه در قفسه‌هاي آن، براي رفع همه‌نوع بيماري و نقاهت، دارو وجود دارد. نمي‌توان به مريض سرماخورده داروي ضد افسردگي داد و گفت چون داروي ضد افسردگي موجود است بايد آن را هم مصرف كنيد! بله، در اسلام دستورات حكومتي و جزائي آمده، ولي تاكيد شده است كه نبايد با سياست آميخته شود و نبايد در زمان غير معصوم آنرا به شكل حكومتي درآورد، اسلام مجموعه كاملي از تعاليم و احكام است ولي قوانين حكومتي و حدود و مجازاتهاي مربوط به گناهان بين خدا و خلق (مانند شرابخواري) در زمان غيبت معصوم قابل اجرا نيست. از این گذشته در احكام مربوط به قصاص و ديات كه پاي شاكي خصوصي مطرح است نيز بايد خيلي مسائل مختلف را در نظر گرفت. قوانين جزائي، در بسياري از موارد، با گذشت و اغماض انبياء مواجه مي‌شده و البته در بعضي موارد هم اجرا مي‌شده، آنها معصوم بوده‌اند، ولي معيار دين سياسي براي عفو و يا اجراي مجازات چيست؟! و ....
بزرگواران، اگر تداخل ديانت با سياست مجاز بود، بايد هنگامی که علي بن ابيطالب به رود فرات در جنگ صفين دست پيدا كرد، آنرا به روي دشمن مي‌بست (كاري كه پيش از آن معاويه انجام داد). وقتی علي بن ابيطالب بر عمروبن عبدود مستولي شد، باید او را بلافاصله مي‌كشت و بايد به جاي آنكه قاتل خود را از خواب بيدار كند، او را خفه مي‌كرد. بايد حسين بن علي با دادن وعده‌هاي متداول در عالم سياست (مثل امكانات مجاني و حذف ماليات و ....) مردم را جذب سپاه خود مي‌كرد نه اينكه راه فرار از سپاه را برايشان باز نمايد، اولياء و امامان شيعه چنين بوده‌اند، آيا فقها با اين معيارها مي‌توانند همطراز باشند!
يكي از نمايندگان مراجع تقليد سخن آقاي بروجردي را قطع كرده و گفت: هيچ كس نمي‌تواند مثل ائمه باشد، مقايسه شما چه ربطي دارد؟
بروجردي: من هم حرف شما را مي‌زنم! مي‌گويم حالا كه هيچ كس نمي‌تواند مانند معصومين باشد پس نبايد ولايت مطلقه هم داشته باشد. در غير اينصورت اشتباهات و بي‌عدالتي‌هاي او به گردن اسلام و قرآن مي‌افتد و مردم نيز روي حس ارادت ديني يا كوتاه مي‌آيند و يا باور مي‌كنند كه طرف، واقعا حق محض است و نبايد به او انتقاد كنند، چه بسا زماني متوجه شوند كه ديگر قابل جبران نباشد، مثل ماجراي طولاني شدن جنگ كه شما بهتر از من مي‌دانيد!
اگر هم اعتراضاتي شكل گيرد، به اسم قرآن و خدا، سركوب مي‌شوند.
يكي ديگر از نمايندگان مراجع تقليد كلام آقاي بروجردي را قطع كرده و رو به دادستان و قاضي و مسئولين دادگاه ويژه كرده و مي‌گويد: ما را براي شنيدن اين اراجيف به اينجا دعوت كرده‌ايد!
دادستان قدياني: اين آخرين صحبت با بروجردي است ...
بروجردي: عزيزان، بخش قابل توجهي از آيات قرآن مربوط به مدارا و تحمل منافقين است و اين اثبات مي‌كند كه پيامبر حق نداشته به قلع و قمع مخالفين و دشمنان خود بپردازد، بلكه بايد با منطق و صبر با آنها رفتار مي‌كرد و فقط مجاز بود آنها را از عذاب خدا بترساند. حال چگونه به نام آن پيامبر مظلوم، كساني مجاز به سركوب مخالفين و منتقدين خود خواهند بود؟!
شما مي‌فرمائيد احكام جزائي در اسلام آمده، پس بايد اجرا شود. بله، ولي در زمان پيامبر فقط چند نفر سنگسار شدند و يا حد بر آنها جاري شد، در حالي كه مردم معاصي بسياري را مرتكب مي‌شدند. پيامبر بدون اجازه به خانه‌ها نمي‌رفت و تفتيش نمي‌كرد و اجازه نمي‌داد به خانه‌ها حمله شود.
مولا علي هيچ مجرمي را شكنجه نكرد، هيچ كس را وادار به اقرار بر عليه خود و يا اعتراف بر عليه ديگري نكرد، چه رسد به اينكه آنقدر مورد ضرب و شتم قرار دهد كه طرف، مقتول يا ناقص شود. چندين مورد شكايت از علي شد چه در زمان خانه‌نشيني و چه در زمان حكومت، ولي در هيچ مورد علي طرف شاكي را نابود نكرد، بلكه حق او را در پيگيري مطالباتش محترم دانست و ...، آيا در حال حاضر در مملكت تشيع، با اين معيارها حدود الهي و مجازاتهاي شرعي اجرا مي‌شود!؟
در اسلام احكام تند و خشن وجود دارد ولي راه فرار از آنها نيز توسط پيشوايان ديني عرضه شده است، مثلا اينكه كسي به محضر اميرالمؤمنين آمد و اعتراف به زنا كرد، امام فرمود احتمالا خواب ديد‌ه‌اي و.... و به بهانه‌هاي مختلف او را از مجازات دور كرد.
بله، آيات و وعده‌هاي بسياري براي عذاب آمده، ولي بيشتر جنبه ترساندن جامعه از خطا و انحراف است كه اگر جز اين بود بايد پيامبران، بدون تخفيف دادن، مجريان آن قوانين خشن مي‌شدند.
شيخ احمدي: اينطور حرف زدن در چنين جمعي راه تخفيف مجازات را مي‌بندد و براي شما بار قضائي دارد!
بروجردي: داشته باشد! بنده مي‌توانم صدها دليل قاطع و محكمه پسند براي جدائي دين از سياست برايتان عرضه كنم كه همگي با استناد با قرآن و سنت باشد. مي‌توانم جزئيات اصول و فروع و تعاليم ديني را كه طي اين چند دهه (دوران انقلاب) به انحراف رفته تشريح كنم.
شما بهتر از من مي‌دانيد كه اكنون تشيع تقسيم‌بندي شده است كه اهم آن معتقدين و مخالفين حكومت فقها هستند و رهبران هر كدام نيز در برابر هر قانوني تعابير و تفسير متضادي ارائه مي‌كنند. از كجا معلوم که نظر من يا فرمايش شما صحيح است! بايد مناظره‌اي در فضاي عمومي صورت پذيرد تا مردم خودشان انتخاب كنند و ....،
آقاي حسيني (قاضي)، آيا جز اين است كه حتي در بين خود علماي معتقد به ولايت فقيه نيز اختلاف نظراتي در زمينه‌هاي مختلف (مسائل روز جامعه) وجود دارد كه اگر فقها بخواهند حكومت مطلقه داشته باشند، اختلاف و تضادها و درگيريها پيش مي‌آيد و هركس بر اساس تعبير و تفسيري كه فكر مي‌كند حق است، فتوائي متفاوت با ديگري مي‌دهد، چگونه در چنين فضائي مي‌توان حكومت يكدست ديني تشكيل داد ....
در ادامه، آقاي بروجردي رو به نمايندگان مراجع تقليد كرده و گفت: شما بفرمائيد اگر حكومت ديني خوب است، پس چرا اميرالمؤمنين به مردمي كه خواستار خلافت او شده بودند فرمود: "التمسوا غيري، انا لكم وزيرا خيرا لكم منّي اميرا" (وزارت من براي شما بهتر است از حكومتم!) چرا خواجه نصير طوسي كه مورد تاييد همه علماي مورد بحث است، به جاي سازندگي و خدمت‌رساني عمومي از طريق دربار هلاكوخان، تلاش نكرد تا حاكم را از بين ببرد و خود به عنوان يك فقيه و عالم ديني حكومت كند؟ چرا هلاكو خان را ترغيب به سرنگوني عباسيان نمود؟
يكي از حاضرين: از كجا مي‌دانيد كه براي به حكومت رسيدن تلاش نكرد؟ ضمن اينكه عباسيان سني بودند و سرنگوني آنها جايز است!!
بروجردي: پس در اين صورت چرا وقتي عباسيان به مشاورت و هدايت خواجه نصير سرنگون شدند، او درخواست حكومت كردن بر مناطق جديد را از سلطان مطرح نكرد؟ ...
امثال خواجه‌نصيرها و شيخ بهائي‌ها و بوعلي سيناها به خاطر ذكاوت، نبوغ و محبوبيت منحصر به فرد مي‌توانستند وارد سياست شده و با ابزار ديني راه را براي استيلاي خود باز كنند. ولي چنين نكردند و در عوض آثار و افتخارات بزرگي از خود به يادگار گذاشتند. اگر علماي معاصر ما هم چنان تفكراتي داشتند، امروزه وضع چنين نبود.
آقاي قدياني (دادستان)، در اين سالها شاهد انواع بي‌حرمتي‌ها به دين و مذهب و خدا و قرآن بوده‌ايم.‌ همه‌ اينها معلول ظلمي است كه سياستمداران در اين سالها به اسم اجراي دستورات خدا انجام دادند. اين حرف اول و آخر من است!
قدياني (دادستان): من مي‌دانستم كه نرود ميخ آهنين بر سنگ! ولي شما (آقاي بروجردي) بايد بدانيد كه كيفرخواست شما و عده‌اي از همدستانتان بر پايه اعدام تنظيم شده است و دادگاهتان يك شنبه آينده برگزار مي‌شود و آنقدر سند و مدرك بر عليه شما وجود دارد كه هيچ راهي براي تبرئه وجود ندارد، ما حتي از مراجع معظم تقليد نيز درخواست كرديم كه نمايندگاني را در اين جلسه داشته باشند و حرفهاي شما را بشنوند تا حرف و حديثي باقي نماند (بعدا كسي نگويد كه دادگاه ويژه روحانيت برعليه كاظميني بروجردي توطئه كرده و ...) ما اميدوار بوديم كه شما واقعا توبه كنيد و حاج‌ آقا احمدي هم با وجود مشغله بسيار زياد، امروز براي همين منظور تشريف آورده‌اند، اگر شما واقعا از گذشته خود پشيمان بوديد، ايشان (شيخ احمدي) مي‌توانست وساطت كند و با مسئولين و مقامات صحبت كند تا به مناسبت يك عيد بزرگ مذهبي شما مورد عفو قرار بگيريد و ....
بروجردي: من شرمنده و خجالت‌زده محبت شما هستم. آقاي احمدي، من هيچ پدركشتگي و خصومت شخصي با شما و مسئولين محترم نظام و مراجع معظم تقليد ندارم، به آنها سلام مرا برسانيد و بگوئيد كه مشكل بروجردي فقط با سياسي شدن روحانيت است، اختلاف روي "قال رسول الله" و "قال الصادق" است، فكر مي‌كنم روحانيت سياسي طي 30 سال اخير بر خلاف سنتهاي پيشوايان دين حركت كرده و حقير به عنوان فرزند بيست وهفتم امام سجاد كه مورد وثوق و رجوع عموم مردم بوده، نمي‌توانم آخرتم را بفروشم و هشدار ندهم و ....
شيخ احمدي: كلام آقاي بروجردي را قطع كرده و گفت: مگر شما آخرت را هم قبول داري! و ....، مي‌دانيد كه هفته آينده شما و ده‌ها نفر از اطرافيانتان دادگاه داريد. ما خواستيم فرصت ديگري به شما بدهيم تا نه تنها از صدور حكم اعدام خلاص شويد، بلكه گفتم حتي با قيد وثيقه همه شما را آزاد كنند.
دادستان: آقا(شيخ احمدي)، ايشان (آقاي بروجردي) قبلا هم چند بار تعهد داده و توبه كرده و هربار به ما كلك زده و دوباره كارهاي خود را شروع كرده، الان هم تلاش ما بي‌فايده خواهد بود.
بروجردي: اگر من دست از تبليغ عقايدم بردارم، آيا ياران مرا آزاد مي‌كنيد و آيا انتظار ديگري از من خواهيد داشت؟
شيخ احمدي: هيچ انتظاري نداريم! فقط در يك مصاحبه‌اي كه ترتيب مي‌دهيم بگو من از طرف اجانب فريب خوردم تا در دين اسلام تشكيك ايجاد كنم و مطالبي را كه بر عليه ولايت فقيه و تداخل دين و سياست گفته‌ام همگي ساختگي بوده و ولايت فقيه، مورد سفارش خدا و پيامبر است و ..... در آخر هم عذرخواهي كرده و طلب عفو نما! كه ما بهانه‌اي براي آزاد كردن شما و بقيه داشته باشيم! در اين صورت، تاوقتي كه فعاليت مجدد نكني و به خارجي‌ها نامه ننويسي و مصاحبه با اجانب نكني و كسي را دور خود جمع نكني، همه چيز به خير و خوشي خواهد بود و كسي به شما آزاري نخواهد رساند.
بروجردي: هرچيز كه مربوط به خود شخص من باشد، مي‌توانم قبول كنم و كوتاه بيايم. ولي نمي‌توانم پاي خدا و رسول را به ناحق به وسط بكشم، شما مي‌گوئيد من اقرار كنم كه تشكيل حكومت اسلامي در زمان غيبت معصوم مجاز است، در حالي كه بخش اصلي دين (اصول دين در شيعه: توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد)، تحقيقي است. يعني بايد هركس تحقيق كند و به حقانيت آنها برسد. حتي خود آقاي خميني قائل بود اصول دين را نمي‌توان تقليد كرد. ولي در حكومت ديني، اصول دين هم تحميلي مي‌شود و بازدهي دين، معكوس مي‌شود، بخش قابل توجهي از كتب آسماني شامل مناظره با كفار و مشركين و منافقين است، كه اين اثبات مي‌كند دين، ‌استدلالي است، نه اجباري. اينكه انحصار تاسيس حكومت ديني متعلق به معصومين است، نظر من تنها نيست، پدرم مي‌گفت خودش شاهد بوده وقتي كه آقاي خميني از آقاي بروجردي (مرجع بزرگ شيعه) درخواست همكاري براي سرنگوني نظام پادشاهي و تاسيس حكومت اسلامي را مطرح كرد، آقاي بروجردي با او برخورد بسيار تندي كرد كه شما يقينا جزئيات آنرا مي‌دانيد. پدرم تعريف مي‌كرد كه آقاي خوئي سال 57 نماينده‌اي به نزد آقاي خميني فرستاد و پيغام داد كه خواب پيامبر را ديده‌ام كه فرمود: "با رفتن (آقاي) خميني به ايران، آنجا به آتش كشيده خواهد شد و اسلام به دست او نابود خواهد شد"، و آقاي خميني در جواب گفت: به آقاي خوئي بگوئيد من اينجور چيزها را قبول ندارم، مردم مرا انتخاب كرده‌اند! و ....
شيخ احمدي: با انواع بي‌ادبي و بي‌احترامي هرچه تمام به آقاي بروجردي و اهانت به پدر شهيدشان، حرفهاي او را قطع كرد و گفت: آقاي حسيني (قاضي)، دادگاه باید در روز مورد نظر برگزار شود و عدالت جاري شود! و ....،
قاضي حسيني: مانعي ندارد اگر خود بروجردي چنين مي‌خواهد، باشد، ما حرفي نداريم، سپس رو به آقاي بروجردي كرده و گفت: تو فاسد و شياد و كلاهبرداري بيش نيستي و هيچ چيز نمي‌فهمي! تو با خوش‌صحبتي و صداي خوش و نوشته‌هائي با انشاء جذاب، مردم را جادو كردي تا دورت جمع شوند. در حالي كه خودت مي‌داني هيچ نيستي! يك دروغگو و شايعه‌ساز تمام‌عياري! حتي محبت نظام را در حق خودت درك نمي‌كني! اصلا دين حكومتي و غير حكومتي چه فرقي دارد كه مردم را سر كار گذاشتي!؟ دين يكي‌ است، اينكه دين را بايد از حكومت و سياست جدا كرد، حرف احمقانه‌اي بيش نيست! توطئه امريكا و اسرائيل است و امثال تو مجري آنها! چرا هياهوي بيخود بپا كردي! و از آب گل آلود براي خودت ماهي گرفتي! براي رسيدن به شهرت بايد راه ديگري را مي‌رفتي! آبروي دين خدا را هم جلوي اجانب بردي! به خون شهدا اهانت كردي! خون امام حسين را پايمال كردي! و زحمت علماي بزرگي مثل امام (خميني) را در منظر جهاني ضايع كردي و ...
بروجردي: آقاي حسيني، آموزه ها و دستورات ديني، نسبي است نه مطلق (يعني يك دستور نمي‌تواند در همه شرايط، يكسان باشد، مثلا جهاد نبوي، خانه نشيني امام علي، صلح امام حسن، شهادت امام حسين، اسارت امام كاظم، ولايت‌عهدي امام رضا و ...، به ظاهر امور متضاد است) و بسياري از احكام شرعي نيز اجتهاديست (يعني با شرايط زماني و مكاني مختلف، متفاوت خواهد بود. اين موضوع را فقهاي ديگر نيز قبول دارند) پس نمي‌تواند بصورت قوانين ثابت و لايتغير حكومتي درآيد، به جز در زمان معصوم كه عادل محض است و او مي‌تواند در هر زمان كه مصلحتي اقتضا دارد، وارد عمل شده و حكم ديگري صادر كند يا استثنائي را قائل شود.
برادر من، بهترين آموزه‌هاي رهائي‌بخش ديني و بالاترين فضائل معنوي، وقتي از دهان سياستمداراني كه اهل خيانت و جنايت هستند ترويج شود، چيزي جز بي‌ميلي و دلزدگي و بعضا تهوع، نصيب مخاطب نمي‌كند. مخصوصا اگر در رسانه‌هاي جمعي و يا بين‌المللي، يك شياد ِ مريض‌النّفس ِ عليل الوجدان، از خدا و پيامبر و قرآن و امام زمان سخن بگويد، واقعا بلاي فاجعه هيروشما را در ابعاد هزاران برابر، به جان دين و مذهب انداخته (دقت كنيد) و همين است كه مي‌بينيم و ....
سخن آقاي بروجردي را قطع مي‌كنند ولي او با فرياد، در ميان هياهو و بي‌ادبي‌هاي حاضرين، ادامه مي‌دهد:
آقايان، آقايان، گوش كنيد ...، اين آخرين حرفهاي من است! گوش كنيد، در دين سياسي، ابتدا هدف (چه مشروع باشد و چه نباشد) مشخص مي‌شود و سپس با ابزار ديني توجيه مي‌شود، يعني هركس مي‌تواند هركاري كه مي‌خواهد انجام دهد و سپس آنرا پيروي از يكي از سنتها يا احكام ديني بنامد و اجازه انتقاد و اعتراض را از ديگران سلب كند، ولي در دين سنتي نمي‌توان چنين كرد.
در دين سياسي، مي‌توان مكر و حيله و سياست به كار برد كه اين، به كلي با عملكرد بانيان دين در تضاد است.دين سياسي، يعني شعبده‌بازي! يعني ابتدا حرف نيك و درستي را مي‌زنيد و سپس دورنماي بابركتي را نشان مي‌دهيد، ولي در نهايت، چيز ديگري را عرضه مي‌كنيد! (دقت شود) مثلا صبر كردن و آخرت‌گرائي جزو سفارشات دين است (كه كلام نيكوئي است)، ثواب آن بسيار بالاست (يعني دورنماي درخشاني دارد)، ولي شما به مردم القا مي‌كنيد كه در برابر هر ستم و سوء استفاده روحانيت صبر كنند، زيرا دنيا گذراست! و فقط آخرت مهم است! يا وعده بهشت در ازاء شهادت، محركي براي دفاع در برابر متجاوز و جنگ در ركاب انبياء و اولياء آسماني است. ولي شما آنرا جهت لشكركشي‌ براي رؤياها و ماجراجوئي‌هاي شخصي خود، به كار مي‌بريد!
تفاوت دين سياسي و دين سنتي بسيار است كه مي‌توانم كتابهاي زيادي با فصول متنوع در اين زمينه بنويسم. مي‌توانم ساعتها سخنراني كنم، ولي حالا كه تمايلي به كشف آن ديده نمي‌شود، در يك جمله خلاصه مي‌كنم، همان حرفي كه در مصاحبه با ماهواره‌ها گفتم كه دين سياسي (به استناد تاريخ گذشته و حال)، يعني به كارگيري مشّوقهاي ديني و معنوي براي كشاندن امت به اينسو و آنسو، يعني استعمار و استثمار، اختلافات بين اين دو (بين دين سياسي و سنتي) را بايد در تاريخ ملاحظه كرد، بايد در مقايسه بين سيره: معاويه، يزيد، بني اميه، بني‌عباس و طالبان با سنت: انبياء، پيامبر اسلام، اميرالمؤمنين و امام حسين جستجو كرد و .....
بعضي از حاضرين عصباني شدند و حرف آقاي بروجردي را قطع كردند و ....
يكي از حاضرين با عصبانيت گفت: اگر حكومت ديني نامشروع است، پس چرا حضرت علي حكومت تشكيل داد؟
بروجردي: اين ايراديست كه امامان آسماني جواب داده‌اند كه: حكومت ديني در زمان مصلح موعود (حكومت امام آخرالزمان) برپا خواهد شد و من روايت آنرا بارها بازگو كرده‌ام، لِكُلِّ اناسٍ دولة يَرقُبونَها وَ دَولَتُنا فى آخِرِ الدَّهر تَظْهَرُ (امام باقر فرمود: براى هر كسى دولتى است كه به آن مى‏نازد و حكومت ما در آخرِ زمان تجلّى خواهد كرد. كتاب امالى شيخ صدوق).
امام رضا فرمود: اگر اميرالمؤمنين چندسال حكومت كرد، صرفا براي اين بوده كه بعدها جنايتكاراني كه به اسم تشيع حكومت مي‌كنند، نتوانند ادعا كنند كه: ما نمونه و الگو نداشتيم. آقايان، آيا حكومت فعلي با معيارهاي علي همخواني دارد؟ ....
بعد از بي‌احترامي و قطع كلام آقاي بروجردي،.....
همان شخص با ژستي حق‌ به جانب، دوباره پرسيد: شما مي‌گوئيد با اين كه شاه به ما ظلم مي‌كرد، ما نبايد بر عليه او قيام مي‌كرديم؟! اگر كسي به مال و ناموس شما تعرّض كند، شما دفاع نمي‌كنيد و مي‌ايستيد و نگاه مي‌كنيد چون قيام در زمان معصوم حرام است؟!
آقاي بروجردي در حالي كه با خنده و تمسخر حاضرين مواجه شده بود جواب داد: ريزه‌كاريهاي ديني همينجاست. پيشوايان شيعه نگفتند كه در برابر متجاوزين تسليم شويد و قيام نكنيد، بلكه فرموده‌اند كه براي تشكيل حكومت ديني در زمان غير معصوم، قيام نكنيد كه خود نيز به آن عمل كردند (دقت كنيد) به عبارت ديگر،‌ اگر واقعا و حقيقتا شاه حق مردم را چپاول مي‌كرد، خب، بايد در برابرش مي‌ايستاديد، ولي نبايد اين قيام بهانه‌اي براي تاسيس حكومت ديني مي‌شد. چرا كه قيام ديني بايد تحت رهبري انبياء و معصومين هدايت شود. تازه اگر مثل من، با آحاد مردم ارتباط شبانه‌روزي داشتيد و منصفانه پاي درد دل آنها مي‌نشستيد، مي‌فهميديد كه ظلم زمان شاه، يك هزارم حالاست. اگر من را قبول نداريد، از مردم كوچه و بازار سئوال كنيد! شما مرا با تمسخر مخاطب قرار داديد! ولي عدم درك همين ظرافتهاي ساده شما را در بين مسلمين جهان، سوژه‌اي براي خنديدن كرده است! من اين حرفها را از روي دشمني نمي‌گويم بلكه واقعا دلم مي‌سوزد! واقعا فكر مي‌كنيد كه جهان اسلام، چه واكنشي به واژه "وليّ امر مسلمين جهان" نشان مي‌دهد!!
آيا مي‌دانيد چه جنايت بزرگيست اينكه، كساني نام دولت كريمه امام عصر را جعل كنند؟ و ...
شيخ احمدي: با پرخاشگري سخن آقاي بروجردي را قطع كرده و گفت: به نظر مي‌آيد واقعا عقل و مشاعرت را از دست داده‌اي!!! دادگاهت در يك شنبه آينده برگزار خواهد شد و احكام اعدام صادر خواهد گشت! و ديگر هيچ كس نمي‌تواند برايتان كاري كند! و ....
بروجردي: شكنجه‌هاي اوين عقل هر هوشياري را مي‌پراند!!
من آماده براي دريافت و اجراي حكم اعدام هستم، ولي اگر راست مي‌گوئيد كه حق‌ هستید، فيلم اين دو ساعت بحث را در تلويزيون نشان دهيد. چرا مجوز چاپ "رساله‌ي آزادي" (از آثار قلمي ايشان است كه در همين سايت آمده است) را نداديد! چرا آثار مرا در وزرات ارشاد توقيف كرديد! چرا اسناد و كتب خطي پدرم را ربوديد! اگر من مجرمم! چرا خانواده‌ام را كتك زديد و بي‌خانمان كرديد! چرا اينقدر بر عليه من شايعه‌سازي مي‌كنيد! شما كه مدعي هستيد به فكر دنيا و آخرت مردم هستيد، بگوئيد كه جواب اين همه طلاق و بيكاري و دزدي و قتل و فساد و كلاهبرداري و خيانت و خودفروشي و اعتيادي كه تصاعدي زياد مي‌شود و مردم را از ساختن دنيا و آخرتشان محروم مي‌كند را چه كسي مي‌دهد؟ اگر من را بيسواد مي‌دانيد، شما كه با سواد هستيد و خوب مي‌فهميد بفرمائيد آيا واقعا امريكا و اسرائيل، اين بلاها را به سر مردم ايران آوردند!؟ آيا بيان چنين حرفهائي،‌ حكم جاسوسي براي اسرائيل و امريكا را دارد؟! آيا اينكه در مصاحبه‌ با ماهواره‌ها، درد دل مردم را بيان كردم، اتهام نشر اكاذيب و جوسازي بر عليه اسلام به من مي‌دهيد؟! و ....
كلام آيت الله بروجردي را مثل هميشه قطع كردند و جلسه با انواع پرخاشگري و بي‌احترامي و تمسخر كردن ايشان به پايان ‌رسيد و او را به اوين باز گرداندند و همانطور كه آقايان در اين جلسه بارها اعلام كردند، يك شنبه‌ي بعد، يعني 20 خرداد 1386، دادگاه برگزار شد و احكام فرمايشي اعدام، بدون طي شدن مراحل قانوني دادرسي، ابلاغ شد كه شرح ماوقع در همين سايت آمده است.

(مطالب فوق توسط يكي از انسانهاي باشرافتي كه در بخشهائي از اين جلسه حاضر بوده، در اختيار اين كميته قرار گرفته، ايشان تلاش دارند تا فيلم يا فايل صوتي كامل اين مناظره كه نزديك به 2 ساعت بوده را به دست آورده و براي ما ارسال نمايند تا در اين سايت منعكس كنيم. فايل صوتي و تصويري بحث و جدل حجت الاسلام شيخ احمدي با آيت الله بروجردي، مربوط به چند هفته قبل از بازداشت، در همين سايت آمده‌ است).


ما در ادامه، مطالب تكميلي را بر اساس آثار قلمي و كلامي و مصاحبه‌هاي آيت الله بروجردي آورده‌ايم تا اين بحث شفافتر شود و به نتايج جامعتري برسد:

اضافات و ملحقات:
به اين مثال توجه كنيد:
واژه "ولايت": بعد تكويني آن، جبريست و مربوط به خداست كه جهان را به اختيار و درايت خود آفريده و مخلوقات را به دنيا مي‌آورد و مي‌برد و ...، و بعد تشريعي ولايت، مربوط به خدا و نمايندگان رسمي اوست كه انسانها مختارند به آن تن دهند و يا نپذيرند.
اگر ولايت نمايندگان خداوند (ولايت تشريعي) تحميلي باشد، مفهوم ثواب و عقاب منتفي خواهد شد و بهشت و جهنم بي‌معناست و آيات قرآنی بسياري مانند "لا اكراه في‌الدين" و "ما ارسلناك الا مبشرا و نذيرا" بي‌معني خواهند ماند. بنابراين خداوند امتياز ولايت از نوع حكومتي و سياسي را براي رسولان خود قائل نشد تا حق آزادي مردم را خدشه‌دار نكند.
در حكومت ولايت مطلقه فقيه، آقايان علما قائلند كه حق دارند بر جان و مال و ناموس و افكار رعيت، ولايت مطلق داشته باشند! و به نيابت از همگي تصميم بگيرند، سخن بگويند و اقدام كنند! كاري كه پيامبران هم انجام ندادند. پيامبران خود را صرفا مامور ابلاغ تعاليم الهي و اعلان بشارتها و هشدارها و تشريح خير وشر مي‌دانستند و....، ولي روحانيوني كه در 30 سال اخير در ايران خود را وارث پيامبران معرفي كرده‌اند، برخلاف تمام سنتهاي انبياء و حتي بر خلاف علما و روحانيون برجسته اسلام، بدعتهاي شيطاني نهادند و تمامي فرآورده‌هاي هدايت‌بخش آسماني را مسموم كردند.
به نمونه‌هاي ديگري توجه كنيد:
(ظاهرا در بخشهاي ديگر مناظره فوق‌الذكر، آقاي بروجردي، در مورد به انحراف کشیده شدن موارد ذيل در جامعه ایران استدلال كرده است، ولي تا كنون از منبع مشخصي گفتگوهاي رد و بدل شده را به دست نياورده‌ايم.)
"جهاد و دفاع" ، "توحيد"، "نبوت"، "تولي و تبري" ، "جهان آخرت"، "امر به معروف و نهي از منكر" ، "حجاب" ، "نماز" ، "روزه" ، "قرآن" ، "پيامبر" ، "ادعيه و مناجات و ذكر" ، "رؤياي صادقه" ، "اخلاق" ، "عرفان" ، "ائمه" ، "خمس و زكات و انفاق و صدقات و نذورات و وجوهات شرعيه" ، "حج و زيارت"، "اعياد ديني و ملي" ، "تبليغ" ،"تقوي" ، "غيب" ، "نفس" ، "ثواب" ، "حدود و مجازاتهاي شرعي" ، "ايمان" ، "اخلاص" ، "عدالت" ، "حزب الله" ، "باقيات الصالحات" ، "دينداري" و ....
اي مردم مؤمن، آيا موضوعي را از مجموعه فوق مي‌يابيد كه توسط روحانيون حكومتي در ايران به انحراف كشيده نشده باشد! آيا اينها شعبده‌بازي نيست كه نفسانيات خود را به اسم عدالت اجتماعي، ديكته كنند! آيا اين شعبده‌بازي نيست كه به اسم مشاركت در سرنوشت خويش، ما را ترغيب به شركت در انتخابات مي‌نمايند! آيا موردي را مي‌يابيد كه به عنوان حربه و وسيله‌اي در دست روحانيون سياسي ايران براي استعمار و استثمار مردم به كار نرفته باشد! واقعا بايد گفت كه به جز فقهاي معلوم الحال، هيچ قشري نمي‌توانست مقدسات را به اين سرعت به بيراه بكشاند و دستاورد هزاران ساله انبيا و اوليا را تخريب كند!
يكي از دلائلي كه آقاي بروجردي بارها درخواست مناظره با رهبران ديني را طرح نمود آن است كه در تمامي ابعاد و زواياي شريعت، كه بخشي از سرفصلهاي آن ذكر شد، بدعتگذاري شده است و به قول آقاي بروجردي: نحوه تشريح و اجراي تعاليم ديني به كلي منحرف گشته و اهداف شريعت مقدس به كلي ضايع شده است و تمام تعاليم ديني به گونه‌اي ترويج مي‌شود كه فقط دوام حاكميت و گسترش منافع روحانيون قدرت طلب ايران را تضمين كند.
اي آزادگان با وجدان و منصف، خيلي‌ها قائلند كه براي جلوگيري از سوء استفاده شياطين ديني بايد اصل دين و معنويت و شاخ و برگهاي آنرا نابود كرد. ولي آقاي بروجردي معتقد بود اين نوع برخورد هم اشتباه جبران‌ناپذير بوده و ظلم بزرگي است كه بر نسل بشري صدمات ابدي وارد خواهد كرد! و راه عادلانه‌‌تر اين است كه دين و اجزاء آنرا از چنگ روحانيون انحصارطلب درآورد! (لطفا دقت كنيد!)
اي هموطنان، به جرات مي‌توان گفت كه تلاش اصلي آیت الله بروجردي در همين راستا بوده است كه اگر مخاطب محترم توجه بيشتري كند، عظمت اين جهاد را درك خواهد كرد و ایشان را تنها نخواهد گذاشت.
ايشان همواره مي‌فرمود: اگر به مسلماني بگويند فلان جنايت را انجام بده، قبول نمي‌كند، ولي اگر طوري او را فريب دهند كه هدف از اجراي آن كار، اجراي دستور خدا و رسول است، بدون صرف هزينه او را وادار به آن جنايت مي‌كنند! (نمونه بارز آن عمليات تروریستی انتحاري است)
آقاي بروجردي معتقد بود كه يك فرق عمده بين دين سياسي و دين سنتي وجود دارد، در دين سياسي ابتدا اهداف نفساني را منظور مي‌سازند و سپس براي توجيه آن به قرآن و سنت مراجعه مي‌كنند و تعابير و تفاسير را طوري كنار هم قرار مي‌دهند تا هر جنايتي را به عنوان امري مقدس و آسماني ترويج دهند.
توجه كنيد:
حضرت عيسي مسيح فرمود: اگر كسي به تو سيلي زد، گونه‌ ديگر خود را نيز بر او عرضه كن.
همچنين ايشان در برابر ايرادگيرها و آزارهاي مخالفين خود با دليل و منطق و معجزه، ايستادگي كرد.
حضرت موسي‌بن عمران فرمود: خداوند فرموده است بايد با فرعون مبارزه كرد، زيرا او طغيان كرده و ایشان رهبري بني‌اسرائيل را در اين مبارزه به عهده گرفت.
همچنين ايشان به دفعات، فرعون را مورد بخشش قرار داد و براي او و قبطيان، طلب رفع عذاب را نمود.
با اینکه حضرت محمد بن عبدالله در جنگ بدر دستور داد كفار و مشركاني كه تسليم نمي‌شوند و مقاومت مي‌كنند را در صحنه نبرد بكشند، ولي ايشان در فتح مكه، عفو عمومي را اعلام نمود و خانه ابوسفيان را پناهگاه امن مخالفين قرار داد.
كوروش كبير (ذوالقرنين) براي برقراري عدالت و رفع تبعيض در سرزمينهاي مجاور، دستور حمله به آن ممالك را صادر مي‌كرد و در سرزمينهاي تصرف شده پرچم صلح و مساوات را به اهتزاز در مي‌آورد.
وقتي مردم علي‌بن ابيطالب را به عنوان خليفه خود انتخاب كردند، با معاويه سازش نكرد و از او درخواست نمود تا بيعت نمايد.
امام حسن، بخاطر مصالح اسلام، تن به سازش با معاويه داد.
امام حسين، بخاطر مصالح اسلام تن به سازش با يزيد را نداد و قطعه‌ قطعه شدن را انتخاب كرد.
امام کاظم نه تلاشي براي جنگ كرد و نه تلاشي براي سازش، و زنداني شدن را برگزيد.
امام رضا ولايتعهدي مامون را پذيرفت به شرط اينكه كاري به نام ایشان انجام نشود و دخالتي در عزل و نصبها و امور حكومتي و سياسي نداشته باشند، (در حالي كه اگر به دنبال حكومت بودند، بايد به جاي محدوديتهاي فوق، اختيارات خود را افزايش مي‌دادند و در فرصتی مناسب كودتا مي‌كردند).
و ....
همانطور كه ملاحظه مي‌شود گزينشهاي ظاهرا متضادي در سنت انبياء و همچنين پيشوايان شيعه (كه مورد ادعاي حكام فعلي ايران است) وجود دارد. يعني هركس مي‌تواند بجنگد، بكشد، صلح كند، زنداني شود، قطعه قطعه شود، رهبري كند، به ممالك ديگر حمله كند، حدود شرعي را اجرا كند و ...، و ادعا كند كه من بر طبق سنت فلان پيامبر يا امام عمل كرده‌ام! (دقت كنيد) يعني گاهي مي‌گويند ما حسيني هسيتم، فردا مي‌گويند ما موسوي و عيسوي و حسني و علوي و محمدي و رضوي و ... هستيم!
مثلا آقاي خميني، هدف خود را سرنگوني نظام پهلوي قرار داد و دائما مي‌گفت: قيام ما حسيني است!! حالا با هم با كمك ابزار دقيق معاينه كنيم كه آيا راست مي‌گفت:
1) امام حسين قيام نكرد، بلكه در برابر حاكم زمان خود تن به بيعت نداد و در اين راه كشته شد.
آيا كسي آقاي خميني را وادار به بيعت با ديگري كرده بود! يا اينكه خود آقاي خميني پيوسته سر و صدا ايجاد مي‌كرد كه قرآن و اسلام در خطر است! (مشابه شعارهائي كه معاويه در جنگ صفين به كار برد).
2) آقاي خميني با وعده‌هاي دروغين مجاني بودن آب و برق و ....، مردم را به صحنه كشاند.
ولي امام حسين هيچ وعده دروغي به مردم نداد، ضمن اينكه حقايق را آنقدر شفاف بيان نمود كه برخی نااميد شدند و اردوي ايشان را ترك كردند.
3) امام حسين نظرات آسماني خود را به امت اسلام تحميل نكرد، با آنكه با او بيعت كرده بودند و او را دعوت نموده بودند.
ولي آيا در نحوه حكومت ولايت فقيه، كه مدعيست حسيني است! شباهتي با سنت امام حسين وجود دارد؟!
4) امام حسين براي اينكه امنيت كساني كه مي‌خواستند بيعت خود را بشكنند، به خطر نيفتد و يا حتي شرمگین نشوند، چراغها را خاموش كرد تا در تاريكي راحتتر بروند. آن ابرمرد تاريخ، در مقابل مردمي كه اردوگاه را ترك مي‌كردند نايستاد تا مبادا كسي از روی شرم بماند و ....
آيا با كساني كه از ولايت فقيه و رهبران آن رويگردان شده‌اند چنين رفتاري مي‌شود يا اينكه آنها در تصادف و درگيريهاي ساختگي و قتلهاي مشكوك ديگر، از دنيا مي‌روند و يا بايد عمري در زندان و تهديد و آزار باشند و اگر بخت با آنها همراه شود، بتوانند از كشور فرار كنند و در تبعيد تحميلي زندگي كنند.
5) امام حسين راه را باز گذاشت كه مردم بر خلاف بيعت ديروز، گزينه ديگري را انتخاب كنند و بروند.
اگر واقعا حكومت آقاي خميني، حسيني است، پس چرا چنين فرصتي را براي مردم قائل نيست و چرا در برابر هر اعتراض و انتقاد و طرح مطالبه‌اي، اتهام "اقدام عليه امنيت ملي و بي‌احترامي به مقدسات" را برچسب مخاطبين مي‌سازد! آيا كسي كه به هر دليل در اول انقلاب به ولايت فقيه، آري، گفته است، امروز اجازه دارد آنرا نفي كند!؟
6) امام حسين به رقبا هيچ نوع حيله و مكري نزد و دروغي نگفت بلكه عادلانه و منصفانه جنگيد.
آقاي خميني به فرماندهان ارتش شاهنشاهي وعده عفو دروغين داد، و بعد از تسليم شدن، آنها را اعدام نمود و صدها وعده و مكر و دروغ كوچك و بزرگ نيز به كار برد كه همگان از آن واقفند.
7) راه امام حسين با زورگوئي و تفتيش و سركوب و سياست، همخواني ندارد، ولي در حكومت مربوط به دين انقلاب 57، چنين جناياتي امري عادي است و مشروع مي‌باشد.
8) در سنت امام حسين، دنياطلبي و مال‌اندوزي معني و مفهوم ندارد، ولي سرمايه‌هاي شخصي و خوشگذراني‌هاي مسئولين بلندپايه و دون‌پايه‌ حكومت آقاي خميني، زبانزد خاص و عام شده است.
و دلايل بسيار ديگري كه براي رعايت اختصار از ذكر آنها صرف نظر مي‌كنيم.

آقاي بروجردي معتقد بود كه در دين سنتي، از همان ابتدا موازين و اصل و فرع و چارچوبها را مي‌سنجند و سپس طبق قرآن و سنت انبياء تصميم‌گيري مي‌نمايند، يعني اگر كسي مدعيست كه حركت او حسيني است، بايد انطباق همه وجوه آنرا اثبات كرده باشد. ولي همانطور كه در بالا آمد، در دين حكومتي‌ ابتدا هدف شيطاني خود را انتخاب مي‌كنند و سپس با گزينش اوراق سنت، آنرا براي عوام توجيه مي‌كنند كه گوئي فرمان خدا و سنت پيامبران مطرح است.
دليل ديگري كه آقاي بروجردي براي مقابله با دين سياسي روي آن تاكيد مي‌نمود، آن است كه تعاليم ديني براي تعالي روح و معنويت و رستگاريست و اين مهم نياز به مدارا و مسالمت دارد و با زور و تحميل به نفوس، قابل تعبيه نمي‌باشد.
تعاليم ديني نسبي بوده و مطلق نيست، مثلا راستگوئي حق است، ولي اگر باعث فتنه و كشف سر ديگران شود ناپسند خواهد بود. تاريخ اثبات كرده است كه در حكومتهاي ديني مي‌توان هر آموزه‌اي را براي اهدافي كه مخالف باني شرع می باشد ترويج و حتي تحميل كرد. همانطور كه به اسم حرمت‌دهي به قرآن، در جنگ صفين، قرآن صامت را بر سر نیزه کردند و قرآن ناطق را سركوب كردند.
در حكومت ديني سياسي، چون دين ابزار دست است، مي‌توان هر آموزه‌اي را به شكلي تفسير و تعبير نمود كه جامعه را تحت لواي ديني به سمت و سوي نفسانيات حكومتي برد!
نکات ظریف زيادي مطرح است و ما از تمامي كارشناسان منصف ديني، در اينجا مي‌خواهيم مجموعه مقالات و سخنرانيهائي را ترتيب دهند تا حقايق براي همگان تفهيم شود.

مطلب كوتاه ديگري از سخنرانيهاي آيت الله بروجردي پيرامون حديث معروفي كه حاكمان ديني ايران به آن استناد مي‌كنند:
(من كان من الفُقَهاءِ، صائِناً لِنَفْسِه، حافِظاً لِدينِه، مُخالِفاً لِهَواه، مُطيعاً لِاَمْرِ مَولاه فَلِلْعَوامِ اَنْ يُقَلِّدوُه فَانَّهُم حُجَّتى عَلَيكُم). امام زمان مي‌فرمايد: هركس در زمانى كه دستش به من نمى‏رسد، شخصيّتى را پيدا كرد كه اين چهار نشانه را داشته باشد از او پيروى كند:
1. مخالف هواى نفْس باشد، يعنى ضد منيّت باشد و از خود بدعتگذاري نكند و در دين خدا دست نبرد.
2. حافظ دين باشد. اعتبار دين را زياد كند، نه اينكه آبروى دين را ببرد.
3. بر خلاف نفسانيات عمل كند.
4. مطيع امر مرجع آسمانى باشد. يعنى نگويد من، بگويد قال اللّه، نگويد من، بگويد قال رسول اللّه، نگويد من، بگويد قال اميرالمؤمنين.
فَلِلعوام اَن يُقَلِّدوه، آن كس كه مسائل دينى را نمى‏داند و دين را نمى‏فهمد، به نزد چنين شخصى برود و استفاده كند، فَانَّهُم حُجَّتى عَلَيكُم، اينها دلايل من هستند بر شما.
حالا ما از مذهبيون و مؤمنين مي‌پرسيم: آيا آقاي خميني و جانشينانش، بدعتي در دين نگذاشتند؟ آبروي اسلام را نبردند؟ آيا كلامشان، كلام معصومين بود، يا آنكه آقاي خميني در آغاز امپراطوري ديني خود گفت: من، دولت تعیين مي‌كنم، من، تو دهن اين دولت مي‌زنم و .... ، حتي وقتي از او پرسيدند: حضرت آقا! جواب خون شهداي جنگ را چه كسي مي‌دهد؟ پاسخ داد: من!!!

در پايان اين مجموعه كوتاه، كه يقينا به عنوان سندي مهم و درخشان در تاريخ ثبت خواهد شد، و ان شاءالله رهگشاي همگان به ویژه عموم مؤمنين و مؤمنات باشد، متذكر مي‌شويم كه علت طفره رفتن علماي حكومتي از مناظره‌ رسمي و تلویزيوني با آيت الله سید حسین کاظمینی بروجردي آن است كه خودشان مي‌دانند تمام اصول و فروع و احكام و تعاليم اسلام را منحرف كرده‌اند و حرف معقول و مشروعي براي دفاع از خود ندارند!
--------------------------------------------------
اطلاع رساني و ارسال اين صفحه به ديگران، مشاركت در جهادي مقدس در افشاي تحريفگران دين است.

والسّلام علي من اتّبع الهدي

صفحه اصلي بازگشت به بالاي صفحه