آقای بروجردی در آئینه مبارزه با استبداد دینی
آقای بروجردی در دهم مرداد ماه سال 1337شمسي ( اول اوت 1958 ميلادي ) در شهر بروجرد چشم به جهان گشود. دروس مقدماتي حوزوی را در همان شهر آموخت و مراحل تكميلي را در شهر قم زير نظر مرحوم آيت اللـه سيد شهابالدين مرعشي نجفي ( از مراجع مطرح و مخالف دين سياسي ) فرا گرفت و تقريبا 30 سال قبل به دست ايشان به كسوت روحانيت درآمد. زنده یاد علامه مرعشي نجفي، در وصف ايشان چنين گفتهاند: آقا سيد حسين، هوشي سرشار، ذهني نافذ، حافظهاي قوي و شخصيتي استثنائي دارد. نبوغ فكري و ايمان محكم و اخلاق خوش، او را سرآمد دیگران نموده است.
لازم به ذکر است که چندی قبل آقای بروجردی طی یک فایل صوتی از درون زندان اعلام نمودند: "دیگر مایل نیستم این لباس را به تن کنم؛ زیرا این کسوت، دیگر نه در ایران و نه در جامعه جهانی، آبرو و اعتباری ندارد." و اینگونه به اختیار و در اعتراض به جنایات حکام ولایت فقیه، خود را خلع لباس نمود.
ایشان از آغاز دهه هفتاد شمسی در پایتخت به دور از گرایشات سياسي و حكومتي به کارهای فرهنگی و تبلیغات مذهبی و دینی پرداخت؛ که سبب روشنگری و بیداری طیف عظیمی از جامعه گردید. استقبال عمومي از فعاليتهاي مستقل و اندیشه پویای خداجوئی منهای رگه های سیاسی وی، منجر به حسادت و اعتراض ملاهاي حكومتي گردید و بدینسان پروندهاي در دادگاه ويژهي روحانيت بر عليه این دگر اندیش مذهبی گشوده شد! نهايتا اینکه در تيرماه 1374 ( ژوئيه 1995) با دخالت وزارت اطلاعات، ايشان در خيابان ربوده شد و حدود يک سال در زندان توحيد ( پشت اداره ی پست مركزی تهران ) تحت بازداشت بود که در مدت بازداشت شكنجههاي روحی و جسمی بسياري بر ايشان وارد شد. در آنجا بود وی به عوارض قلبي و كليوي مبتلا گردید که هنوز هم از آن بيماريها رنج ميبرد.
در سالهاي 1375 الي 1379 شمسی ( 1996-2001 میلادی ) مدتي بعد از آزادي و بهبود جسمي، مجددا فعاليتهاي خود را آغاز نمود و طي چند سال با گسترش فعالیتهایش، باز هم با پرونده سازيهاي نابحق و تكراري و شانتاژکاری وزارت اطلاعات مواجه گردید و بارها به دادسراي ويژه روحانيت احضار شد تا اينكه در تاريخ 26/10/1379 ( 15 ژانويه 2001 ) دوباره بازداشت و به زندان اوين منتقل شد و در بندهاي مخوف 59 و 209 شكنجههاي بسياري را متحمل گردید که بر اثر آن، اینبار دچار سكتهي قلبي شد و در تابستان سال 1380 ( 2001 ) ايشان در حالي به آغوش خانوادهاش بازگشت که ماهها قادر به انجام كارهاي شخصي خود نبوده و به انواع بيماریهاي جسمي و روحي مبتلا شده بود!
او در سالهاي 1381 الي 1383 ( 2002 - 2004 ) چندين ماه بعد از آزادي، به علت روحیه استبداد ستیزی اش، بار دیگر فعاليتهاي خود را آغاز نمود و در این مدت باز گرایشات عمومی و توجهات مردمی رفته رفته نسبت به اندیشه صلح طلبانه و تراوشات فکری آزادیخواهانه اش بیشتر گردید. این بار حکومت استبدادی ولایت فقیه، جهت کنترل و سرکوب این خیزش مردمی، چاره را در قتل پدرش، آیت الله العظمی سید محمد علی کاظمینی بروجردی دیدند. پدرش که از روحانیون بنام و از مراجع سرشناس نیم قرن گذشته بود، از بدو حرکت انقلاب 57 جزء مخالفین سرسخت حکومت دینی و اسلام سیاسی بشمار می آمد. بعد از قتل پدر، عرصه امنیتی و تنگناهای حکومتی بر آیت الله بروجردی تشدید گردید، بگونه ای که در تاريخ 26/05/1383 (16 اوت 2004) بار دیگر ايشان را به دادگاه احضار کرده و بعد از يك دوره بازداشت كوتاه مدت و أخذ تعهدات سنگین از جمله قطع ارتباط کامل با جامعه، آزاد گردید. ایشان تنها مجاز به ارتباط با خانواده و بستگان خود بود و هر بار كه حاکمیت شاهد کوچکترین پیوندی بین ایشان و جامعه ميگردید، بلافاصله وی را مورد بازخواست قرار میداد!
سالهاي 1383 الي 1385 ( 2004 – 2006 ) اوج فشارهای وارده بر این روحانی آزادنگر بشمار می رود؛ بگونه ای كه تقریبا تا سال 1384 ( 2005 ) امكان ارتباط مردمی با ايشان مقدور نبود و شاهراه ارتباطات، تنها از طریق بعضی هوادارن وی به طور غیر مستقیم انجام می گرفت. در این مقطع زمانی، شدت جاذبه و روحیه استبداد ستیزی ایشان عاملی شد تا توده عظیمی از مخالفین حاکمیت دینی بار دیگر به گرد او جمع شوند و به رغم تنگناها و بایکوت شدید خبری در سال 1385 ( 2006 ) ايشان توانستند چندین تجمع بی نظیر از اجتماع معترضین و مخالفین دین حکومتی را تشکیل دهند که به باور بسیاری، خود به مثابه یک رفراندوم غیر رسمی در اعتراض به حکومت ملاها و حرکتی زیبا و مسالمت آمیز در مخالفت مدنی برعلیه دیکتاتوری ولایت فقیه تلقی می شد.
با وجود اینکه نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي سعي می نمودند که مانع برپائي این اجتماعات شوند، ولي حضور گستردهي مردم مانع از آن می شد. در تاريخ 8 تیرماه 1385 ( 29 ژوئن 2006 ) چند ماه قبل از دستگیری، اجتماع عظیمی از جمعيت خودجوش مردمی در بزرگترين استاديوم سرپوشيدهي كشور ( شهید کشوری ) منعقد گردید که به اعتراف دوست و دشمن، بيش از یکصدهزار نفر، بدون هر گونه تبليغات رسانهاي و در خفقان شديد، در این اجتماع معنوی شركت كردند ( اسناد تصویری). شکوه و عظمت این اجتماع، رعشه بر اندام نظام انداخت و بلافاصله بعد از این گردهمائي بينظير، ايشان به دادگاه ویژه روحانیت احضار شدند؛ ولي اين بار وی از مراجعه به دادگاه ویژه روحانیت سرباز زدند چرا که به وضوح می دانست با توجه به تعهدات تحميلي که سابق بر این از وی گرفته شده بود، اين بار با پرونده سازی و اتهامات دروغ و اعترافات جعلي مواجه خواهد شد و زمینه حذف فیزیکی او را فراهم خواهند نمود؛ همانطور كه قبلا نيز بارها از جانب حکومت تهديد به مرگ شده بود. فلذا ايشان يك جواب ميداد: من به دادگاه نميآيم، بيائيد مرا به قتل رسانيد!
بعد از اینکه حکومت مطمئن شد که نمی تواند با تطمیع و تهدید، آقای بروجردی را از حرکت خود باز دارد، مصمم شد تا ايشان را قبل از برگزاري گردهمایی بعدی بازداشت كند. فلذا صبح روز 8 مردادماه 1385 ( 30 ژوئيهي 2006 )، مامورين حكومتي به منزل ايشان حمله كرده و وقتي با مقاومت اين روحاني سازشناپذير مواجه شدند با شكستن قفلها و دربها وارد منزل او شدند كه ابتدا همسايگان و سپس اهالي محل و در ادامه، حمایتهای مردمی گسترده مانع از بازداشت وی شد. در این حمله، مهاجمين متواري شده و توطئهي مذكور خنثي شد. آقاي بروجردي نيز در پايان اين درگيري طي سخنراني كوتاهي گفت: « امروز صبح به منزل ما حمله شد، عجيب است كه عدهاي امريكا و اسرائيل را متهم به تهاجم به شيعيان ميكنند ولي ما كه از مشهورترين تبار شيعه هستيم، در پايتخت تشیع مورد تهاجم قرار می گیریم! من بيمناكم که مبادا این رفتارها باعث خشم ملت شود و آشوب عمومی را به راه اندازد و ... »
از اين روز به بعد بود که علاقمندان و هواداران آيت الـله بروجردي از خانه اين رهبر مذهبی، مراقبت شبانهروزي ميكردند و جمعيت زيادي نيز هر روز از تهران و نقاط مختلف ايران به ديدار ايشان ميشتافتند كه بصورت تصاعدي بر تعداد آنها افزوده ميشد. اين وضعیت 70 روز تمام به طول انجاميد.
در عصر روز 14 شهریورماه 1385 ( 5 سپتامبر 2006 ) يك ملاي حكومتي به نام شيخ احمدي به عنوان نمايندهي رهبر حکومت یعنی آقای خامنه ای، با هماهنگي قبلي به منزل آقاي بروجردي آمد تا به اصطلاح بحرانهاي بوجود آمده را دوستانه خاتمه دهد. ابتدا سعي كرد با ترفندهائي آقاي بروجردي را متقاعد کند تا او را به دادسراي ويژهي روحانيت بكشاند، ولي آقاي بروجردي گفت: من بارها به آنجا احضار شدهام، هر بار زنداني و شکنجه شدم تا تحت فشار و شكنجه مجبور به عقبنشيني از مواضع خود شوم! يقينا اين بار برخورد شریعتمداران زورگو خيلي سنگينتر خواهد بود؛ دلیلی ندارد به آنجا بيايم در حالي كه ميدانم با دهها اتهام ساختگي ميخواهيد مرا محكوم و نابود كنيد. اگر راست ميگوئيد كه عادل هستيد، بين من و علماي معتقد به " ولايت فقيه " و دين سياسي، مناظرهاي برپا كنيد تا حقيقت بر همگان روشن گردد.
نماینده آقای خامنه ای که از اين استدلال آقاي بروجردي عصباني شده بود اعلام نمود: " حكومت با كمك بسيج و سپاه و اطلاعات و نيروهاي امنيتي و انتظامي و عوامل بيت رهبري ( گروههاي فشار ) قادر است هر مقاومتي را سركوب كند! تسليم شو وگرنه بلائي كه بر سر شريعتمداري ( زنده یاد آيت الله العظمي آقا سيد كاظم شریعتمداری ) و مجاهدين خلق و ... آورديم، بر سر تو نیز خواهيم آورد! اگر هم لازم باشد اينجا را به خاك و خون ميكشيم."
زورگوئيها و برخورد مغرورانهي شیخ احمدي نماینده ولی فقیه باعث خروش غيرت آقاي بروجردي شد بگونه ای که در ادامهي اين مناظرهي يكساعته، ايشان دلائل خود را براي ايستادگي در برابر زورگوئي حاكمیت بيان نمودند. فايل صوتي اين مناظره در همان زمان به همت آقاي دكتر عليرضا نوري زاده انعكاس جهاني يافت.
از فرداي آنروز رسما بازداشت نزديكان آقاي بروجردي در اطراف محل سكونت وي آغاز شد. نیروهای سرکوبگر حاکمیت، در ادامه اقدامات فرا قانونی خود، نيمههاي شب به منازل نزديكان ايشان حمله ميكردند و بدینسان عده کثیری را بازداشت و روانه زندان اوین نمودند.
در صبح روز 15 مهرماه 1385 ( 7 اكتبر2006 ) ، نيروهاي انتظامي، يگان ويژهي ضد شورش، نيروهاي امنيتي، بسيج، گروههاي فشار و لباسشخصيها، همانطور كه شيخ احمدي ( نمايندهي آقاي خامنهای ) قبلا هشدار داده بود، منطقه را محاصره كردند و پيوسته با بلندگو هشدار ميدانند كه: " يا تسليم شويد و يا كشته خواهيد شد " آنها با تيراندازي هوائي و استفادهي دائمي از انواع گازهاي مخرب و اشكآور و همچنين با نمايش انواع ماشين آلات و تجهيزات وحشتآفرين، سعي نمودند تا حاضرين را وادار به تسليم كنند ولی عملا چنين نشد. در نهايت در نيمهي همان شب، دستور حملهي نهائي صادر شد و تعداد کثیری از مردم و هواداران حاضر در اطراف منزل وی، همگي در اثر اين تهاجم وحشيانه و غیر انسانی، قلع و قمع شدند! صدها نفر در اين درگيري بازداشت شدند كه بيشترشان با اصابت تير و ضربات باتوم و ... زخمي و مجروح شده بودند. عدهي بسياری در آن شب با وضعيت وخيم و رقت باری راهي بيمارستان شدند.
نکته مهم و قابل ذکر در اینجا این است که آیت الله بروجردي در طول اين مقاومت با اينكه راه گريز و خروج از کشور برايش فراهم بود ولی بقاء در وطن را بر خروج از کشور ترجیح داد.
روز يكشنبه 20 خرداد ماه 1386 بعد از نه ماه بازداشت طاقت فرسا، اولين جلسه دادگاهی رسمي آقای بروجردي و بيش از 80 تن از يارانش در سه شعبه از دادگاه ويژهي روحانيت واقع در خيابان زعفرانيهي تهران، بطورغيرعلني و بدون برخورداري از حق داشتن وكيل برگزار گرديد. در این جلسه که فاقد حداقل اصول دادرسی منصفانه بود، بعد از تفهيم اتهام، کیفرخواست اعدام ایشان و 17 نفر ديگر از متهمين پرونده، ابلاغ گرديد و ساير متهمين به مجازاتهاي سنگين و طولاني مدت محكوم گردیدند! بلافاصله با انتشار اين خبر، اعتراضات وسیعی در مجامع بین المللی و نهادهاي حقوق بشري صورت گرفت که در اثر آن در مدت زمان کوتاهی و در جلسهي بعدي دادگاه، احكام اعدام به 7 نفر كاهش يافت. با ادامه فشارها از سوی مجامع مدافع حقوق بشر، احكام صادره بار دیگر نقض و در نهایت آقای بروجردی به یک سال زندان در تهران و 10 سال در تبعید محکوم گردید.
بنابر گزارش نزديكان آقای بروجردي، اتهامات وي بيش از 30 فقره می باشد كه اهم آنها عبارتند از:
1- محاربه و اقدام عليه امنيت ملي 2- برگزاري سخنراني و تحريك افكار عمومي بر عليه نظام 3- نامشروع خواندن "ولايت فقيه" 4- نايب وزارت اطلاعات ناميدن فقها و مراجع تقليد 5- متهم كردن بنيانگزار و رهبر انقلاب به بدعتگذاري در دين و دروغگوئي 6- ارتباط با چهرههاي شاخص ضدانقلاب 7- متهم كردن مسئولين بلندپايه نظام در كوتاهي نمودن نسبت به حقوق و مطالبات مردم و استفاده از واژهي "ديكتاتوري ديني" به جاي "جمهوري اسلامي" در مصاحبه با راديو و تلويزيونهاي خارجي 8- ساختن دين جديدي به نام "دين سنتي" 9- سوء استفاده از لباس روحانيت 10- استفاده از سلاح سرد در روياروئي با مامورين قضائي و نيروهاي انتظامي و ...
ایشان بارها با ارسال نامه از درون زندان به شخصیت های مطرح دنیا، جهان را در جریان فجایع جاری در ایران امروز قرار داد. در نامه ای که به دبیر کل سازمان ملل جناب بان کی مون ارسال گردید، آقای بروجردی خواستار دخالت سازمان ملل جهت برگزاری رفراندومی آزاد در ایران برای تعیین سرنوشت مردم بدست خویش گردید که البته این بار نیز با واکنش خشن و سرسختانه حاکمیت مواجه گردید.
ايشان در تاريخ 3 آذر 1387) 23 نوامبر 2008 ) از زندان اوين تهران به زندان مركزي يزد تبعيد گردید. وی طی نامه ای از درون زندان مواضعش را اینگونه بیان داشت:
سلام بر صلح و عدالت و آزادی، درود بر مدافعین حقوق بشر، به نام آفریدگار مهربان و بنده نواز، با یاد میهن عزیز و ملت مظلوم ایران.
قبل از آن که از زندان پایتخت به تبعید در زندان یزد بروم، بار دیگر مواضع فکری و عملی خود را برای ثبت در اوراق ماندگار تاریخ معاصر جهان اعلام می دارم تا جای هیچ گونه شائبه و شبهه ای برای ملتهای با وجدان جهان باقی نماند.
اینجانب روحانی فراسونگر و جهانشمول با سابقه کاری سی و پنج ساله در مصادر خطابت و امامت و کتابت، جوانی و ایام خاص آن را صرف خدمات اجتماعی و اعتقادی و انسانی و الهی نمودم و پایگاه کم نظیری را در بین آحاد مردم بدست آوردم که سبب حسادت روحانیون درباری و خشم اربابان زر و زور و تزویر گردید. در مسیر تبلیغ دیانت و معنویت اقتدا به پدرم کردم که از بزرگان مدافعین دین سنتی بود و جانش را در راه خداجویی و خلق گرایی و خوش خدمتی به محرومین جامعه فدا نمود و به دست جلادان مدعی اسلام خواهی کشته شد. من وارث پدرانی هستم که همگی از رهبران دینی و پیشوایان مذهبی در ایران و عراق بوده اند و آنها دخالت دیانت در سیاست را مخلّ اعتقادات می دانستند و اسلام سیاسی را عامل خروج دینداران از حوزه توحیدی می خواندند و اکنون وجوهی از اختلافات فاحش و غیر قابل اغماض را که در بین دین حکومتی و مذهب غیر سیاسی وجود دارد به معرض قضاوت جهانیان قرار می دهم:
آئینی که ما از آن سخن می گوییم شعارش " یرید الله بکم الیسر " است و صاحب شریعت را دوست صمیمی معرفی می کند که هرگز باعث رنجش خاطر مخلوقش نمی شود. اسلامی که مد نظر ماست پرچمش " و لا یرید بکم العسر " است و اعلام می کند که خداوندگارتان اهل سختگیری و اذیت بندگانش نیست. دینی که در تحکیمش ایستاده ایم کلامش " ولا یکلف الله نفسا الا ما اتاه " بوده و می گوید هیچگاه پروردگارتان قوانین تند و تیز و شاقی را بر شما تحمیل نمی کند چرا که او می داند " خُلق الانسان ضعیفا " آدمی ظریف و ضربه پذیر و بدون مقاومت است و به زبان حال بشر اشاره داشته که " لا طاقه لنا " ؛ پس هرگز همانند یک حاکم بی رحم و سنگدل دستورات خشن و ایذایی نمی دهد... مذهبی را که به جامعه می پروراندم فریادش " لا اکراه فی الدین" بود و آموزه اش نهی از استبداد دینی است... الفبای معنویات مورد تدریسم " یسئلونک ماذا ینفقون،قل العفو " است که توصیه عمومی به محبت و همزیستی مسالمت آمیز می باشد... راه ما مشرب تسامح و تساهل است که در این نسخه نمایان شده " و ما جعل علیکم فی الدین من حرج ".
به یقین بانی شرایع آسمانی، پیامبر و کتابی نمی فرستد که باعث تخریب اعصاب و تنگی معیشت مردم گردد... مکتب دینی ما " ملة ابیکم ابراهیم" است که تمامی پیروان ادیان و مذاهب الهی را یک خانواده بزرگ توحیدی می داند و پیام معلم خداشناسی، ابراهیم خلیل آن است که " فمن تبعنی فانه منی " که مفهومش اتحاد تمامی مذاهب است و قرابت و خویشاوندی گسست ناپذیر همه طرفداران ادیان آسمانی! بنابراین هرگونه تنش و تحریک منفی و مخرب را در صفوف موحدان عالم یک حرکت شیطانی می دانیم... رسالت پیامبرمان را مغایر با هرگونه خودکامگی و تفتیش عقاید و اعمال خشونت می دانیم که او گفت " انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق " که مبعوث به خوبیها و زیبایی ها و پاکی ها گردید. ( فایل صوتی )
ایشان در تاریخ 28 مرداد 1388 ( 19 آگوست 2009 ) به علت تشدید وخامت جسمی، مجددا از بند انفرادی زندان مرکزی یزد به زندان اوین منتقل گردید. بنابر اظهار نظر صريح آقاي خامنه اي مبنی بر :" هر يك روز انفرادي باید معادل ده روز عمومی محاسبه شود." دوران محکومیت 11 ساله آقای بروجردی، در تاریخ 30 آبان 1388 برابر با 21 نوامبر 2009 به پایان رسیده است؛ با این وجود حکومت تا کنون رأی به آزادی این زندانی عقیدتی سیاسی نداده است.
جنبشي كه آیت الله بروجردي در مسیر جدائي دين از دولت و نفي ولايت فقيه و اعتلاي دين اصيل رهبري نمود، صعبالعبورترين مسير موجود در جامعه كنوني بوده است؛ چرا كه علاوه بر آزارها و فشارهاي روحانيون دينفروش و وطنفروش، مورد بيمهري و بعضاً سنگاندازي عدهاي از شخصيتهاي بينالمللي و روشنفکرانی قرار گرفت كه راهکار سرنگوني استبداد ديني و افشاي ملاهاي كذّاب مدعي اصلاحات را صرفا در نابودي اصل دين ميدانند! از طرفی ديگر، بخاطر علائق ديني و غير سياسي وي، بعضي از احزاب و تشكلات تاثيرگذار حمايت شايستهاي از او نكردند. آري، اينها تنها بخشي از مشكلات وي در مبارزاتش بوده و میباشد كه در هيچ حركت ديگري، اجتماع چنين مصيبتها و محروميتهایي بطور يكجا وجود نداشته است!
او بعد از سالها مجاهدات كلامي، قلمي و نفساني در وطن تحت توليت درندگان ديني، اكنون در اوين، خانه آزاديخواهان ايران، به انتظار عدالت نشسته تا دردهاي بينسخه دوا يابد و جگرهاي سوخته فرزندان میهن علاج شود.
اكنون موهايش سپيد گشته و چهرهاش خسته، چشمانش بيفروغ، پيكرش مصدوم، سينهاش سوخته، اندامش خميده از مظالم دهر، زبانش دوخته در دهان، دست و پايش مسدود در غل و زنجير و وجههاش لگدمال شايعهسازان است.
او در محاكمات خود فرياد زد: با دين پوشالي و ساختگي انقلاب، خدا را در جامعه ايران بدنام كرديد و اسلام را همچون ديوي نمايانديد و روحانيّت را قصّاب و راهزن و گردنهبگير معرفي كرديد. چرا در كشوري كه در زمره محدود ممالك ثروتمند جهان است، مردم بايد به دنبال آب و نان خشك و خالي بدوند و بر سر اين كمترين حاجت مشروع، جان بدهند!؟
افسوس كه هميشه تاريخنگاران راستين بشريت گمنامان عصر خويش بودهاند و صباحي ديگر گوهر ذاتي اين پيشواي زنداني هويدا خواهد گرديد كه ديگر در ميان ما نخواهد بود!