خرداد ۱۳، ۱۳۹۰

تبلور مطالبه سکولاریزم درایران و موسیقی ایران

تقدیم به همای، گروه مستان و موسیقی زیرزمینی درایران
ویکتوریا آزاد - 2011.05.30
برخی ادعا میکنند که خاستگاه مردم ایران دینی است و بر اساس فرضیات خود نافرمانی مدنی مردم ایران را در مقابل احکام دینی نه تنها نمی بینند بلکه این جلوه های آشکار و پنهان را نیز تحریف میکنند و مردم را کماکان مذهبی و دارای گرایشات شدید شیعه معرفی میکنند و تا آنجا پیش میروند که گویا این مردمان تجلی باورهای دینی خود را در ادامه این حاکمیت نیزتعبیر میکنند. کج اندیشی اینها تا بدانجاست که فرآیند تغییرات فرهنگی و اجتماعی را کاملا نادیده میگیرند و کماکان بر دینی بودن جامعه ایران و تمایل آنها بر دخالت دین درحکومت و دولت اصرار می ورزند.
آنها درک نمی کنند که بخش اعظم لایه های شهری متوسط و فوقانی مردم ایران وحتی درمیان بخشهای زیادی از روستائیان ایران خواست همزیستی مسالمت آمیزاندیشه دینی و غیر دینی در کنار هم برایشان یک آرزوست . مردم به زبان ساده میگویند کافر براه خویش و مومن براه خویش. آرزو میکنند که باورو دین آنها از گزند دخالت روحانیت و حکومت در امان باشد اما بدلیل نقض آشکار این خواست از طرف حکومت لذا واکنش مردم هم نقطه مقابل واکنش حاکمان شده یعنی در ایران امروزروحانیون وعابدان تخمی را که خود کاشتند برداشت میکنند آنها با مشکلات عد یده ای چون عدم مقبولیت در میان مردم روبروهستند واین نتیجه منطقی رفتار نظام و روحانیون با مردم است که موجب عدم برنتافتن آنها از جانب ملت شده است یعنی آفتی که دامن خود آنها را به حق گرفت. برخی روحانیون که متوجه این واکنشها شده اند و نیزهمواره از قبل از انقلاب نیز به لزوم جدائی دین از دولت پی برده بودند از جمله آقای کاظمینی بروجردی بعنوان یک روحانی روشن اندیش اعتقاد دارد که جایگاه روحانیون در حوزه سیاستگذاری و حکومت نیست وروحانیون باید به حوزه های دینی برگردند و درسیاست و زندگی مردم دخالت نکنند و ارزشهای دینی را با تعابیر عاشقانه و انسان محورانه برای باورمندان و علاقه مندان خود تبلیغ کنند اما نتیجه ابراز چنین نظری حبس و زندان و شکنجه برای او شد. امروز تصادفی نیست که اجرای کنسرت گروه مستان و همای در سراسر جهان با استقبال بی نظیر ایرانیان مواجه میشود. اجرای شاهکار اپرای موسی و شبان روز 16 آگست در والت دیزنی کنسرت هال لوسانجلس که هم اکنون بشکل دی وی وی و سی دی موجود است برگرفته از اشعار مولانا ست و به وسیله ی پرواز همای نوشته و ساخته شده است. تنظیم و رهبری این اپرا را شهرداد روحانی هنرمند برجسته در تبعید بعهده داشت و آهنگساز، سراینده و خواننده پرواز همای بود بهمراه نقش آفرینی هنرمند برجسته سلی و راوی شایسته خانم هما سرشار. این اپرا بیان و نص صریح آن است که سکولاریسم بمعنای جدائی دین از دولت و حکومت و متاسبات احتماعی تا چه اندازه حیاتی است حتی از منظر دین باوری . نتیجه نهی ازمنکر و امر به معروف آن شد که در اپرای موسی و شبان بخوبی میتوان دنبال کرد. این اپرا که بر اساس داستان موسی و شبان مولوی است در واقع در این اجرا بازنویسی شده و همای تنها قسمتی از سروده های مولانا را استفاده کرده است و بقیه ی سناریو راهمای از نو سروده و به صورت نمایش اپرا بهمراه همرمند توانا سلی اجرا کرده است. همای پرواز آنچنان مشبه و رسا وضع وحال و شرایط زندگی امروز ایرانیان را در سرزمین رعب و وحشت وصف میکند و آنچنان وضعیت حال ما را با مهارت به تصویر میکشد تو گوئی که اودریایی ازتحقیق و اندیشه را در نوردیده است. گفت و گوی شبان با خداوند این گونه آغاز میشود:

چوپان : ای خدایا تو کجایی تا شوم من چاکرت / چارقت دوزم کنم شانه سرت / جامه ات شویم شپش هایت کشم / شیر پیشت آورم ای محتشم .
راوی: سالها اینگونه از مردم جدا / گفتگو میکرد چوپان با خدا / گله در صحرا رها میکرد و خویش / گوشه ای گه شاد بود و گه پریش / .... بخت بد رابن که پیغمبرخموش / بر سخن های شبان میکرد گوش / خشم در رخسار موسی شد عیان / ناگهان فریاد سر داد ای شبان / آی چوپان آی چوپان چیست در رویای تو / کیست آن پنهان و نا پیدای تو / چیست آن جام می اندر دست تو / کیست آن پروردگار مست تو؟ /
و داستان تا بدانجا ادامه میابد که موسی چوپان را از بابت نحوه گفتاراو با خدا چنان شماتت و سرزنش میکند که گوئی با او عنان می ورزد واورا از عقوبت و دوزخ میهراساند . موسی از چوپان که خداوند یک مفهوم زمینی ساخته بود و او را موجودی مادی تصور کرده بود به خشم می آید و چوپان را کافر برمی شمارد او هشدار میدهد که :
کجا چوپان تواند با خداوندی سخن گفتن؟ / خدا کی می تواند در کنار یک شبان خفتن ؟ / برو ای بی خبر از رازهای عالم هستی ! / سخن کوتاه کن چوپان که بد مستی !
و شبان (چوپان) که اهل دل و عرفان است ملامتهای موسی را میشنود و به موسی می گوید:
وای موسی من پشیمانم دهانم دوختی / وز پشیمانی تو جانم سوختی / من ندانستم کجایم کیستم / روز و شب اندر خیالش زیستم / می روم با گوسفندانم اسیر دشت و صحرا می شوم / می روم با دردهایم باز تنها میشوم /
راوی : اندک ایمانی که دردل داشت چوپان کور شد / رفت گریان تا خدایش را زنو پیدا کند / رفت تا روح پریشان گشته را شیدا کند / که وحی آمد بار دیگر از خدای گفت موسی وای برتو ؛ وای بر تو ؛ وای وای / تو شبان را کردی از من دورتر بنده ام گشت این چنین رنجورتر / جایگاه من میان سینه اش خالی نبود / یا نیازی هرگز اینگونه به دلالی نبود / تو برای وصل کردن آمدی / نی برای فصل کردن آمدی .... و به این ترتیب داستان ادامه میابد تا اینکه موسی به دیدار شبان میرود و به او می گوید آی چوپان گوش کن پیغام ما را گوش کن / شاد باش و جام ها رانوش کن / هیچ آداب و ترتیبی مجوی / باز چوپان هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
و بالاخره بخش هایی ازساخته ها و سروده های همای در بخش پایانی که در واقع پاسخ همای است به موسی که خود شاهکاری برتراست ، او سلحشورانه می خواند :
نه از افسانه میترسم نه از شیطان
نه از کفرونه از ایمان
نه از آتش نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه ازپیمانه می خوردن
خدا را میشناسم من
شما را از خدا بهتر
خدا از هرچه پنداری جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ی وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی زین اندیشه ها در پی ندارم من
خدایا بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم نه کس با من
بگو موسی بگو موسی پریشانتر تویی یا من؟

نگارنده از گروه مذکورتقریبا تمام آهنگ های آنها را شنیده ؛ سزای پریدن تفنگ نیست ، درکعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست ، بوی باران ، ای سرزمین بیکران ، عجب آب گل آلودی ، توبه ها را بشکنید .... ندای همای و فریاد او متوجه آنان است که اختیار را از انسان صلب کرده اند و شراب را ازدست آنان ربائیدند و خود را مظهر خوبی و پاکی میدانند در حالیکه پاکان را به مسلخ می کشند. پیام همای اختیار است و اختیار ... وقتی او میخواند تماشاچیان بهت زده همچون من میگریند ؛ می خندند و به تهییج می رسند او اندیشه را دگرگون میکند ؛ چشم ها را می شوید و جور دگر به هستی و آیین زندگی می نگردو چه زیبا این نگاه را به انسان انتقال میدهد. او به اعتقاد من در رکاب قلم زنان ؛ فرهنگ را دگرگون میکند و اندیشه را جلا میدهد. تایید این نظر را از شدت کف زدنهای مداوم مردم میتوان بخوبی دید.
آنان که تصور میکنند ما در استقرار یک حکومت سکولار در ایران عجله میکنیم چرا که زمینه های چنین تحول سیاسی و اجتماعی در کشور ما نیست و تمدن ایرانیان هنوز در محدوده ی دیانت عمل میکنند به اعتقاد من سخت در اشتباهند. همای و همه شواهد دیگر روند نو و ویژه ای در کل خاورمیانه نشان میدهد روندی که صحبت از دیانت نمیکند بلکه دغدغه او نان و آزادی است و این همان بستری است که جنبش روشنگری و لیبرالیسم درغرب تجربه کرد و تکلیف خود را با اعمال قدرت کلیسا یکبار برای همیشه یکسره کرد و دست آنها را از حکومت کوتاه کرد. امروزاتفاقا از هر زمانی سرعت و سهولت پذیرش سکولاریسم در میان مردمان ایران بیشتراحساس میشود. حاصل 32 سال تجربه حکومت دینی ؛ یک حکومت دینی دیگر نخواهد بود. بدیهی است که باور به جدائی دین از حکومت و تدوین قانون اساسی و جزائی و کیفری منطبق بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و غیر دینی بمعنای ضد دین بودن و یا ضد دین باوران رفتار کردن نیست بلکه میشود مسلمان بود اما در عرصه قانون و رفتار اجتماعی خود سکولار عمل کرد. آنهائی که میگویند نمی توان انتظار داشت در کشوری که افراد آن دارای اعتقادات جدی مذهبی هستند، انتخاب و کارکرد دولت سکولار باشد نیز از سکولاریسم و محتوی این اندیشه مطلع نیستند. ما از سکولارها همواره صحبت می کنیم و نه سکولاریستها . بدین معنا که سکولاریسم برای ما ایدئولوژی مبتنی بر کتاب نیست بلکه متدولوژی و نوعی اندیشه و باور سیاسی است برای کمک به پیشرفت پروسه ساختار سازی و دموکراسی در ایران، سکولاریسم ؛ آته ایسم (بی خدائی) نیست. قانون سکولار جلوی قصاص چشم در مقابل چشم را میکرد و این رفتار با اتکا به قانون پایان میدهد اما بدیهی است که فرهنگ سازی بخش انفکاک ناپذیرروند سکولاریزایسیون در ایران فردا باید باشد و البته فرهنگ سازی یک روند بسیار طولانی است و محتاج هزینه و زمان است و این همان روندی است که اروپا و 4 قاره دیگربپیمودند و ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. می گویند جدایی دولت از مذهب زمانی در ایران اتفاق می افتد که اکثریت ایرانیان به میزان بالاتری از سکولاریسم اعتقاد پیدا کنند. این پروژه ای طولانی مدت است و دخالت روشنفکران و افراد دخیل در حیات علمی، سیاسی ،هنری و فرهنگی جامعه را طلب می کند. جدایی دولت از مذهب خواستی نیست که در یک قطع نامه ی سیاسی مطرح شود و انتظار تحقق به یکباره و معجزه وار آن را. در پاسخ میگویم که این پروسه سالهاست در ایران آغاز شده ومتاسفانه روشنفکران و افراد دخیل در حیات سیاسی و ...از این پروسه غافلند. کافی است به پوشش مردم و مقاومت آنها برای جلوگیری از طالبانیزه شدن جامعه ایران توجه کنیم. کمی به درد دلهای جوانان در سطوح گوناگون تعمق کنیم. به خیام خوانی وشاهنامه خوانی آنها بنگرید که به روستا های ایران نیز سرایت کرده. میگویند جای تعجب ندراد که در کشوری که اهانت به مقدسات، طبق قانون، مجازات سنگین در حد مرگ دارد؛ بیشترین لطیفه ها و جوک ها راجع به خداوند و پیامبران و امامان ساخته و گفته می شود و "هیچکس" در موسیقی زیر زمینی اش می خواند:
"خدا پاشو ...من چند سالی باهات حرف دارم
خدا بیدار شو، یه آشغال باهات حرف داره، نکنه تو هم به فکر اینی که چی صرف داره."
و یا آقای نیما نعمتی زاده بازیگر، مدرس بازیگری، مستند ساز رادیو در وبلاگش می نویسد :
رادیو تلویزیون میلی
در ورودی رادیو تلویزیون _ وقت اداری
حراست دم در: رنگ این لباس برازنده ی شما نیست برادر
گوینده: اما رنگ سبز خیلی قشنگه
حراست: از شما بعیده برادر شما که شرایط فعلی جامعه رو بهتر میدونین
گوینده: میتونم از شما یه سوال بپرسم؟
حراست: با کمال میل برادر
گوینده: میتونم بپرسم لباس زیر شما چه رنگیه؟
حراست: شما خیلی بی ادبید برادر
گوینده: سوال شما هم به همین اندازه خصوصی و دور از ادب بود
نوشته شده در چهارشنبه چهارم خرداد 1390ساعت 19.18 توسط نیما نعمتی زاده
 http://nematizade.blogfa.com/90031.aspx
نیما مشکل را در این مکالمه چند دقیقه ای بخوبی و بسیار شفاف بیان کرده انزجار مردم از دخالت حکومت در زندگی خصوصی و از جمله پوشش آنها!
شاهین نجفی یکی دیگراز شاهکارهای موسیقی راپ و رک ایران است که او نیز در بدعت و نوآوری در موسیقی مدرن ایران را به ارمغان آورده است و در آهنگ " ما آخر خطیم " می گوید " حاجی آخر خطی و ...." و بدین ترتیب فضای کثیف حاکم بر تفکر روحانیت ارتجاعی حاکم در ایران را به باد تمسخر و گاه فحش میکشد و شخصیت حقیقی او را عریان میکند و میگوید نسل جدید به آنچه تو میگوئی بی اعتقاده... و میگه تو که یه من ریش و پشم داری آخر خطی ... حاجی واسه ما دیگه جانماز آب نکش حاجی ما آخر خطیم، کو بدترش؟ امروز جوانها شاهین رو مظهر مبارزه با دیکتاتوری میدانند ویدئو های او بسیار پرطرفدار است.
و یا محسن نامجو در گروه کیوسک نوآور برجسته دیگر موسیقی راک ایران از مصیبتهای اجتماعی جامعه ایران می گوید و حاکمان و فرهنگ منبعث از آنان را به باد انتقاد میگیرد. و البته سرنوشت همه این عزیزان مهاجرت شد!
صد ها ویدئوو رفتارو واکنش های اجتماعی را شاهدیم که نشانگر فاصله جدی ایرانیان از مذهب ستائی و دینمداری افراطی است هر چند که منکروجود بخشی از مردم با افکارو باورهای مذهبی افراطی در ایران نیستم اما براین باورم که تعداد این افراد در ایران اندک است چرا که مظاهر فرهنگی جامعه امروز ایران حاکی از آن است که تمایل مردم به منش های اجتماعی مدرن دست بالا را دارد و همانطور که مستان میگوید که او " از دوزخ و شیطان نمی هراسد و جز ساغر و میخانه و ساقی نشناسد و میخواهد زیر کفن او خمره ای از باده گزارند تا در سفر دوزخ از این باده بنوشد و میخواهد که درخاک او ساقه انگور بکارند، برگرفته ازآلبوم همای" و مردم بی انقطاع با کف های مداوم او را می نوازند. باوربفرمایید که آنان که در سالن می نشینند و برای او کف می زنند مردمان ساده کوچه و بازارند. باید توجه داشت که ذکر این نکات به معنای بی دین بودن جامعه ایران نیست چرا که اعتقادات دینی و مسلمان بودن و یا بهائی و یا مسیحی و ... بودن در ایران وجود دارد و این ادیان پیروان خویش را نیز دارند اما آنچه اکثریت جامعه طلب میکند اینست که مذهب امر خصوصی باشد و اسلام سیاسی و حکومتی ناظر بر باورهای دینی و یا غیر دینی آنها نباشد.
در اثبات صحت نظراتم از جنبش سبز جنبش رنگارنگ حق طلبانه مردم ایران نیز یاد کنم.
ما دراین جنبش سبزهم شاهد بودیم که علیرغم آنکه برخی قصد مصادره این جنبش را داشتند و میخواستند آنرا محدود به یک خواست رای من کجاست کنند اما مردم شعار استقلال، آزادي، جمهوری ايرانی ، بنده رهبر نمی خوام امام آخر نميخوام ، شعار ملت ما دین از سیاست جدا ؛ دیکتاتور حیا کن مملکتو رها کن را سر دادند و چنانچه جزای این شعارها مرگ و شکنجه نبود شک ندارم که این شعارها پژاواک بیشتری می یافت و فی الواقع این مطالبه بسیاری از ایرانیان است.
اگر بدقت به بذل ها و مزاح ها و فیلم های ویدئویی که در ایران تولید میشود توجه کنیم متوجه می شویم هیچگاه ایرانیان تا بدین حد دینمداران ، عابدین و روحانیون را مورد تمسخر قرارنداده بودند این نتیجه طبیعی فشارهای وارده به مردم و در عین حال آگاهی مردم از بی اساس بودن بسیاری از این تعالیم است که بدیهی است تا آنرا نخوانده ای و نیاموخته ای ولیکن در آن تعقل نکردای به کنه موضوع پی نمی برده ای و این همان توفیق اجباری است که مردم ایران توسط حکومت اسلامی پیدا کردند که این تعالیم را بیاموزند و به راستی و درستی آن تفحص کنند واین تجسس آنها را به حافظ ارجاع داد که گفت می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.

هیچ نظری موجود نیست: