آیت الله بروجردی
« به یاد استاد »
سروده اي از دكتر حميده رهامي
سروده اي از دكتر حميده رهامي
زندانيم، تبعيديم، در انفرادي مانده ام ** ايرانيم، تهرانيم، در بند يزدم مرده ام
روزم چو شب، ظلمت به جان افتاده ام ** آوازه خوانم، بلبلم، مرغم، قفسها رفته ام
از بي كسي، دادم نفس، طوطي ز صحرا كنده ام ** آب و غذا، سمّم شده، از دردها ناليده ام
از بي هوائي، اي خدا، سلول را كاويده ام ** تنگ آمد اين بندم نگر، در خفتنم زاريده ام
ننگت بود قاضي تو را، از ظلم حُكمت خسته ام ** آهو شدم در بيشه ها، صياد را لرزانده ام
ماهي به دريا گشتم و بر دام خود رقصيده ام **مسجونم و تقويم را در هر زمان تفتيده ام
بر زور ديوان ستم، در هر مكان خنديده ام **سر تا به پايم روشن و رنگ كفن پوشيده ام
ادامه ...
ادامه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر