« الإسلام یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم » دین اسلام با کفر و بی دینی لطمه نخواهد خورد اما اسلامی که با ظلم و استبداد همراه میگردد محال است ادامه حیات دهد و لا جرم سرنگون خواهد شد.
این کلام ، فرموده ی پیامبری ست که هم اکنون در ایران بنامش چه خونها که ریخته نمی شود و چه حقها که پایمال نمی گردد و در این آشفته بازار موجود، هر جنایتکاری برای ارضای نفس سرکش خود، پای اسلام را وسط می کشد که در نتیجه متأسفانه برای عده ای از کوته فکران اعتقادی اینگونه القاء می گردد که خدا امر به ظلم کرده و اسلام ... !!!
در نظر ندارم گفته ی پیامبر را موشکافی کنم زیرا موضوع حرفم چیز دیگری ست اما لازم است بگویم همین فرموده بصراحت ثابت می کند پیامبر اسلام امر نکرده که باید همه را بزور مسلمان کرد و مطابق دستور صریح قرانی لا اکراه فی الدین، قائل به آزادی اعتقادی ست و این حق خداداه را مضر اسلام نمی داند بلکه صرفا آنچه را که خطر آفرین و مخرب می داند، ظلم است که اگر از پیکره ی این دین آسمانی زدوده نگردد، باعث نابودی اسلام خواهد شد. به هر وجدان بیداری که این سطور را می خواند می گویم که آیا پدیده ی دهشتناک اسلام گریزی که در کشورمان ایران شتاب گرفته است، جز بدلیل رواج روز افزون ظلم و بیداد از جانب حکام ولایت فقیه، چیز دیگری بوده است ؟ حالا وقتی این مورد را با اندیشه ی بیمارگونه ی خمینیسمی مبنی بر صدور انقلاب به تمام دنیا مقایسه کنید عمق بد بختی ها را بهتر درک خواهید کرد.
سی سال از عمر این حکومت بظاهر مذهبی می گذرد و در این مدت همواره حکامش برای ادامه سلطنت سراسر ظالمانه ی خویش، خطوط قرمزی را در برابر جامعه ی ایرانی ترسیم نموده اند که عبور از آنها گناهی غیر قابل بخشش تلقی می گردد.
ادبیات مجعولی چون ولایت مطلقه فقیه، دیانت ما عین سیاست ماست، لزوم تشکیل حکومت اسلامی و همچنین لزوم صدور انقلاب به سایر ملل جهان که هیچ تناسب و سنخیتی با اسلام اصیل و غیر سیاسی در عصر غیبت ندارد ، چون موریانه رأفت و مهربانی را از این دین آسمانی زدوده و جز چهره ای کریه و خشن از اسلام چیزی برجای ننهاده ، فلذا احدی را یارای اعتراض و حتی نقادی بر این مرزهای غیر قابل عبور نداشته و ندارد.
بدلیل سلطه حکومتی پلیسی بر تمامی شریانهای حیاتی جامعه ی مدنی ایران، طی سالیان گذشته هر انتقادی بشدت سرکوب و خفه می شد تا مبادا گزندی سلطان ولایت فقیه را تهدید نماید. اما با وجود جو ارعاب و خفقان در کشور عزیزمان ایران، هرازگاهی مردانی پیدا می شوند که با شجاعت بسیار، برعلیه ظلم حاکم فریاد بر می آورند و پرده از چهره ی اهریمن وطن ستیز برمیدارند.
هنگامی که آیت الله بروجردی برغم مهیا بودن شرایط خروج از کشور ترجیح داد که در درون وطن و در کنار مردم ایران در اعتراض به 28 سال حکومت ظالمانه ولایت فقیه، صدای رسای ملت باشد، می شد تصور چنین روزی را کرد که بالاخره این رژیم دیکتاتور در سراشیبی سقوط قرار گیرد و مشروعیت آن بشدت زیر سؤال برود. ایشان کاری را کرد که اپوزیسیون داخل کشور بلیل عدم تسلط و یا بهتر بگویم عدم آگاهی از ریزه کاری های دین اسلام ، توان ابراز چنین نظری را نداشت. ایشان بصراحت تز ولایت فقیه را تزی مجعول و رهبران و بنیانگزاران آنرا بدعتگزار معرفی نمود و لازمه ی برخورداری از یک حکومت آزاد و دمکرات را جدایی دین از حکومت قلمداد نمود. البته هیچگاه نمی خواهم تلاشهای تأثیر گذار مبارزات مدنی داخل کشور را زیر سؤال ببرم که مثلاَ چرا آنها صراحتا اصول کلی نظام ولایت فقیه را به نقد نکشیدند؛ زیرا کاملا به تبعات چنین اظهار نظری آنهم در داخل کشور واقفم . اصلا لازم نیست همه بیایند اینکار را بکنند و ضرورتی هم برای اینکار نمی بینم ، کافی بود یکی پیدا شود و بصراحت و با استدلال غیر قابل انکار مطابق آنچه که در کتاب رساله ی آزادی « نوشته آیت الله بروجردی » و مناظره غیر رسمی آیت الله بروجردی با سرکرده های رژیم در زندان آمده است ، مشروعیت سی ساله ی این رزیم را نفی کند تا راه برای تحقق آرمانهای میارزات وطنی باز گردد.
در طول این سی سال گذشته اگر فقط به کتابهای نگاشته شده درتأیید واشاعه فرضیه تداخل دیانت و حکومت، ولایت مطلقه ی فقیه، بیان ویژگی های منحصر بفرد انقلاب !!! و علی الخصوص کتابهای منتشر شده ای که درباره سیره ی خمینی هزینه شده است، بنگرید ، خواهید دید که این دروغگویان مقدس برای فریب افکار عمومی و توجیه عملکردشان تا کنون چه بودجه ی هنگفتی از بیت المال را هدر داده اند! حالا هزینه های دیگر بماند که مثلا برای تحقق ایده ی صدور انقلاب، سالانه میلیارها دلار را در کشورهای دیگر آنهم از محل فروش نفت این مردم هزینه می کنند!
اما با وجود تمام تلاشهایی که مسئولان رژیم برای ابقای سلطنتشان انجام داده اند، اگر واقع بینانه به قضیه بنگریم خواهیم دید که در طول یکی دو سال گذشته و مخصوصا پس از افشاگری های آیت الله بروجردی بر علیه رژیم، نشانه های زوال این رژیم کاملا هویدا شده است. اظهارات آیت الله صانعی که مهر تاییدی بر عقاید آیت الله بروجردی می باشد؛ مبنی بر لزوم توقف اجرای حدود بدست غیر امام معصوم ، بصراحت حکومت غیر مشروع فقها را نشانه رفته است. هر چند که تفاوت ایشان با آیت الله بروجردی در این است که وی جزو حامیان تز ولایت مطلقه فقیه بوده و حتی در تأیید آن کتاب نوشته است اما پس از سالها متوجه اشتباه خود گردید و در مقام جبران بر آمده است که این مورد بسیار مهم تفاوت بین ایشان و آیت الله بروجردی که از ابتدا مخالف تشکیل حکومت دینی بوده و بدلیل عدم تمکین از اوامر خمینی ، خود و پدر یزرگوارش آیت الله سید محمد علی کاظمینی بروجردی در بایکوت شدید خبری و بنوعی در بازداشت خانگی بسر میبردند بسیار حائز اهمیت می باشد. آیت الله صانعی که تنها بدلیل همین اظهار نظرات صریحش می بایست مورد احترام قرار گیرد، صراحتا اجرای احکامی چون سنگسار، قطع اعضاء و اعدام را مغایر با چارچوبهای اسلام غیر سیاسی می داند که البته این اظهارات تا کنون هیاهوی بسیاری را بدنبال داشته است.
اما اظهارات آقای محمد رضا خاتمی ریس پیشین مجلس ششم که که مدال همسری نوه امام! را برای همیشه در ویترین افتخارات خود دارد، داستانی دیگر دارد.ایشان در مصاحبه ای عنوان داشته که باید افکار و اندیشه های امام نیز به نقد کشیده شود چرا که ما ایشان را معصوم نمی دانیم و امکان دارد ایشان هم در دوره ای، کمی و کاستی داشته باشد.( البته اظهار نظر ایشان در این رابطه کاملا درست و بجا می باشد ) ایشان در ادامه می گوید : متأسفانه ما امام را به شخصیتی دست نیافتنی تبدیل کردیم که حتی بحث در مورد ایده ها و افکارشان ، امروز مجاز شمرده نمی شود. ممکن است چند سال دیگر، خیلی دیر شده باشد. همسر ایشان یعنی زهرا اشراقی نیز ضمن حمایت از اظهارات شوهرش بطور کلی انقلاب 57 را زیر سؤال می برد و می گوید : به نظر من وقتی در ایران انقلاب شد، یعنی همه ما تندرو هستیم. اصلا انقلاب یعنی تندروی و هر کسی خودش را انقلابی بداند تندروست !!! توجه به این نکته که وقتی این گفته ها از زبان نوه خمینی مطرح می شود، اهمیت موضوع دوچندان می شود .
دکتر قالیباف شهردار کنونی تهران و کاندیدای دوره پیشین ریاست جمهوری در جمع دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، عالم سیاست را عالمی خواند که کثیف تر از آن وجود ندارد و در تأیید حرف خود گفت : این را در دو سه سال ورودم به عالم سیاست ، متوجه شدم ! اهمیت این مطلب زمانی روشن می گردد که حکام ولایت فقیه، سیاست خود را عین دیانت می دانند ! در ادامه پس از اینکه با مخالفت بعضی از ذوب شدگان ولایت فقیه قرار گرفت که مگر این مملکت ، مملکت امام زمان نیست( این هم یکی از ادعاهای عوامفریبانه آنهاست )، پس چرا این حرفها را می زنی در جواب می گوید که : هدف انقلاب در ابتدا این بود که اخلاق را با سیاست درآمیزیم اما آنچیزی که اکنون می بینم نبود اخلاق است. در جایی دیگر آیت الله ، الله بداشتی از اساتید حوزه علمیه قم در اظهارات تندی ، احمدی نژاد را به باد شدیدترین انتقادها قرار می دهد که اینقدر در طرح مسائل حکومتی پای امام زمان را پیش نکش زیرا این مسئله یک موضوع اعتقادی ست و ربطی به مخاصمات عالم سیاست ندارد. ( دقت کنید که ایشان هم ناخواسته بر اندیشه جدایی دین از حکومت صحه می گذارد )
آنگونه که مشخص است گسترش روز افزون اندیشه مترقیانه جدایی دین از حکومت در بین حوزویان و علمای دولتی ، بیش از هر چیز دیگری اسباب نگرانی سلطان ولایت فقیه را باعث گردیده است . اگر افشاگریهای آقای پالیزدار درباره خیانتها و دزدیهای مسئولان ارشد نظام را هم به این موارد اضافه کنید خواهید دید که ناقوس مرگ رژیم بصدا در آمده است.
البته این رشته سر دراز دارد لیکن همانگونه که مشخص است تابوهایی چون انقلاب، امام خمینی و شعار انحرافی سیاست ما عین دیانت ماست وهمچنین مشروعیت تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت ، بعنوان خطوط قرمز همیشگی رژیم ، بشدت مورد هجوم قرار گرفته است ؛ آنهم از جانب نزدیکان به انقلاب و امام! که این امر می تواند سرآغاز وقوع اتفاقات مبارکی در مرحله ی کنونی بیداری ملت ایران باشد.