پايگاه اطلاعرساني آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي تحت نظر دفاتر ايشان در اروپا
رساله آزادي
نوشتاري پيرامون آزادي
(در دو بخش تقرير شده است در سال 1381 و 1382 كه در وزارت ارشاد اجازه چاپ پيدا نكرد):
الف) آزادي از ديدگاه قرآن. (متن كامل آن در ذيل آمده است)
ب) بحثهاي روائي در مقولهي آزادي. (متن آن، هنوز بطور كامل به دست ما نرسيده است)
مقدمهي آزادي از ديدگاه قرآن
1) فراخوان جهاني براي برپایي اجتماعات توحيدي - آل عمران64
2) آزادي در مساجد - بقره 114
3) آزادي مكان براي عبادت - عنكبوت 56
4) نفي استراق سمع،خبرچيني، جاسوسي و تعقيب، در اسلام - نساء 80 ،اسراء 54
5) تفتيش عقيده و سركوب، خط قرمزي در اسلام، احترام به آزادي قلم و بيان و فكر-عنكبوت 18، شوري 48، نور 54
6) سندي در نفي حكومت فقها - نور 54
7) با پيامبرتان آشنا شويد - توبه 128
8) موسي بن عمران، پرچمدار آزادي - يونس 80
9) مناجات كليم الله، افشاگر ماهيت خودمحوري فراعنه در تمام اعصار - يونس 88
10) مريم، سمبل جايگاه ممتاز زن - آل عمران 35
11) عيسي مسيح، آبرومند تاريخ و مدافع آزادي ضعفا - آل عمران 45
12) ابراهيم شناسي ، استدلال و منطق جايگزين زور و تحميل - انعام 76 و 77 و 78
13) قابل توجه مدعيان پرچمداري رسالت پيامبران- هود 55
14) اتمام حجّت با تندروهاي مذهبي و گروههاي فشار - انعام 108
15) استبداد ديني بدعت است ؛ سركوب و تخطئهي مخالف، نامشروع است- انعام 108
16) حفظ حريم مجرمين واجب است - انعام 123
17) سازمان ملل و نهادهاي حقوق بشري بايد حافظ زندانيان در ممالك ناقض حقوق اسرا باشند - انفال 67
18) ديدگاه نويني در زناشوئي- بقره 223
19) حق طلاق براي زن محترم است
20) مجوز آسماني جهت برگزاري رفراندومي فراگير و همه جانبه - نساء 170
21) همه براي تبليغ آزادند - يونس 38
22) افشاي مدعيان دروغين آخرت - بقره 94
23) حدودي براي آزادي - آل عمران 92
24) قابل توجه حكام - آل عمران 123
25) حفظ آزادي و امنيت در بيت الله الحرام- انفال 34
26) ناشناخته ماندن آزاديهاي الهي باعث سوء استفاده مستبدين ديني است - هود 15
27) خداوند دشمنان خود را محدود نكرده است- ابراهيم 22
28) شيطان و سوء استفاده از آزادي - حجر 37 و ص 80
29) حق انتخاب براي همگان محترم است - اسراء 11
30) بار هركس بر دوش خودش - اسراء 13
31) شاهكارهاي نمونه - مؤمنون 14
32) توجه به تشكلات جمهوريخواه و اسلامگرا - انعام 164 و اسراء 15 و فاطر 18 و زمر 7
33) ريسمانها براي به چاه افتادن - اسراء 64
34) جايگاه آزادي بيان در رسالت انبياء - طه 25
35) آزادي عقيده و بيان، حق خداداده همه انسانها - طه 44
36) همزيستي مسالمتآميز با دشمنان و مخالفين ديني و اعتقادي ؛ قابل توجه قانونگذاران استخدامي - حجر 3
37) اقليتهاي مذهبي و ديني در امنيت صد درصد - عنكبوت 46
38) زيبائي در پنج قارّه - روم 22
39) قابل توجه فرماندهان پادگانهاي نظامي - روم 23
40) پذيرش توحيد، اكتسابي است نه اجباري - زمر 15
41) فقرزدائي از قيامت، با تكيه بر آزاديهاي دنيائي - فاطر 15
42) هشدار به ملوك و بيدارباش به رعيت - غافر 29
43) برگزاري انتخابات آزاد - شوري 20
44) غنائم پايدار- فتح 20
45) ارادهها را به سمتي بكشانيد كه حضرت حق حواله كرده است - بقره 185
46) آزادي براي انتخاب بين لذائذ بيپايان آخرت و شهوات زودگذر دنيا -فصّلت 31
47) نهايت آزادي در بهشت برين است -واقعه 21
48) بزرگراهي براي سبقت - حديد 21
49) سنت آزاد كردن بردگان و بنديان- نساء 92
50) آزاديهاي ناپسند - مجادله 10
51) مماشات، نشانهي بارز پيامبران - ممتحنه 4
52) تكريم عقايد مخالف، نشانهي آزادگي است - نهج الفصاحه
53) آزادي امروز را پل نجات فردا كنيد - تحريم 6
54) مهار طغيان و خشم طبيعت، موهبت الهيست - حاقّه 11
55) زياده طلبي، ويروس روح و باعث خجالت آزاديست- معارج 19
56) علم و آگاهي،چراغ راه آزادي - علق 5
57) شكر نعمت آزادي، در پيوند خوردن با خوبيهاست و كفران اين موهبت، در سوء استفاده از موقعيت آن است - عاديات 6
58) شكرگزار رهائي از چنگال گرسنگي و ناامني باشيد - قريش 4
59) خداوند حافظ آزادي انسان در برابر شيطان است - نصر 2
60) اتّفاقات ناممكن از آثار آزادي- روم 19 و يونس 31 و انعام 95
61) داستان نوح، عبرتگاه آزادي
62) جاسوسي ممنوع - حجرات 12
63) آزادي در حريم خصوصي ، امر و نهي غير مجاز- نور 27 و 28
64) موازين دادگاههاي اسلامي - حجرات 12 و فتح 12
65) تساوي در ثروتهاي طبيعي - جاثيه 13
66) آزادي انتقاد و ابراز نظر - آل عمران 159
67) فرازي در اشاعه مادّي - بقره 58
68) روابط عمومي در اسلام – بقره 255
69) جنگ و درگيري، مزاحم آزاديست - انفال 46
سخن پاياني
مقدمه:
اگر در بحثهاي لغوي و ادبي و علمي، آزادي، همان اختيار باشد، معنائي وسيع و مفهومي عميق دارد كه پشتوانهاي همهجانبه خواهد داشت و جاي هيچگونه درنگ نميباشد كه ريشه در اصل خلقت آدمي دارد و بارهاي قرآني و روائي تمامعياري داشته و اگر كلمه آزادي را مترادف با مختار بودن بدانيم، ناگزير از پذيرش يكسري حقوق مسلّمي هستيم كه پروردگار عالميان به بشر عطا كرده و كسي حق محدود كردن آن را براي ديگري ندارد.
اختيار داشتن در قانون هستي، از جمله اضداد جبرست كه جبر، ميداني از فشارها و تحميل قدرت است، در موضوع جبر، اراده انسان كاملاً سلب شده و همواره در حكم يك اسير قرار دارد كه طبق برنامهاي حركت داشته و حتي حقّ خروج از چارچوبهاي ايذائي را هم ندارد. در مكتب مُجبّره، بنيآدم همسان با ساير حيوانات از اشتراكات آب و نان و خواب برخوردار بوده و عقلانيّت او مهار شده و مجاز به تكامل نبوده و حدودش را تكاليف منعقده از ناحيه مركزيّت كنترل، ديكته نموده و روح و جسمش در يك فضاي مشخّص و بسته، باقي مانده و حقّ تعقّل و تفكّر ندارد و امواج فكري او به درهاي قفل شده طبيعت ميخورد و پس ميزند.
به تمرين آموختهها بپردازيم و بگوئيم كه قانون جاهلي چيست و چه هدفي را دنبال ميكند؟ نخست بايد دانست كه بين جهل و وحش، قرابتي وجود دارد كه توحّش را فرازي از جاهليّت ميدانند كه جاهل، بياراده به سمت وحشيگري پيش ميرود، چون چارچوبهاي روشني در زندگي ندارد تا از ظلمتهاي محيط بگريزد، و نقش خلاّق اديان الهي در تنوير افكار پيروان خويش همين است كه لوايح سازنده و آزاديبخش را به مسافرين غريب ديار خاك ميدهند تا چراغي در پيش پايشان باشد و از جهل عمومي كه باعث استحكام قواي ديكتاتوري ميشود دورشان نمايد، يعني عدم آشنائي رعايا به مرحمت ازلي در موضوع آزادي، موجب تقويت نيروهاي استبدادي شده و كار به استثمار كشيده ميشود و فرصتطلبان و استعمارگران، ستونهاي وحشت را در امواج مسموم جنگ رواني فرو كرده و با سلاح سرد به قبضهي مقدّرات اجتماع ميپردازند و خود را صاحباختيار جان و مال و ناموس و فكر رعيت و مالك قطعي آب و خاك و ذخاير و ثروتهاي مملكت دانسته و در نهايت، نسل و حرث را به ابطال ميبرند و هستي جامعه را به باد ميدهند.
-------------------------------------------------------------------
اين مُصحف مجهولُالقدر را به مرجعى اهدا مىكنم كه رفض دنيا را با لقمهنانهايش در قلبم جريان داد، و چگونه مرور زمان مىتواند ياد آن مجتهد غيور فاطمى را از ذهنم بزدايد و حال آنكه هر نفَسم گواهى به اشتراكات صادقه مىدهد. فلذا با نگارش اين جملات، راه علوى آن فقيه مجاهد را تنزيه نموده و از بركات انوارش، در تداوم مسير، مساعدت مىگيرم.
پروردگارا، نيكو مىدانى كه وابستگى نفسانى حقير با آن پدر عزيز، اتّصالات توارثى نبوده و نقش والاى تربيتى او خشت اوّل را در انگيزههاى عقيدتى بنده نهاده و هرگاه كه در فتنهها مىاُفتم، نگاه مظلومانه آن يار غريبان، قواى جديدى بر من عارض مىكند و لبخندهاى توانبخش او، سوخت نوينى را بر سينه سوختهام جارى مىنمايد و الحق كه جاى او خاليست تا از فرزند محرومش دلجوئى كند، زيرا كه هرگاه اثرى از خدمات و زحمات بنده را مىديد، با يك دنيا تواضع و فروتنى به تمجيد اين بيچاره مىپرداخت و مىفرمود: بزودى خستگى از تنت بيرون مىشود!
زمستان 1381
(1)
تَعالَوْا اِلَى كَلَمَةٍ سَواء بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ ، اي يكتاپرستان عالم، بيائيد به زير پرچمي فرامرزي و فرامذهبي جمع شويد و شعار توحيد را سر دهيد، اي باورمندان به الله، حصار تعصبات را بشكنيد و نفوس بشري را براي وحدانيت صِرف، حركت دهيد. فراخوان عمومي فوق مجوز برپائي اجتماعات ديني و ميتينگهاي توحيدي در ابعاد كوچك و بزرگ است كه در آن، از همه اقليتهاي ديني و باورمندان توحيد بتوانند شركت كنند. پيام چنين گردهمائيهائي تنشزدائي و رفع درگيري با يكديگر بوده و شكست اهريمن را نويد خواهد داد، بنابراين هرگونه ايجاد محدوديت براي چنين اجتماعاتی، غير شرعي و غير قانوني ميباشد.
(2)
وجه ديگر از مظاهر حصر آزادي، اين مقولهي فرقاني است: وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ اَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعي في خَرابِها، يكي از مصاديق بارز تجاوز به حقوق جامعه، غصب مساجد است براي مقاصد سياسي و حزبي و حكومتي و يا تعدّي به آزادي عبادي مردم با تحميل نمودن تبليغ و دعا براي اين و آن و اين كه خانههاي خدا را پايگاههاي خصوصي خود كنند و پاتوق گروههاي خاص نمايند، و به اين ترتيب مانع اجراي دستورات آسماني به شكل اصيل آن شوند و با اين بدعتگذاري جايگاه واقعي و اعتبار مساجد را تخريب كنند و در نهايت، به خدا و خَلق او ظلم نمايند.
(3)
يكي ديگر از مسائل كارشناسي در گفتمان آزادي، موضوع آزادخواني در عبادات است كه طبق اين جواز، پرستش، محصور در مكان خاصي نبوده و در هرجا و محلّي ميتوانيم با آفريدگار عزيزمان راز دل گوئيم. بنابر اين آيه، همه جا معبد و مسجد است، خطاب سمائي را ارزيابي نمائيد: يا عِبادِي الَّذينَ امَنوُا اِنَّ اَرْضي واسِعَةٌ فَاِيّاي فَاعْبُدُونِ، وقتي كه انحصار را از اماكن در عبادات بگيرم، دست بسياري از سودجويان كوتاه شده و خلوص بيشتري نصيب عابد ميشود و آن هنگام كه بداند خداخواني به هر منطقهاي سزاست، فاصلهها كم شده و رنگ و لعاب زهد، پررنگتر گشته و ضمير نهاني، فعّالتر عمل مينمايد، و اگر سفارشات نبوي را ضميمه كنيم كه فرمود در آخرالزمان، مساجد، محل اعتلاي نفسانيات علماي امت من خواهد شد، گوهر ذاتي اين كلام ربوبي را درخشانتر خواهيم يافت، و براي رفع شبهات احتمالي، عرض ميكنم كه هر جايگاه عبادي تا زماني كه آلوده به مظاهر دنيائي نشود و تا وقتي كه محل درآمد مالي يا اعتباري براي اشخاص حقيقي و حقوقي نگردد، قداست خواهد داشت و بايد توجه داشت كه اماكن مقدس، محل مانورهاي تبليغاتي و سياسي نيست و منبع كسب آراء حزبي و تشكيلاتي نميباشد.
(4)
اي پيامبر، تو نگهبان و وكيل مردم نيستي! وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا، وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً، يعني اجازه نداري لحظه به لحظه مخالفين را تحت كنترل گيري كه چه ميگويند، چه ميكنند، كجا ميروند، با چه كساني ارتباط دارند و چه نقشهاي در سر دارند كه اين ناقض آزاديست. از اهم اهرمهاي كنترلي كه در همه اعصار به تناسب امكانات موجود تحت بهرهبرداري مستبدين بوده، استراق سمع، خبرچيني، جاسوسي و تعقيب است و غالبا در حكومتهاي معاصر نيز ديده ميشود كه تمام حركات و سكنات را زير نظر ميگيرند و امنيت و آسايش شهروندان را به مخاطره ميبرند. خداوند صراحتا اعلام كرده كه نميخواهد نمايندگانش مزاحم مخالفين باشند و اجازه نداده كه با ردگيري گفتار و كردار كساني كه رويگردان شدهاند، آرامش آنها از بين برود.
(5)
در آيات متعددي خداوند پيامبر را محدود كرده، ميفرمايد: وَإِن تُكَذِّبُوا: اگر تو را تكذيب كردند، فَإِنْ أَعْرَضُوا: اگر اعراض كردند، فَإِن تَوَلَّوا: اگر تن به اطاعت خدا و رسول ندادند و رويگردان شدند، در اينصورت، و مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ، بر تو تكليفي نيست مگر ابلاغ خير و شر، خوب و بد، بهشت و جهنم و در يك كلام، پيامبر در برابر مخالفين و معارضين و غيرباورمندان، وظيفهاي ندارد جز اتمام حجت. اگر به آياتي كه حوزهي عمل پيامبر را در پرانتز "ابلاغ" محدود ميكند بنگريم، ملاحظه ميكنيم كه خداوند حق تكذيب و معارضهي قلمي و كلامي و عقيدتي و بالاتر از آن حتی حق رويگرداني علني كه نوعي تظاهرات تبليغيِ جبهه مخالفين است را برايشان محترم دانسته! البته شايد اين ابهام پيش آيد كه آيات قرآن در ابعاد مختلف به تفسير و تعبير ميرود و اين نوع برداشت، مورد ايراد قرار گيرد، ولي براي آنكه ترديدي در اين فقرات از آزادي اعطا شده از طرف خداوند پيش نيايد، متذكر ميشوم كه سنت رسول الله نيز دقيقا مؤيد اين نوع برداشت بوده، يعني پيامبر هيچگاه عقايد مخالفين و معترضين و ناسازشگران را تفتيش نميكرد و به سركوب آنها مبادرت نميكرد، چرا كه وظيفهي خود را فقط پيامرساني ميدانست. با وجود اينكه سركوب و تفتيش در حكومتها امري عاديست، ولي اسلام مظلوم با آنكه چنين مجوزهائي را صادر نكرده ولي بخاطر استبداد حكام جعلي آن، همواره متهم بوده است!
(6)
أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ ، اين آيه كه فقرات مشابه آن در سورههاي ديگري نيز آمده، دليل قاطعيست بر حق انتخاب مردم. عجب! در اين ابلاغيهي سماوي، فرمان به اطاعت بيچون و چرا داده است، ولي تفسير به آزادي مطلق دارد؟! چگونه ميشود؟! باري، خداوند مهربان تك تك نفوس امت و تمام آحاد ملت را مخاطب قرار داده، ولي به شخص يا گروهي امر نكرده كه برويد و جامعه را به اطاعت من درآوريد! اگر مظاهر استبدادي و حكومتي مد نظر باني وحي بود، قاعدتا شخصيت يا گروه خاصي را مخاطب قرار ميداد كه، به نيابت از من حكومت كنيد و مردم را به اطاعت بيچون و چراي من درآوريد! در ادامه، ميفرمايد: فان تَوَلَّوا ، يعني حق پس زدن و نپذيرفتن را محترم شمرده، و گرچه سرنوشت معارضه با خدا و انبياء، بسي تلخ و تاسف بار است و عذاب ابدي در آخرت را تداعي ميكند ولي آيه فوق، اين حقيقت را به وضوح بيان ميكند كه حق انتخاب، براي تودههاي مردم محفوظ است و به زبان امروزي، رفراندوم، حق ملت است بر هر حكومتي كه اندك احترامي براي خدا و رسول قائل است. پس بيائيد همه باهم مطالبهي آزادي كنيم!
البته مشابه اين آيه در قرآن تكرار شده است و در بعضي موارد، با عبارت يا ايها الذين آمنوا، فقط مؤمنين را مخاطب قرار داده نه كل جامعه را، در اينصورت نه تنها تفسير فوق را نفي نمينمايد، بلكه عرصه استدلال را بر كساني كه با استناد به چنين آياتي حكومت فقها بر يك ملتي با اديان و مذاهب مختلف را توجيه ميكنند، تنگتر ميكند.
تذكر:
خداوندا، خود شاهد بودهاي كه جواني و نشاطم را در راه تبليغ تو صرف كردم و لحظهاي در دعوت نفوس حيران و سرگردان به سوي تمدن واليان منصوص تو كوتاهي نكردم كه تحمل انواع آزارها و فشار و تهديدها و محدوديتها و دو نوبت زندان (1374 و 1379) برهان انكارناپذير آن است. خدا جان، تو گواه باش كه تفسير و تعبيرم از آيات آزادي، صرفا به خاطر آگاهي دادن عموم به حقوق مسلّم خويش و همچنين افشاي ماهيت پوشالي استبداد ديني بوده كه به نام پيامبر مظلوم كه او را رحمة للعالمين خواندي، سوء استفاده كردهاند.
(7)
اگر شناسنامه پيامبرتان را بنگريد، هر آينه او را آشناترين دوست خود خواهيد يافت و دلسوزترين تعريف را در اين آيه، ملاحظه خواهيد نمود: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ، اين سفير رحمت كه از ناحيه ربوبي به نزدتان آمده و با گذشت هزار و چهارصد سال، هنوز هم صداي مهرورزش، گرمي خاصّ خود را دارد و هرگز دچار مرور زمان نميگردد، آينه تمامنماي بنيآدم اعضاء يكديگرند، بوده و دردآشناترين انسانشناسي است كه معالجاتش در معايناتش متبلور بوده و از بردگي همنوعانش به شدّت رنج برده و با تمام وجود، خواستار آزادسازي بشر از همه قيود نفساني و بندهاي اهريمني است و آزاديتان را از هر زنجير خفّتباري آرزومندست.
(9) و (8)
من در اينجا برايتان يك تكه تاريخي را ميآورم كه مزيد بر معلوماتتان در ثناي آزادي شود. اگر به شما بگويند كه روزي پيامبري خواهان برگزاري ميتينگ منكران خدا شده، باور ميكنيد!؟ پس با نويسنده، به قصص انبياء مراجعه نمائيد: فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ لَهُمْ مُوسي اَلْقُوا، موساي كليم كه پر تيراژترين وقايع كهن را در كتاب مقدّس ما، به صحنه آورده، تقاضاي هنرنمائي از دشمنان خداوند كرده و بجاي جنگ و نزاع، با استواري بينظيري ميگويد: بفرمائيد و با شعبدهبازي و تردستي و چشمبندي، جامعه را مسحور نموده و فريب دهيد! در تفكرات موسائي، آزادي براي قاتليني كه قصد جان او را كردهاند وجود دارد، زيرا كه تدبيرگران سِحر، عمّال فرعوني بودند كه نيت كشتن آن رسول بزرگوار را داشتند و حالا اگر ميخواهيد به قضيّهاي مهمتر از اين برسيد، به چند آيه بعد از آن خيره شويد تا به راز و رمز كلمه آزادي واقف شويد. نبي منتخب در مناجاتش با حضرت كردگار قدير ميگويد:اِنَّكَ اتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَاَهُ زينَةً وَ اَمْوالاً فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا، عزيزا، چگونه به يك سركش متمرّد امكانات و اختياراتي ميدهي تا بر عليه تو سوء استفاده كند و غبار ترديد بر دلها بپاشد و در الوهيّت، شائبه ايجاد نمايد و باعث ضعف دين تو شود! يعني، مسلكهاي دروغين، در هيچ كجاي گيتي نميرُويند مگر با اذن خدا و حمايتهاي مبدأ وجود! و اين رويدادهائي كه با عقل آدمي جور در نميآيد گوياي فزوني مقامات آزادي است كه سر مقالهي كتاب اختيارست. راستي كه خدايتان چه بزرگ است وقتي كه شعارتان اللّه اكبر است و به ادراكتان قد نميدهد مگر با اشراف بر اينگونه حقايق ناشكفته، و يقينا علّةالعلل ناسپاسي بندگان و همچنين قلع و قمع مخالفين و منتقدين در ممالك استبدادي در ناشناخته ماندن امتيازاتيست كه پروردگار به مخلوق برترش داده كه با گلايه ميگويد: وَ ما قَدَرُ اللّهَ حَقَّ قَدْرِه، و ما مجبوريم كه از نو كتاب ارسالي از ناحيه سرمدي را مطالعه كنيم كه اقيانوسي از معالم خداشناسي ميباشد.
(11) و (10)
به ورق زرّيني از تاريخ بنگريد كه آرزوي يك پيامبر چيست؟ مادر مريم كه دچار نازائي شده، نذر ميكند كه چنانچه خدايش به او فرزندي دهد، او را آزاديخواه بزرگ كند و در صف سربازان آزاديبخش قرار دهد، به عبارت فرقاني آن توجّه كنيد: نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّراً، ولي بعد از زايمان، مشاهده نمود كه طفل، دخترست و به زعم معاصرين نميتواند جايگاه شايستهاي داشته باشد و حافظ شجره حرّيّت باشد، امّا منبع غيبي فرمان داد تا در كسوت زنان، الگوئي براي اعتلاي كلمه آزادي تجلّي كند، پس دعايش كرد كه: بارالها، او و خلَف نابغهاش را از آفات و بليّات دهر مصون دار، سامع دعوات نيز اين حاجت را اجابت فرمود و عيسائي به آن خاندان اعطا كرد كه آزادانديشي را بنياد نهاد، شعار هر روزش، آزادي انسان از هر قيد و بند خاكي و مادّي بود و مدالي را كه حقتعالي بر سينه اين رسول آزاديخواه خود نصب كرده، گوياي همين عناوين است: وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْاخِرَةِ، وجهه او در شكستن حصارهاي جاهلي حكّام زورگو بوده كه شهر به شهر و ديار به ديار نداي ربوبي را سر ميداد كه: اي بيماران جفا و افسردگان تاريكي، بپاخيزيد و موانع ديد و شنود را برگيريد و از تعظيم طاغيان و تسليم همنوعان، سر برتابيد و فرمانرواي كائنات را سجده كنيد.
(12)
آزاد انديشي، يك افتخار فراعقلي بوده كه ريشه در آئين ابراهيمي دارد و به طوري كه در معاشرت او با مشركين معاصرش مشهودست، همآوازي با مخالفين را دنبال كرده تا جمود فكري را تخطئه نموده و راه را براي مباحثات آزاد و نقّادي دلخواه باز گذاشته و تنوّع آراء را وسيلهاي در ارائه نظرات كارشناسي توحيدي قلمداد مينمايد، اين پيامآور همزيستي مسالمتآميز، گاهي به جمع ستارهپرستان ميرود و آنها را مورد تفقّد قرار ميدهد و با جمله: رَا كَوْكَباً قالَ هذا رَبّي، به پرچمشان اداي احترام مينمايد و زماني به هيئت ماهپرستان رفته و با اداء اين تعارفات، ذهن ايشان را به حقايق، معطوف داشته و با چنين گفتاري: رَاَ الْقَمرَ بازِغاً قالَ هذا رَبّي، برهان قاطع را به گروهشان عرضه ميدارد، و اين فعّالترين رسول سماوي، بالاخره به مجمع آفتابپرستان آمده و يك هوراي ظاهري هم برايشان كشيده و ميگويد: رَاَ الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا اَكْبَرُ، و كلّي از خواصّ خورشيدي بيان نموده، و سپس در غروب دلگير، وجه امتياز يكتاپرستي را عنوان نموده و با اين وقتشناسي و فرصتيابي و حقگوئي، محلول هدايت را به عقلهاي كمرنگشان تزريق مينمايد.
(13)
يكي از هواداران آزادي، جناب هود است كه در احتجاج با منكران رسالت خود اينگونه خويش را به مهلكه انداخته و ميگويد: فَكيدوُني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ، همه بر سرم بريزيد و آنچه كه در توان داريد برايم نيرنگ كنيد و در مسيرم، چاه بكنيد! آيا پرچمداران انتشار تعاليم فرستادگان الهي، پايبند به اين آموزه هستند و چنين حق خدا دادهاي را براي منكران خويش قائلند! گرچه دعوت فوق، بسي تلخ و ناگوار بوده، امّا ميوهي آزادي، بازگشت به خويشتن است و آب شدن يخهاي پَستي و رذالت، چرا كه صداي وجدان، از هر بلندگوئي رساتر و دائميتر بوده، به طوري كه هنگام خفتن، رؤياهاي عبرتآميزِ نشأت گرفته از نفْس ملامتگر، درون را از هر آلايش اهريمنانهاي لايروبي مينمايد.
(14)
آزادي مخالفين در تشكيلات فردي و عمومي، خود جنبه ديگري از مديريّت زيباي حقتعالي بوده كه بهاي معنوي آزادي را نمايان ميسازد و دستورالعمل روشني را رهنمود ميكند و ميفرمايد: وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ، فحّاشي با معارضين، به دليل مخالفت آنها با فرهنگ مذهبي، كار زشتي بوده و عوارض شومي را در بر دارد. هياهوي اضداد، موجب كسادي شريعت نشده، بلكه انتقاد، رقابتخيز بوده و جنبش فطري را شفاف ميسازد. بنابراين نبايد با اتهام زني و شايعه پراكني و جوسازي و ترور شخصيت كه از جلوههاي مسلّم ناسزاگوئي است مخالفين را مورد بيحرمتي قرار داد و اعتبار و شان ايشان را ضايع كرد.
(15)
در انتهاي آيه فوق، سخن نغز و بيمثالي را عيان كرده كه آب پاكي را روي دست تمامي دلسوزان مرام مقدّس ريخته و خيال معماران دستگاههاي عقيدتي را از هر نوع استبداد و هرگونه اوهام ناجوري راحت ميكند: زَيَّنّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ، به مفهوم كمك به مخالف براي داشتن فريادهاي مستقل است و اين ايده را غربيها برگزيدند و متاسفانه با استناد به ظلم و سركوب به دست مدعيان زعامت اسلام و دولتمردان ديني، برعليه اسلام مظلوم مانور دادند و دروازههاي طلائي را به رُخ دلزدگان از چنين سرزمينهائي كشاندند، ولي آفتاب منطق، هرگز پشت ابر تهاجمات فرهنگي نميماند و سرمديّت اين دين ناشناخته با ارائه چنين خدماتي رو ميشود. آري، زير سايه اين بيان عظيم، نه تنها نميتوان به اعدام و سركوب و اسارت مخالفين اعتقادي پرداخت، بلكه بايد از بيتالمال مسلمين، مخارج حركت و عرض اندام مخالفين عقيدتي و حتي منكرين خدا نيز پرداخته شود!
(16)
از اين قسمت مهمتر را در چند شماره بعد از آن ميخوانيد كه بُهت تلاوت كننده را بر ميانگيزد: جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ اَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها، ما پايگاه توطئه داديم به ناپاكان! تا با اختيارات مفوّضه پروردگار پاكان، به خودنمائي بپردازند و بازار كثيفشان را گرم كنند! كجا ميتوانند مدّعيان مهد آزادي، اينگونه دعاوي انحصاري داشته باشند. در پايان اين فراز پرورشي، خداي قاهر ميگويد كه چه باك از اين همه آزادي، كه الفبايشان نارس و نامورد است و مشاعر لازمه را براي بهرهبرداري بلند مدّت ندارند و در چند آيه بعد از آن، نوبت به شيطان ميرسد كه آزادي همهجانبه و رنگارنگي را از خداوند جليل گرفته و با اهرمهاي خداداده، به نبرد نابرابر و غير عادلانه با موحّدين و مؤمنين پرداخته و صفوف متديّنين را مورد هدف خويش قرار ميدهد. واقعا اگر قانون وضع شده از طرف خداوند در برخورد با ناپاكان چنين باشد، پس چگونه در حكومتهاي ديني نسبت به مخالفين، برخوردهاي خشن و استراتژيهاي بازدارندهي توام با خفقان و هراس اتخاذ ميشود، اگر بر فرض محال، معترضين و منتقدين را مجرم بدانیم، هرگز باني شرع مقدس، راضي به سركوب ايشان نبوده، چه رسد به اينكه ايشان جرمي هم مرتكب نشده باشند و فقط پاي ابراز نظري در ميان باشد!
(17)
بند ديگري كه در اين فصل حياتي آمده، در باب زندانيان است كه به حكام اجازه نميدهد تا زندگي آنان را به خطر بيندازند و حقّ حيات را از آنها بگيرند. به نوع مخاطبت وحي در اين مسأله بنگريد: ما كانَ لِنَبِي اَنْ يَكُوُنَ لَهُ اَسْري حَتّي يُثْخِنَ فِي الْاَرْض، هيچ پيامبري، مجاز به سوء استفاده از قدرت در باب اُسرا نميباشد كه بخواهد بنام خدا، آنها را نابود سازد و مانع تنفّسشان گردد، اگر مصداق آيه را براي اسراي جنگي كه با سياق اين كلام قرآني صدق ميكند در نظر گيريم، به موضوعات سنگيني ميرسيم كه اگر چنين امتيازاتي براي اسراي جنگي باشد كه قبل از اسارت قصد جان رقيب را داشتهاند و امروز مغلوبين نبرد هستند، پس جاي ترديد نميماند كه حقوق زندانيان عقيدتي و سياسي، بسي محترمتر و گرانمايهتر خواهد بود و بايد سازمانهائي در سطح بينالمللي تاسيس شود كه بطور تخصصي و دائمي بر اوضاع اسرا در تمام كشورها نظارت كنند.
(18)
اكنون به باب ديگري از آزاديهاي فطري بنگريد كه در بخش مسائل جنسي بوده و باني شهر قانون، آنرا اينگونه تحليل مينمايد: نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَاْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّي شِئْتُمْ، طرفهايتان در ميدان معاشقه، سرزمين باز و حاصلخيزي بوده كه ميتواند در تأمين هر نوع سليقهاي كارآئي داشته باشد و شما را به لذائذ جوشان و خروشاني برساند و كام را به تكامل برساند و جائي براي رقابت غير مجاز و تعدي به نواميس ديگران باقي نگذارد و مانع فساد و فحشاء در سطح جامعه شود.
(19)
يكي ديگر از شاخههاي آزادي، فرمان طلاق است كه خداوند براي رهائي زنان از يوغ توليت مردان، وضع داشته كه چنانچه ناسازگاري، روابطشان را تيره كرد و مناسبتهاي دوستانه را تهديد نمود، زن را از ولايت همسر، فك نموده و او را مختار به تشكيل يك زندگي جديد بنمايد و اينطور نيست كه تاوان يك بله روز اوّل، سوختن دائمي و ساختن زوركي باشد و از اين جهت، پروردگار منّان هيچگونه فشاري را بر طبقه زنان اراده ننموده و آزادي را براي گريز از فتنهها و بلاها معيّن نموده و تبعات مناسب آنرا نيز مشخص كرده تا اين موجود باارزش وسيلهاي براي تخليه عقدهها و ناكاميهاي مردان نشود و بتواند ادامه زندگي را به ميل و ارادهي خود طي نمايد.
(20)
در ورق ديگري از كتاب قطور آزادي آمده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ فَآمِنُواْ خَيْرًا لَّكُمْ وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا، اين سندي است در اثبات حق انتخاب براي تك تك انسانها در همه گزينشهاي پيش رو. آري، اشخاص يا گروههاي خاصي را مامور نكرده كه مردم را به زور عابد و مؤمن كنند، بلكه به روشني همگان را دعوت نموده تا به ميل خود راه خويش را انتخاب نمايند. حتي اختيار كفر و رويگرداني را نيز به عموم مردم داده است.
تذكر:
گرچه نگارش چنين سطوري برايم سخت و ثقيل است و شايد بهانهاي به تندروها و متعصّبين بدهد تا مرا متهم به بياحترامي به خدا و قرآن و رسول كنند ولي تفهيم كردن چنين حقايقي به جامعه، از اهمّ واجبات است، چراكه درندگان اعتقادي در طول تاريخ اسلام، همواره به علت بيخبري و جهل گرويدگان، ايشان را غافلگير كرده و حكومت نفسانيّات خود را به عنوان منويّات آسماني، بر جامعه تحميل كردهاند.
(21)
اكنون، خطوط ديگري از چشمهسار كالج متافيزيك را تست مينمائيم و تركيبات تحليلي آزادي را پي ميگيريم. ما ادّعا ميكنيم كه صانع كبير خلقت، رسميترين رئيس اين دنياست كه به حكمفرمائي لايقتر و مُحقترست و افعالش بايد بيترديد مورد تقلید حكومتي اُمراء چندروزه بالاخص دولتمردان مدعي دينداري قرار گيرد، زيرا كه آن پادشاه ابد، هر چند صباحي، امارت مرز و بومي را به امانت در اختيار كسي قرار ميدهد و بزودي از وي سلب رهبري ميكند و استنادمان به آيه: تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ، است كه هر لحظه، حكم صعود و سقوطي را امضا مينمايد، و حالا من از شما سؤال مينمايم كه در كدام سيستم دموكراسي، يك چنين جاذبهاي را مشاهده مينمائيد كه پيشواي قدرتمندي، خواهان گشوده شدن جبههاي بر عليه خود باشد؟ ميگوئيد باورش مشكل است، پس با من بخوانيد سرود آزادي را: وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ، بار عامّ ملكوتي را بشنويد كه با همه جبروتي كه در دانش فضاشناسي از او سراغ داريد، ديكتاتوري را از موجودات، منع كرده و آزادي گرايشهای منافي با پادشاهي خود را ابلاغ ميدارد و ميگويد: به هرجا كه ميخواهيد برويد و هرگونه تفكّري كه ميخواهيد قبض نمائيد و به هر برگزيدهاي كه دلتان ميخواهد رأي دهيد، امّا فراموش نكنيد كه ايستگاه نهائي شما، منزل اِرجعي بوده و پاياننامهي هر حياتي، به تخت فرمانروائي او ختم ميگردد. پس مراقب باشيد از اين آزاديهاي موهبتي او، سوء استفاده نكنيد و دل و ديده را در انحصار عوامل تصنّعي قرار ندهيد كه شرمنده اينهمه مرحمت خواهيد شد.
(22)
كتاب وحي، در يك فراز تربيتي از مفهموم آزادي، با محكوم كردن بوقهاي تبليغاتي مدعيان دروغين آخرت، روش ايشان را مردود دانسته و ميگويد: اِنْ كانَتْ لَكُمُ الدّارُ الْاخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ، يعني شما كه خود را مقرّبين حق معرّفي ميكنيد و كليددار بهشت ميخوانيد، پس بيائيد و آزادانه خود را به مرگ عرضه كنيد و جرعهنوش باده فنا شويد! ولي چنين نخواهيد كرد و تنها ژست آخرتطلبي را ميگيريد تا عرصه را بر ديگران تنگ كنيد و كامتان را از خودپرستي اشباع نمائيد و نداهاي حقطلبانه را به بهانهي موقعيت خاص مورد ادعايتان خاموش كنيد.
(23)
اگر از شما بپرسند كه چه چيزي را در اين دنيا بيشتر از همه دوست داريد؟ بدون ترديد خواهيد گفت: دور بودن از غل و زنجير، چرا كه با آزادي، ساير نعمتها مزه ميدهد و دلپذير ميگردد، حتّي در ميان حيوانات هم، قفس غمانگيز بوده و ملامت بارست، پس به طور حتم پرندهاي كه آزادانه فضا را ميپيمايد خوشحالترست از حيواني كه در پشت ميلهها به بهترين وجه مورد پذيرائي قرار ميگيرد.حالا به اين تِز بنگريد و نسخه جامعهشناسي بگيريد: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ، به تقدير و تفقّد الهي نميرسيد تا آنكه آنچه را كه بسيار دوست داريد و برايش جان ميكنيد را نثار ديگران نمائيد، و اينجا يك چراغ راهنماي تربيتي وجداني است كه بر سر تقاطع حقوق و عقوق متقابل نصب گرديده، كه سكّوي آزادي تو، در معبر عمومي بنا نشود و براي بقيّه مردم ايجاد دردسر نشود و خلايق را آزار ندهد.
(24)
آزادي را ابعاد مختلفي باشد كه تمامي فرازهاي حياتي را در بر ميگيرد و در اين آيه، روي يكي ديگر از مصاديق آن اشعار دارد: وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ، در آغاز طلوع دين حنيف، گرويدگان حق اندك بودند و بالطّبع، مورد توطئههاي ايذائي اباطله قرار ميگرفتند و به شكنجهگاهها ميرفتند. پس خداوند حكيم، با قشون ظفرمندش ايشان را از حلقههاي كُشنده آزاد نمود. در معادلات جامعهشناسي، بسياري از زمامداران به يك اشتباه فاحش دچار ميشوند و آن ناديده گرفتن حقوق اغماضناپذير شهروندان است و اين يك اصل تاريخي بوده كه حاكم امروز، محكوم ديروز بوده و همچنين است داستان فردا، پس تو كه در روزگار پيشين، گرفتار قدرتهاي عصر بودهاي، چرا اينگونه در ميدان هوس، اسب خودخواهي را ميتازي و حال آنكه به خوبي ميداني كه چنين مَركبي، همواره سوارههاي بسياري را بر زمين زده و به موزهخانهها سپرده است! براي گسترش ادراك محقّقين محترم، به كالبدشكافي كلام ربوبي در اين بخش ميپردازم، فراموش نكنيد اُفت و خيزهاي گذشته را، و به قصرهاي خيالي مفتون نشويد كه چرخ فلك، از اين بازيچهها بسيار دارد و كمر قدرت را، با محدوديّتهاي مصوّبهي خود به زيردستانتان، نبنديد كه اين قصّهي ظاهرا شيرين، پاياني شكستآلود دارد و كاخهاي موجود در دنيا، نمايانگر تسلّط جاهطلبان بر رعايا و سلب آزاديهاي فطري آنها بوده كه بعد از چندي، دوباره كودتا و انقلابي شده و كتكخوردههاي ديروز، شلاّق به دست وارد كاخ ديكتاتور ميشوند.
(25)
يكي ديگر از نمودهاي هتك آزادي، اشكالتراشي در تشرّف به حج است كه در اين مرحله به آن اشاره شده: وَ ما لَهُمْ اَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، خداي با اينهمه لطف و مرحمت، از تعدّي به حقوق حاجيان غضبناك شده و هر نوع، مزاحمتي را از ناحيه هركس و هرجا به ميهمانان خود، محكوم كرده و افشاي ماهيّت ايشان نموده كه آنها، نه دوست خدايند و نه خليفه رسولاللّه و نه كليددار و نه قانونمند! چرا كه اين بيت اَمن، براي تمامي جانداران جهان مأمن بوده و ميتوانند آزادانه به حركت و تردّد ادامه دهند و ذاكر ميزبان معظّم باشند. از اين فرصت استفاده ميكنم و نظر حجاجي كه با شركت در بدعتهاي رايج و سردادن شعارهاي زندهباد و مردهباد، موجبات اغتشاش و درگيري در آن مكان مقدس را فراهم ميكنند را به كلام فوق جلب ميكنم.
(26)
خُب يك تمرين ديگري را از نوشتار آزادي برايتان باز ميكنم، خوب ميدانيد كه اساس وعدههاي خدايتان مربوط به روزگار ديگريست و كلّيات مستندّات پيامآوران لاهوت، به سراي آتي باز ميگردد، پس ذوب شدن در دنيا، مانع سرمايهگذاريهاي بلندمدّت ميشود و لذا خيلي اوقات دنيا بصورت رقيب آخرت درآمده و همين امر، سبب پيدايش فراعنه در طول تاريخ شده و جنايات هولناكي را در پي داشته است. با اين وصف، تقديرنگار عزيز، با كمال خويشتنداري ميگويد: مَنْ كانَ يُريدُ الْحَيوةَ الدُّنْيا وَ زينَتُها نُوَفِّ اِلَيْهِمْ اَعْمالَهُمْ فيها ،هركس به پاداشهاي عظيم ما در روزگار بعدي عقيده ندارد و به آن اعتماد نميكند ما در همين جا به خواستههاي مادّي او ترتيب اثر داده و زحماتش را به بار ميرسانيم و آزادي انتخاب را ارج مينهيم و راه غير منطقي وي را رد نميكنيم! حالا به همراه تمامي قربانيان زورگوئيهاي ديني در تقويم سلف و جاري ميپرسيم كه چگونه خداوند اين حقوق را براي بشر مغتنم ميداند ولي آنكه خود را جانشين خدا ميداند و حافظ منافع پيامبران معرفي مينمايد، همهي منويات آسماني را زير پا ميگذارد و در دفاع از عملكرد خود، چنين خدائي را بهانه ميكنند.
(27)
پرده ديگري را در خصيصه آزادي، از برابر ديدگانتان كنار ميزنم و نظرتان را به اعترافات شيطان در روز جزا جلب مينمايم، او در هنگام حسابرسي نهائي ميگويد: اِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَاخْلَفْتُكُمْ ، اقرار جالبي است در برابر ديدگان تمامي خلايق اوّلين و آخرين، كه با چنين كلماتي، عمق ظرافت و لطافت حكومت حقتعالي در دنيا و معاد ظاهر ميشود، ابليس لعين ميگويد:اي آدميزاد، پروردگار متعال، به من چنان اختياري داد كه با كمال آزادي بتوانم راه غلط و ناسالم خود را در شرق و غرب عالَم بگسترانم و از تمام ابزار موجود، براي اهداف مخرّبم بهره گيرم، ولي من از اين همه زيادتي آزادي، جز خسارت و ضرر، چيزي را به ارث نبردم و طرفدارانم را در زيانكاري، جاودانه نمودم.پس نتيجه اخلاقي كه از اين آيه ميگيريم، آنست كه پادشاه مطلق جهان، به دشمنترين فرد خود، در اين وسعت بينظیر آزادي عمل داده و اين مكرمت را از او سلب ننموده است، وا اسفا كه مبلغان دروغين چنين خدائي، نه تنها به ديگران چنين اختياري را نميدهند، بلكه بسيارند انسانهاي باشرفي كه تحت عنوان جعلي محاربه با خدا، قرباني محاكمشان گشتهاند.
(28)
اين مطلب بسيار حائز اهميت است كه پر حجمترين بهرهوري از آزادي، مربوط به شيطان رجيم است كه فرصت او به دَهها هزار سال ميرسد و طبق بيمهنامهاي كه دريافت كرده و تحت عنوانِ: فَاِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ، ضمانت هميشگي برايش صادر شده، امّا او بيشترين تيرها را به فرشته رهائيبخش آزادي زده و اكنون پيكر نحيف و نازنين آزادي، از شدّت جراحات وارده توسّط اين ديو سياه و بد هيبت و دستياران انسياش، بر كويرستان احتضار افتاده و اگر آخرين موعود آسماني (كه وعدهاش در تمامي اديان با كيفيت حقيقي و ذاتي مختلف آمده ولي در شخصيت حقوقي و ماموريت ايشان، همگي متحدالقول هستند) به امداد آزادي نرسد و با ظهور خود به ترميم زخمهاي كالبد آن نپردازد، هرآينه خوف آن ميرود كه اهل زمين، از آن عطاي يزداني براي هميشه محروم گردند.
(29)
ملاحظه كنيد كه در وادي تصميمگيري، چقدر به انسانها آزادي داده شده كه مورد انتخابشان هرچه باشد، ميتوانند به كرسي بنشانند. براي درك بهتر اين خبر به متن آيه مورد استدلال بنگريد: يَدْعُ الْاِنْسانُ بِالشَّرِ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ، فرزند آدم و حوّا مختارست كه در كلاس زندگي، از بديها و زشتيها بياموزد و در آنها بياويزد و همانگونه كه خير و خوبي، حقّ حيات و تبليغ دارند، شرّ و پليدي نيز، اجازه حضور در صحنه عمومي داشته و ميتوانند براي كالاهاي نامرغوب و نادرست و ناصحيح خود، بازاريابي نمايند! و آيا فهم چنين فرمولي، ممزوج در معرفت رحماني نبوده كه بايد مسجودمان را از نو بشناسيم و از ظنّ گستاخانهاي كه به خاطر عملكرد واليان دروغينش به او اتهام زدهايم، توبه نمائيم، كه در سلطنتش ذرّهاي استبداد و زورگوئي ديده نشده و همهي قوانين صادره از منبع سدرةُالمنتهي، بر پايه بندهنوازي بوده، امّا در انتهاي آيه مورد نظر، حليم كل، تقرير ميفرمايد كه در اين دوراهيها، با صبر به قضاوت بنشينيد تا در آتيه و عقبات آن به ورشكستگي نرسيد.
(31)و (30)
يكي ديگر از فرضيههاي مدوّن آزادي كه در اين قسمت به مناظره ميآيد در راستاي بخت و اقبال قرار دارد كه قلم و دفتر عمر را به خودتان داديم تا هر نوع حركتي را كه مصلحت ميدانيد، ترسيم نمائيد: وَ كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِه، مگر نميگوئي چارديواري، اختياري! پس بيا و آمار و ارقام آرزوهايت را هم خودت تنظيم نما، و اينجاست كه صفوف فرشتگان، هلهلهكنان ميگويند: فَتَبارَكَ اللّهُ اَحْسَنُ الْخالِقين، واقعاً كه هرچه تقديس و تعظيم است، شايسته توست اي كارگزاري كه هرگز از قدرت بيمثالت در برشهاي زميني بهره نگرفتي و ميهمانان سفره خاك را در آغوش آزادي قرار دادي، هرچند كه اكثراً به ابطال چنين موهبتي پرداختند و خود را ضايع كردند و حرمت آن هماي خوشبختي را بردند و يا تحت نام و نشان تو اين فرصت را از همنوعان خود گرفتند.
(32)
حال به گزينه ديگري از كهكشان آزادي ميپردازيم و گفتاري كه ابعاد قضائي و اجتماعي دارد را به مخاطبه ميسپاريم، حضرت باريتعالي در اين دادخواست ميفرمايد: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْري، هيچكس نبايد آزادي كسي را به خاطر عملكرد ديگري سلب كند و همچنين هرگز نشايد كه شخصي تاوان و بدل غير گردد، يعني گناهكار را مبادله با خانواده و فاميل و دوست و شريكش نميكنند و اين دستورالعمل، بايد در تمامي محاكم مدّعي عدل و دين عملي گردد. شايد مهمترين فراز فراموش شده در اين قانون اسلامي، هشداري باشد به حكام كه نبايد ملت را سنگر خود قرار دهند و نبايد نظرات شخصي خود را تحت عنوان جمهوريت عرضه كنند و اهتزاز شعارهاي شخصي و حزبي و گروهي تحت عنوان خواستههاي ملت، بسي زشت و ناجوانمرديست، اين فرومايگي قدرتهاست كه اقدامي كنند، ولي تاوانش را جامعهاي بپردازد و چه بسا اين خسارتها به نسلهاي بعدي نيز كشيده شود كه اين، نهايت خيانت در امانت خواهد بود.
(33)
ما اگر بخواهيم فصلي را در باب شيطانشناسي مفتوح كنيم، هرآينه از گستردگي آن از ديگر تحقيقات خود جا ميمانيم، ولي به قدر تنوّع، مراتب ناخواندهاي را به كتابت ميبريم. قبلاً گفتيم كه بيشترين بهره را از آزاديهاي كسب شده، ابليس بهدست آورده و متأسّفانه بر عليه صراط حميد و مرضات ربّاني، بهره گرفته كه يكي از تجلّيات آن، همين آيه است: وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ اَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ وَعْدِهُمْ، الحقّ و الانصاف كه هيچ تذكرهنويسي چنين خبر داغي را بر روي آنتنهاي خبري نفرستاده كه يك امپراطور مقتدري، چنان دروازهاي را از آزادي براي مخالفينش گشوده باشد و اينگونه سرمايه براي مقابله با خودش در اختيار وي قرار داده تا به هر نوعي كه ميخواهد، نظام فطري و طبيعي و ضروري گيتي را تهديد نمايد و برنامهريزي اعجابانگيز حكيم بيبديل در امر ابليس منفور، آن حوالهايست كه به اين اَشكال، تنفيذ شده است. معاينه كنيد و به ديگران بگوئيد تا حوزه استحفاظي دشمن شماره يك خويش را دريابند و حواس خود را جمع نمايند كه پل مياني (دنيا) بسيار خطير و لغزشبارست. به اين غول بيشاخ و دُم و جنّ نامرئي، دامها داده تا به صيد مسافر چشم و گوش بسته بپردازد و در اين راستا، آهنگهاي موزون، طنينهاي فراگير، پژواكهاي رنگارنگ، مالهاي انباشته، نفرات حلقه به گوش و قشون خبردار را به خدمت گير و تا ميتواني خودنمائي كن و ژست فريبكارانه بگير.
(35)و (34)
آنگاه كه موساي كليم به پيامبري منصوب گرديد، در زمره ابزار كار خود، آزادي بيان را مطالبه نموده و عرضه داشت: وَاحْلُلْ عُقْدَةً مٍنْ لِساني، متقاضي رهائي زبانش از هر نوع گره و قفلي شد تا بتواند به دور از هر حصر و فشاري، فريادش را طنين دهد و اذهان جامعه را به دعاوي ماوراء طبيعت معطوف دارد. آزادي كلام، سمبل نطّاقيّت انسان است، و سپس جزو اساسنامه مأموريت اين فرستاده، نوع برخورد با طاغوت را عيان نموده و ميفرمايد: فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً، جالب است كه در داستان برگزيدگان حق، اينگونه سفارشات ناب، به عمل ميآيد و پروردگار برتر و سرآمد، ميگويد: مراقب حرمت آزادي آن سركش متمرّد (فرعون) باشيد و به گونهاي با وي برخورد نكنيد كه حريم اعصاب و احساسش دريده شود و حرفش ناتمام بماند! در اين نسخه اخلاقي، ناگفته پيداست كه عصبانيّت، موجب هتك آزادي مخاطب شده و او قادر نخواهد بود در فضاي راحتي تنفّس نمايد و حرف خود را بزند. نكته مهمتر آنكه، آزادي بيان را چنان ستايش كرده كه حتي نوع برخورد لفظي با صاحبنظران و انديشمندان (از هرگونهي خير يا شر) را ممنوع كرده و اين نكته بايد در حكومتهاي سركوبگر ديني سرلوحه شود كه آزادي بيان و فرصت ابراز نظر مخالفين، حق خداداده است حتي اگر دشمن خدا باشند! و بعد ديگر اين فرمان قاطع ايزدي، زشتي تحميل سكوت و خاموشي بر مخالفين و رقبا (با استفاده از ابزار ايذائي و ايجاد ترس و يا ايجاد بايكوت خبري) بوده كه بطور اخص، رسانههاي جمعي سانسورگر را هدف قرار ميدهد و اثبات خيانت ايشان را ميكند. اگر فرصتي در غواصي بيشتر در اقيانوس بيكران اين آيه داشته باشيم مرواريدهاي حقوقي و مدني درخشاني را صيد ميكنيم كه سرمايههاي بيپاياني براي رهائي قربانيان قلم و بيان تقديم مينمايد، آري، يكي از معيارهاي تاييد رهبران ديني از ديدگاه قرآن، فراهم كردن آزادي عقيده و بيان براي همگان است.
(36)
همزيستي مسالمتآميز با كفار و مخالفين اعتقادي، آهنگ بليغ كتاب وحي بوده كه طبق آن، معاندين تمدن الهي به دلخواه خود از زندگي كام برده و به ميل خويش راه و رسم حيات را تعقيب مينمايند، لايحهي چنين كاري در اين فقره از پيام ماوراء آمده: ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا، به سليقه خود، سفرهآرائي كنند و با مُد روز، گردش نمايند و كسي حق ندارد ايشان را محدود كند، آري، اينها از بركات آزادي الهي بوده، گرچه بزودي خواهند فهميد كه عيش دنيا توخالي بوده و اسراي لذائذ مادي در ريسك زندگي، بازنده بودهاند. لازم ميدانم به عنوان كسي كه مسئوليتي در شفافسازي سنتهاي الهي بر دوش خود احساس ميكند، عرض نمايم كه بر طبق بيانيه فوق، نميتوان معيارهاي ديني و عقيدتي را در گزينشهاي استخدامي منظور ساخت و فرصت كسب آب و نان حلال را با ايجاد فيلترهاي عقيدتي از كارگران و كارمندان گرفت، چنين قوانيني، لكههاي سياهي بر آئيننامههاي استخدامي و گزينشي خواهند بود.
(37)
تيتر ديگري از قاموس آزادي، در تحمّل اقلّيّتهاي مذهبي و ديني است كه يقينا در خميرمايهي مدعيان برتري ديني، چنين مماشاتي سخت و سنگين باشد. امّا مربّي بشريت ميگويد: وَ لا تُجادِلُوا اَهْلَ الْكِتابِ اِلاّ بِالَّتي هِي اَحْسَنُ، هرگز آزادي را از كساني كه همكيشتان نميباشند دريغ نداريد و چنان بر اعصابتان مسلّط باشيد كه صداي ناقوس كليسا، سلّولهاي عصبي را تحريك نكند و با اهل آن، گلاويز نشويد. مجادله كه محلّ اشارت آيه منظوره است، آزادي عقيده را محترم كرده و راه نزاع را بند آورده و اسباب و بهانهي درگيري را دور كرده و موجبات اعراض انديشهها را فراهم آورده و امنيت ناگرويدگان را تضمين داده و تنها راه باقيمانده را، در مماشات و مسالمت دانسته ولي مناظرهي مؤدبانه و دور از خشونت آن هم با رضايت طرفين را مجوز داده، بنابراين هرگونه تحميل عقيده را در اسلام مردود دانسته و اعمال محدوديت و ممنوعيت بر پيروان ديگر اديان را غيرقانوني خوانده است.
(38)
اينك در مراتب جامعهشناسي به درس ديگري از آموزش الفباي آزادي مينشينيم. زبان مشترك و بينالمللي گرچه كارها را آسان ميكند و مرزهاي جغرافيائي را مقبولتر مينمايد، امّا اختيار را در اين قسمت، محدود كرده و عقدههائي را تحميل ميكند و خالق سرآمدي كه ميلياردها نفوس را به يك هيكلِ واحد آفريده، در بخش زبانها، اجازه تنّوع داده و ميفرمايد: وَ مِنْ اياتِه خَلْقُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافُ اَلْسِنَتِكُمْ وَ اَلْوانِكُمْ، ما كه فضاي كشف نشده و زمين پر راز را به راحتي آفريدهايم و در آنها موجودات مبهم را قرار داديم، به بشريّت فرصت تكلّمهاي دلخواه و پوستهاي رنگارنگ را داديم تا مديريّت هستي به معرفت فراتري روَد و از اين قاعده، عظمت غير قابل وصف فرماندهي آفرينش، به شكوفائي آيد و طبق اين بيان مقدّس، هيچگونه امتيازي در رنگها و زبانها و مليتها نبوده و كلّاً در ميزان تقرّب به خداي زمين و آسمان، همه چيز ارزش مييابد.
(39)
در آيه بعدي، آزادي خواب را بر ميشمارد كه آن نيز در انحصار تاريكي شب نبوده بلكه هرگاه كه اراده به خفتن نموديد، ميتوانيد از اين نعمت پربار الهي بهرهمند شويد. به متن كلام يزداني بنگريد: وَ مِنْ اياتِه مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ، اگر ميخواهيد به محروميتهاي تحميلي چنين فقرهاي بهتر واقف شويد، بايد به قوانين جاري در پادگانها بنگريد كه ساعت خواب، در شب منحصر شده و روزها از اين برنامه مفيد ضدّ خستگي، بيبهره ميباشند. ولي معمار حيات لطيف، آنرا از انحصار خارج كرده و در پايان آيه ميگويد: آيا اينگونه خدمات رفاهي را از غير او سراغ داريد؟
(40)
و امّا در طبقات معرفتاللّه، به ردهاي ميرسيم كه آزمون مراتب گذشته بوده و ميبايد اندوختههاي عقيدتي را تست كرد تا هر ناخالصي از دامن عبوديّت زدوده شود و لذا به خلاف سيره امر به معروف و نهي از منكر، ابلاغيّهاي صادر ميشود كه شنوندگان را در دوراهي انتخاب قرار داده و آزادي گرايش های فكري را بيان داشته و ميفرمايد: فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِه، يعني سلب توليت حقّه از ذمّه شما شده و به هر جا كه ميخواهيد برويد و هر كه را دوست داريد عَلَم كنيد تا نگوئيد: بردگان خدا بودهايم و اسيران قضا در تبعيّت از توحيد شدهايم، آزاديد كه براي خود، اِلهه بتراشيد و حتي قارچگونه، صَنَم بسازيد!
(41)
امّا از ياد نبريد كه اين جولانگه عمر، بيبازگشت است و صفحات تقويم، بياراده به سمت آينده ورق ميخورد و اگر از آزادي مشاعرتان، به نحو شايسته استفاده نكنيد، هر آينه به تاجري می مانيد كه همه دارائيش را باخته و دست گدائي بر خلايق بلند كرده و كسي را بر وي ترحّمي نميآيد، چرا كه در قيامت، تكدّي بيمعناست، زيرا كه همه اهل حشر، مصداق اين حقيقتند كه: اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَي اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِي، در آن جايگاه، عرياناً و عطشاناً منتشريد و هيهات كه ناظري بتواند بر ديگري دستگيري كند.
(42)
از اجزاء ديگر آزادي، تسخير حكومت و تصاحب رهبري است و اين لحن محاجّه جناب موسي بن عمران است: لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرينَ فِي الْاَرِضِ، قدرتمدار جاودانه، اين آزادي را به شما داده كه به دلخواه خود، مردم را قبضه كنيد و تخت حكمراني را به نواحي مختلف بچسبانيد و حتّي اداي حاكم اصلي را درآورده و به تقليد از او، اَ نَا رَبُّكُمُ الْاَعلي بگوئيد! و حتّي براي كشتن خداي خدايان، سفينه ساخته، به آسمان پرواز نمائيد، كه اوّلي: مصداقش فرعون است و دوّمي: مثالش نمرود ميباشد، ولي از ياد نبريد كه تمامي خداهاي ساختهي دست بشر، دو روز بيشتر دوام و قرار ندارند، امّا آن پروردگاري كه نميميرد و نميرود و از يادها فراموش نميشود، حضرت ربّ الارباب است. فراموش نكنيم در عصر اطلاعات و انقلاب علمي، سطح آگاهي و ميزان عقول بشري بالاتر از آن است كه كسي با داعيهي خدائي، تشكيل امپراطوري دهد، فلذا شياطين ديني، نفسانيات خود را با زرق و برق جديدي، به ويترين توجهات روز برده، و با طرح نمايندگي خدا و وكالت انبياء، تخت ولايتامري را آذين ميكنند. سرفصل ديگري كه با كنكاش در اين آيه مفتوح ميگردد، آن است كه رسيدن به مقام حكمراني، دليل بر قرابت با خداوند نيست و حكومت، شاهين اقباليست كه ممكن است بر بام آرزوي هر كسي بنشيند، و موقعيت توليت بر جامعه، دليل بر مشروعيت آن نيست.
(43)
در اين قطعه از بحث آزادي، شما بنيآدم را باغبان معرّفي كرده و دنيا را باغي خوانده كه در آن، با ابزار موجود ميتوان ميوههاي رنگارنگ با مزههاي خوش و تأثيرگذاريهاي ممتد، به دست آورد كه در نهايت، توشه نهائي مهيّا شده و عواقب امورتان، با چنين وسايلي ختم به خير ميشود. امّا بسياري از زارعين سادهلوح و كُندانديش، زراعت اماني را به بطالت گذرانده و محصولش را صرف بيهودهگرائي مينمايند، ولي با اين وجود، باز هم آزادي رأي را از آنها منع نكرده و ميفرمايد: مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِه مِنْها، ما به افكارتان حرمت ميدهيم، هرچند به خطا باشد، و كشاورزي كه ميداند بايد انبارها را براي زمستاني طولاني پُر نمايد، امّا آگاهانه به ريخت و پاشهاي بيمورد ميپردازد و ذخيرهاي براي فرداي سخت و خشك خويش نميگذارد، باز هم وي را در تعقيبات دنيويش ياري ميدهيم و كمك مينمائيم. اين يافتهي قرآني بافتههاي زورگوياني كه خود را مامور خدا در رساندن اجباري مردم به بهشت معرفي ميكنند، بياعتبار كرده و اصولا چنين ماموريتي را دروغي بزرگ ميداند و هرگونه رسالتي را با اين ادعا رد ميكند و ايشان را دنيامداراني بيش نميداند كه آخرتگرائي را ابزار استيلاجوئي كردهاند و در نهايت، حق راي و انتخابات عمومي را از ديگران سلب ميكنند. از آنجا كه نميدانم مخاطبين اين نوشتار در برابر سوء تفاهمات احتمالي، دسترسي به حقير داشته باشند يا خير تا سئوال كنند، لذا توضيح تكميلي را بيان ميكنم كه معيار در اثبات آخرتگرائي اصيل، تبليغ و كار فرهنگيست، نه اجبار و زور و تحميل، بنابراين كسي كه خارج از چارچوب انبياء عمل ميكند، يا جاهل است و يا سوداگر ماهريست كه قدرتطلبي خود را با اهرم ديانت كنترل ميكند، و شناخت دقيقتر چنين معياري را در ممالك اسلامي ميتوان در ميزان علاقهي مسئولين آنها در برگزاري رفراندومي آزاد در همهي زمانها، جستجو كرد.
(44)
حضرت دادار، وعدههائي را به انسانها داده كه تماماً لباس عمل پوشيده و گرچه در طي هزاران سال، اين عناوين راسخ، مورد تجاوز برخي سودجويان انحصارطلب قرار گرفته، امّا در بايگاني اسناد لاهوتي، ثبت گرديده و جائي براي اعتراض به مديريّت عالَم نميباشد. از جمله مداركي كه در اين خصوص، در كتاب عتيق، موجود ميباشد، همين است: وَعَدَكُمُ اللّهُ مَغانِمَ كَثيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِه وَ كَفَّ اَيْدِي النّاسِ عَنْكُمْ، براي ايجاد مدينهي فاضله، يك رشته قواعدي وضع گرديده كه هر نوع اعوجاجي را بزدايد و مدنيّت مطهّري را بر پا دارد كه از جملهي آنها، آزادي شهروندان اين كشور پاكيزه ميباشد كه خدايتان در رهاسازي اهالي آن، سختي گیری كرده و به جِدّ و جَهد، سفارشات لازمه را نموده و آنچه كه در تداوم اين آيه كريمه آمده، نمودار حقيقت نعمتهاي واصله است كه ميفرمايد: تمام اِعمال قدرت قانون، در دور نمودن دستهاي زور و فشار از شما ميباشد، چرا كه زندگي در زير چكمههاي ديكتاتوري، گونهي جاسازي شدهاي از مظاهر حيوانيّت بوده كه هر دو را در يك قفس قرار ميدهد و شلاّق آزار را بر جسم هر دو جنس ميلغزاند و فغان را از هر دو صنف محكوم در ميآورد، امّا پروردگارتان، ممتاز گردانيد سازهي زيباي خود را و اقدامات جسورانه و خودكامه را از اين نهاد تعظيم شده، مرتفع نمود.
(45)
چنانچه آزاد را رها شده از قيود بخوانيم و از برهانِ: يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ، نشأت بگيريم، هرآينه خداي را خالق راحتي دانستهايم و او را پشتيبان استراحت اشرف مخلوق يافتهايم. بيشك، قرارهاي ايزدي در كتاب عتيق، حامي آدميزاد در فراز و نشيب زندگي ميباشد.
(46)
كيفيّت آزادي در بهشت، بسي توسعهيافتهتر از دنياست كه قرآن فرقان، با اين شرح، وضعيت آنرا تعريف ميكند: وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي اَنْفُسُكُمْ، آري، اگر در اين ديار، ممنوعات و محدوديّتهاي شرعي كه به آن عمل ميشود، خواستهها را به تنگنا ميبَرَد و عيش را ناقص ميكند، به جاي آن، در سراي باقي، هيچگونه پرانتزي عشرت آدمي را كم نكرده و نوش را نميكاهد و ميتوانيد آرزوها را آزادانه به عينيّت رسانيد و كامتان را هميشگي نمائيد، انتخاب با شماست.
(47)
يكي ديگر از اقسام آزادي، مقرّرهاي است در بهشت كه يك مخلّد در لذايذ، ميتواند با تخيّلات ويژه خود، پرندگاني را شكار كند و بالفور طبخ گرداند و ميل كند، درست مثل يك طرح كامپيوتري كه هيچگونه شباهتي با دنياي بيروني ندارد، ولي به تصوير ميآيد و ديده ميشود و حركت ميكند و به ميل شما جابجا ميشود. در كانون عيش مطلق نيز كه وعده سفيران الهي بوده، به همين طريق ميتوان به اختراع مرغكان خيالي پرداخته و آنها را به سيخ فرمان سپرده و با طعم و مزه و رنگ و شكل مورد انتخابتان ميل فرمائيد. شما بگوئيد كه چنين فيلم تخيّلي را كدامين تكنسين مجرّب ميتواند بسازد كه خدايتان به واقعيّتِ ملموس و محسوس ميكشاند، حكايت ميكند كه: وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمّا يشْتَهُون، و ساكنان ديار خوشبختي را مختار كرده كه مطابق با ذوق خويش، هر جسمي را خلق كنند و غذاي دلچسب خود قرار دهند!
(48)
يكي ديگر از جريانات آزادي، مجاز بودن سبقت در اتوبان عبادات و آزاد بودن سرعت در مسير تكامل معنوي است و در اين مرحله، هيچگونه محدوديّتي وجود ندارد و هركس از هر منطقه و با هر وسيلهاي ميتواند ديگران را پشت سر گذارد و از منابع آب شيرين استفاده كند، و فراموش نكنيد كه در اين مسابقه، بزرگان از عرفاء و صلحاء و اصفياء قرار دارند كه داراي سوابق سنگيني در تقرّب الهي ميباشند و آفريدگار عادل، تبعيض را كنار زده و ميگويد: سابِقُوا اِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبَّكُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ، سفينههاي روح و جسم را آماده كنيد و با فضاپيماي نَفْس لوّامه، بر ديگران پيشي گيريد كه دروازههاي بهشت بر رويتان گشوده شده و مالكيّت باغات هميشه سرسبز و دور از خزان، در انتظارتان ميباشد و در اين امر، دعوت حق بدرقه راهتان خواهد بود.
(49)
شاخص ديگري در تحكيم شجره آزادي، مجازاتهاي شرعي بوده كه تحت عنوان كفّاره و مظلمه و صدقه، به رها كردن بنديان، فرمان ميدهد و در امور بسياري، از حجّ و روزه و ديگر واجبات ديني، به فكّ رقبه دستور دادهاند كه به اين بهانه، بنديانِ محكوم به غلامي را از قيد و بندهاي ظالمانه راحت نمايند، لذا پيامبرِ مدافع حقوق بشر، با لواي: فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ، به جنگ نابرابريها آمد و در هر فرصتي، به باز كردن زنجير از دست و پاي بيچارگان مفلوك، مبادرت نمود.
(50)
يكي ديگر از اعمالي كه آزادي اطرافيان را نقض ميكند، درِگوشي حرفزدن است كه مقدّسترين فرد هستي، آنرا در الواح مباركش طرد كرده و ميفرمايد: اِنَّمَا النَّجْوي مِنَ الشَّيْطانِ، در حضور ديگران، آهسته صحبت كردن از فتنهجوئي بوده كه سبب سلب آسايش حاضرين شده و آنها را به سوء ظنّ متقابل ميكشاند و بدبينيها را دامن ميزند و اوّل كسي كه اين آتش را به جان بشريّت ريخت، ابليس لعين بود كه فريبكارانه به حوّا نزديك شده و خبر داغ دروغي را برايش نجوا نمود كه از اين درخت منع شده بخور تا مثل آدم، قيافهات باهيبت شود و به رياست محيط زيست برگزيده شوي و از توليت او خلاص گردي! پس شما كه با بقيه در يك اتاق نشستهايد، هرگز سؤالبرانگيز حرف نزنيد و كنجكاوي بغلدستي را فراهم نكنيد كه متّهم به پيروي از اهريمن خواهيد شد و كدورتهاي ناخواستهاي را بهوجود ميآورد.
(51)
يكي از آموزگاران قديمي بشر كه الفباي آزادي را در كلاس اختيار، آموخت و الگوي آزاديخواهي شد، ابراهيم بود كه خدايش وي را چنين ستود: قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في اِبْراهيمَ، او در تمامي مظاهر خوبي، جاي پائي دارد كه ميتواند منجي شما در نظامات اجتماعي شود، او در منزل عمويش آذر، رشد كرد و عموي بتساز را تحمّل نمود و نانش را ميخورد و بالاتر از اين، برايش بازاريابي ميكرد و بتهايش را به كوي و برزن برده و ميفروخت! آيا چنين حركتي از چنان رسولي، متوقّع ميگشت؟
(52)
زماني كه ابراهيم يك زندگي مستقل را اداره ميكرد، غروب به غروب، به سر جادّه ميآمد تا گرسنهاي را پيدا كند و بدون توجّه به آداب و رسوم او، درب خانه را برايش ميگشود و به او خوشآمد ميگفت و بارها مشركان و ملحدان را با اصرار و التماس، به ميهماني ميبُرد و با تمام وجود، به حرمت آنها ميپرداخت و روي اين براهين، فرزندش خاتم، شعارِ: اَكْرَمَ الضَّيف و لَوْ كانَ كافِراً را طنين ميداد كه اي صاحبان سقف و اي مالكان فرش و اي نانآوران، واردينِ بر خود را گرامي بداريد و پناهندگان به خويش را هداياي ايزدي بدانيد و از مكرمت و مرحمتتان دريغ نداريد كه اين روزها به سرعت باد برود و خاطرات و خدمات، باقي بماند
(53)
ديگر از عنايات خداوندي بر آحاد بشر، آزادي گريز از جهنّم است كه آدمي بتواند با برائتهاي دنيوي، علاج واقعه، قبل از وقوع كرده و پلهاي منتهي به دوزخ را در سرنوشت خود مسدود نمايد و لذا دعوتنامهي عام را چنين اِشعار داشته: قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً، اي اهل دنيا، هي نگوئيد هر چه بر پيشاني ما نوشته، همان ميشود. زبانههاي آتش را كه در تابستان داغ، با پوست بدنتان احساس ميكنيد، سايهاي از تهديدهاي جهنّمي است. پس آنرا جدّي بگيريد و رعايت حلال و حرام را بنمائيد و از آزادي از دوزخ، به نحو احسن بهره جوئيد و خود را هيزم عذاب ابدي ننمائيد و از موهبات جنّات عدن، محروم نگردانيد.
(54)
يكي ديگر از واحدهاي تخصّصي در مبحث آزادي، آزادكردن بشر از آزاديهاي طبيعي بوده و داشتن تأمين زندگي از تهاجمات بديهي جهان، كه در آيهي مورد نظر به تحليل آمده: اِنّا لَمّا طَغَا الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ، آنگاه كه آبها را قدرت هجوم داديم تا به هرجا كه خواستند سر زنند و هر چه را كه خواهند زير نفوذ خويش قرار دهند، به شما نيز قدرت سواري گرفتن از آب را داديم تا با قايق به راحتي از آفات آن در امان بمانيد و جواز خدايتان باعث شده كه بشر، هزاران تُن وزن را بصورت شهري روان بر روي اقيانوسها قرار دهد و جابجا كند و مسير آبي را همچون خاكي و هوائي، در خدمت سياحت و تجارت خويش بياورد و بجاي آنهمه ترس و لرز، دريائي از ثروت و شادابي را به همراه بياورد.
(55)
رديابي آزادي در ضمائر بشر حائز اهمّيت بوده و نشانهي بهاي والاي آن ميباشد كه كردگار فناپذيرمان از آن اينگونه سخن ميگويد: اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، ما كه انسان را از هيچ آفريديم، در خميرمايهي آن، حرص را قرار داديم تا بدون مرز، اراده كند و بيكران، تقاضا نمايد، ما هرگز دست و پايش را در مرحلهاي نميبنديم تا او را به ورطهي ناچاري كشانيم، بلكه عقلي دادهايم فرامحيط تا قلّههاي خواهش را آزادانه فتح كند، ولي قبلاً متذكّر شدهايم كه آرزوها را پاياني نباشد و قصص امّتهاي سابق، مبيّن آن بوده كه حاجتهاي دامنهدار، مثل خانه عنكبوت است كه تارهايش سست و بيبنيه ميباشد و با كوچكترين نسيمي، دفتر ايّام برهم ميخورد و سنگ لحد، حواسّ آدم را سر جايش ميآورد كه دو روز عمر، ارزش اينهمه حرص و طمع را نداشت و آمال دور و دراز، چون سرابي، بهاران حيات را به كام خويش فرو برده و جز افسوس، چيزي را به بار نياورد.
(56)
نمود ديگري از چهره آزادي، آزادسازي انسان از قيود جهالت و ناداني بوده كه چنانچه اين فضيلت صورت نميگرفت، هرآينه شرافت نسل آدم به تحقّق نميرسيد و اجتماع متمايزي از ساير موجودات نداشت، و لذا: عَلَّمَ الْاِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ را بخششي بايد دانست، ملكوتي كه چراغ هميشه روشني را پيش پاي بشر گذاشته تا انتخابات آزادي در تمامي دوراهيهاي زندگي داشته باشد و هرگز به اسارت هواي نفوس ناپاك درنيايد. وقتي كه پيشنهادي به شما داده ميشود، از آلبوم تجربيات خود استفاده ميكنيد كه آنها را از منابع علمي معقول و منقول به دست آوردهايد و در نتيجه به عصائي تكيه ميكنيد كه حامل فرآوردههاي مفيد و مقيّدي است كه طبق اجازه صانع عظيمُ الشَّأن، صورت پذيرفته، پس هر قدر كه آگاهي و فرهنگ قومي فراتر رود، ميزان آزادي آنها گسترش مييابد، تا جائي كه: ملّت دانشمند و محقّق، كمتر در حصارها و فشارهاي مستبدين و استعمارگران قرار ميگيرد.
(57)
يكي از ستونهاي بناي آزادي را در اين آيه مينگريم: اِنَّ الْاِنْسانَ لِرَبِّه لَكَنُودٌ، آنقدر به اين نو رسيدهي به دنيا (انسان) اختيار داديم كه به سليقهي خود، محور زندگي را تنظيم كند و نمكخورده و نمكدان بشكند و به ولينعمت خويش دهنكجي نمايد و همهي خرابيها را از او ببيند و شكايت بهترين دوست و يار را به بيگانگان بكند. در حالي كه چند برابر خلقت بشر، فرشته آفريدهايم كه جز حمد و ثناي ربوبي، كاري نكنند و با وجود امكانات وسيع درونخلقي، دست از پا خطا ننمايند و جز كبريائي ما دعاگوي كسي نگردند و با اين وصف، انسان، خودش ميداند كه با چه جسارتي كفر ميگويد و اگر غير ايزدي طرفش بود، هر لحظه به كفران تافته، چوب از فلك تقدير ميخورد و مجالي در خودنمائيها نداشت، ولي به روضهي وجدانمان گوش دهيم كه با اشعّهي آفتاب در صبح ندامت ميخرامد كه: حيف از تو كه ارباب وفا را نشناسي، ما يار تو باشيم، تو ما را نشناسي.
(58)
از مندرجات ديگر تقويم آزادي، آزاد كردن انسان از غول گرسنگي و ناامني است كه در بيان ذيل، مشهود ميباشد: اَلَّذي اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ، تجديد بيعت كنيد با پروردگارتان كه در رعيّتداري او، چتري در حفظ از نداري به شما داده شد و زرهي در اعتلاي امنيّت، اعطاء گرديد كه قدر اينها را وقت محروميّت از آنها ميفهميد و نيازهاي فوقالذّكر را درندگاني فرض نمائيد كه بيرحمانه، تماميّت زندگيتان را مورد تهاجم قرار ميدهند و معيشت منهاي سيري و عافيت، برابر با جان كندنهاي لحظهاي است.
(60)و (59)
برگ ديگري از شاخسار آزادي، راحتي در قبول دين حنيف است، با وجودي كه شيطان، پايگاه انرژيزائي براي خود در كالبد آدمي دارد، امّا قواي امداد غيبي، چشم و گوشها را باز ميكند و وَ رَاَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ اَفْواجاً، را تشعشع ميدهد و با همه اختياراتي كه ابليس مطرود دارد، باز هم تنفّس هواي مطبوع معنوي و عرفاني، قابل دسترس بوده و ناگهان در يك تمدّن پوشالي، برقي بر مغزي ميزند و آزادانه يُخْرِجُ الْحَي مِنَ الْمَيِّتِ، اتّفاق ميافتد، همسر فرعون، آسيه ميشود و فرزند يزيد، معاويهاي ميشود كه خود را آزادانه از سلطنت اُمَوي خلع كرده و به رياضتهاي ماورائي ميپردازد و فرزند متوكّل عبّاسي، پدر را به جُرم جنايات بيشمار، از پا در ميآورد و مصاديق فراواني در استفاده آزاد از فرصتهاي استثنائي در جاي جاي كتب تاريخ، قابل ملاحظه است.
(61)
يكي از پيامبراني كه از آزادي بيش از حدّ معاصرين خود رنج برد ولي صبر كرد، نوح بود كه صدها سال، فرياد خداپرستي را سر داد و در برابر لجاجت مخالفين خدا صبر نمود و از پروردگارش طلب نصرت ميكرد تا زمين از لوث وجود منكران حكومت جبروت پاك شود، امّا با حِلم الهي روبرو ميگشت و با همهي آزاري كه به نماينده عرش ميرسيد، باز هم آزادي را از اهل باطل نميگرفت و همچنان مهلت خودكامگي ميداد و به گونهاي كه تاريخ انبياء مينويسد: طي قرون متمادی، چهل بار تقاضاي عذاب رد شد و باز هم مجال تنعّم به آنها داده شد، و حتي در روز نزول عذاب هم دعوت عام داد و همگان را براي سوار شدن بر كشتي نجات فرا خواند. در اين رويدادها، عبرتي است براي هر بيننده و شنونده كه حكمت حاكميّت حكيم لايزال را دريابد كه هر حاكمي را ياراي تقليد از او نباشد و امور او منحصر به ذات اقدس نامتناهي بوده و بايد از اينهمه خويشتنداري در امور عمومي، آموزش گرفت و زكات قدرت را با صبر و گذشت، پرداخت نمود.
(62)
براي آنكه تفهيم شود كه صحيفه الهي مندرجات ارتجاعي نيست، به مانور ديگري از ابعاد اسطورهي آزادي بپردازيم كه در" و لا تجسسوا"تجلي يافته است، اين قانون ممنوعه، چراغ قرمزي در مسير انساننماهائي كه به حيطهي خصوصي افراد وارد ميشوند، نصب ميكند. از عوارض غير اخلاقي تجسس، جاسوسي است، اگر دستگاهي آلوده به جستجوگريهاي نامجاز پيرامون امور خصوصي اشخاص حقيقي و حقوقي شد مجبور است كه شغل جاسوسي را هم فراهم نمايد تا به اطلاعات مورد نظر دست يابد، و ناچارا به استخدام عوامل مزدوري كه دورههاي تخصصي آدمفروشي را گذراندهاند، بپردازد و زمينهي خيانت و طعمهيابي براي شكنجهگران را فراهم آورد.
(63)
يكي ديگر از مفاد حقوق فردي كه در كتاب قانون الهي آمده، آزادي در حريم شخصي است، لا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا، فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ، بدون اجازه وارد محدودهي خصوصي كسي نشويد كه اين كار زشتي است. به جرات ميتوانم بگويم كساني كه به عنوان امر به معروف و نهي از منكر، به حريم خصوصي شهروندان تعرض ميكنند، متجاوزين بر حريم آزادي هستند و ما در سنت اهل بيت، نمونهاي نداريم كه معصومي براي امر به معروف و نهي از منكر، دستور حمله به خانهي كسي را صادر كرده باشد يا براي يافتن سرنخهاي گناه و يا كشف مدارك معصيت چنين كرده باشد و اين اقدامات، بدعتهاي ناموزونيست كه برگريزان اعتقادات مذهبي را در پائيز دينداري به ظهور ميرساند و متاسفانه تعدي به حريم خصوصي مردم به دست كساني كه خود را غيرتمندان ديني معرفي ميكنند، نتيجهاي جز خاموش كردن مضاعف علائق معنوي در نفوس مؤمنين و مؤمنات نخواهد داشت و دستاويزهاي ظاهرا موجهي براي كوبيدن دين و مذهب به بدخواهان ميدهد.
(64)
مدال ديگري كه خالق پيكرهي آزادي بر گردن آن ميآويزد، آزادي مظنون، از تعقيب و گريز است، اجْتَنِبُوا كَثِيرًا منَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ، وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْمًا بُورا، اي حكام، اي قضات، اي مردم عادي، از سوء ظن بپرهيزيد كه عواقب وخيمي در پي دارد. قاطعيت خداوند در بيان شفاف فوق، اهميت موضوع را ميرساند كه بايد در دادگاههاي اسلامي، آزادي و تبرئهي متهم، اولويت داده شود نه آنكه با بدبيني، صد اتهام را به او بزنند و آنقدر تحت فشار جسمي و روحي قرارش دهند تا براي خلاصي از مهلكه، مجبور شود به اعتراف بخشي از اتهامات روي آورد، نقطهي آغازين بسياري از جنايات بر عليه بشريت و حصر آزادي انسان، سوء ظن است.
(65)
سَخَّرَ لَكُم مّا فِي السّمَاواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعًا، ترسيم جامعي از آزادي به وسعت آسمان و زمين دارد، آري، ثروتهاي طبيعي و معادن زميني مشاع بين همگان است و هيچ حكومتي حق ندارد آنرا به انحصار عدهاي خاص درآورد و يا منافع حاصل از آنرا صرف اهداف شخصي و خصوصي نمايد.
(66)
وظيفهي كارگزاران آسمانيست كه راي و نظر شهروندان را منظور سازند، وَشاوِرهُمْ فِي الاَمْرِ، اين سنديست بر محكوميت بنياميه و بنيعباسهاي تاريخ اسلام، وقتي فرستادگان رسمي خداوند كه پيام از جبرئيل ميگيرند و دست در دست ميكائيل دارند، مامور به ارج نهادن به راي و خواست مردم باشند، جانشينان پيامبر با چه مجوزي، چنين حقي را از رعيت دريغ كردهاند و در طول تاريخ، كلام خود را به عنوان فرمان خداوند ديكته كردهاند، در حالي كه خداوند حق ديكتاتوري را براي پيامبرش قائل نبوده است. آري، آزادي راي و حق انتخاب، براي آحاد مردم محترم است، و عدم وجود آن در ممالك اسلامي نتيجه تداخل دين و سياست است.
(67)
بنابر نظريّه علم منطق كه ميگويد: اَلْاِنْسانُ حِيوانُ النّاطِق، به لحاظ مشتركات وسيع فيمابين جانداران، شبههاي بر ماهيّت آدمي وارد گرديد كه آزادي وي را سلب ميكرد. پس بنيانگذار گيتي، ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ را به اين خلقت مبارك اعطا فرمود و افتخار بلندپروازي را به دستپرورده جميل خويش عطا كرد. به شكلي كه در سوره بقره، شارع مهربان ميگويد: فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ، تمامي محدوديّتها را از سفره آدمي برداشته و دست او را در انتخاب آزاد خوراكيها باز گذارده، مگر آن معدود اقلامي كه حامل ميكروبها و ناپاكيهاست و ميتوان گفت كه اين قسم آزادي، يكي از مهمترين ملاطفتها به انسانهاست كه تنوّع را به تغذيهاش داده و مرزهاي كسب انرژي را برايش باز گذاشته است.
(68)
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ، منشوري در روابط عمومي اسلام است كه نبايد با اجبار و تحميل، تعاليم ديني را بر ديگران تحميل نمود. اين نسخه قرآني را بايد در تربيت فرزندان مد نظر قرار داد و در جامعه نيز قانونگذاران، چنين معياري را فراموش نكنند كه در غير اينصورت باعث دلزدگي از معنويت خواهد شد.
(69)
موضوع ديگري كه در بحث تحديد آزاديها ميآيد، دعوا و درگيري بوده كه عليم به اسرار، اينگونه به آن اشاره دارد: لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ، منازعه فيمابين را كنار گذاريد كه آقائي شما ميرود و اسير عواقب بعدي آن خواهيد شد. واژه سستي در اين قسمت را ميتوان به بازيچه قرار گرفتن آدمي تفسير نمود كه به سقوط اختيارات منجر ميگردد و آنچه كه بعنوان نسيم، به ميان آمده، همان طراوت آزادگي ميباشد كه مشاجرات را عامل محروميّت آن ميداند.
-----------------------------
سخن پاياني
اكنون كه اين نوشتار به ياد ماندني را به پايان ميبرم، نزديك به يك سال است كه از زندان اوين آزاد شدهام، ولي هنوز در زندان قضا و قدر اسيرم و افسار سرنوشتم در دست زورگوياني است كه آرامش خويش را در استقرار امثال من در ويرانهها و خرابههاي ناامني و تحديد ميبينند، جرمم نگارش سطوري بود كه ناموزون با اِشعار بعضي از انحصارطلبان ديني درآمد، گناهم غبارزدائي از اوراق تاريخ بود، اتهامم بيان بدون سانسور و تشريح بدون تحريف حقايقي بود كه زنگارزدائي از آئين حنيف ميكرد و دلزدگان از معنويت را دلجوئي مينمود، حصرم بخاطر خلافكاري نبود، بلكه علايق عمومي در گرايش به نظراتم مرا به پشت ميلهها برد و تكثير گسترده و توزيع عمومي نوشتههايم دليل اثبات اين ادعاست.
از خلّاق مشارق و مغارب به خاطر نابود كردن فرصتهايم عذر ميخواهم و بر تعدّد آزاديهاي او، سپاس مينهم و براي دوام نعمتهايش، دعا ميكنم و از بيلياقتيهايم در نفهميدن كرامات او، شرمندهام.با تمام اعضاء و جوارحم كه ضربات شلاق و شكنجههاي بسياري را در بايگاني خود ثبت دارد او را براي تداوم ولايتش بر روح و جسمم صدا ميزنم و همچنين قسمش ميدهم به حرمت قسمنامهي اختصاصياش: ن و القلم و ما يسطرون، كه اجازه ندهد بيش از اين، قلم تقديرات بندگانش به دست واليان آزاديستيز، بر صحيفهي سرنوشت رعيت، فرسوده گردد. در خاتمه، از تمامي كساني كه با صرف هزينههاي مختلف در انتشار اوراق مقدس مرا ياري ميكنند، تشكر مينمايم و از اينكه به علت فشارها و تنگناهاي شديد از سوي دشمنان آزادي، نميتوانم بحث آزادي از ديدگاه قرآن را در كيفيت و كميتي كه شايسته است تشريح كنم و صرفا به بخشهاي كوتاهي بسنده كردم شرمسارم و خود را مديون خدا و خلق ميبينم.
سيد حسين كاظميني بروجردي ؛ سال 1381 شمسي
صفحه اصلي بازگشت به بالاي صفحه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر